Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
Other Matches
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
breaks
کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
break
کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
key switch
سوئیچ کلید
debounce
جلوگیری از محسوس بسته شدنهای نادرست یا جعلی یک کلید یا سوئیچ
programmer's switch
سوئیچ برنامه
progarm switch
سوئیچ برنامه
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
sense switch
سوئیچ حساس کنسول کامپیوتری که ممکن است یک برنامه برای پاسخ گیری به ان سیگنال بفرستد
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
schematization
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
management
برنامه ریزی
programming
برنامه ریزی
managements
برنامه ریزی
product planning
برنامه ریزی محصولات
state planning
برنامه ریزی دولتی
programming methods
روشهای برنامه ریزی
plan
برنامه ریزی کردن
planning horizon
افق برنامه ریزی
develop
برنامه ریزی و تولید
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
programmed
برنامه ریزی شده
plans
برنامه ریزی کردن
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
linear programming
برنامه ریزی خطی
production planning
برنامه ریزی تولید
macroplanning
برنامه ریزی کلان
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
planning cycle
دوره برنامه ریزی
planning horizon
مدت برنامه ریزی
planning model
الگوی برنامه ریزی
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
planning principles
اصول برنامه ریزی
planning system
نظام برنامه ریزی
overall planning
برنامه ریزی کلی
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
national planning
برنامه ریزی ملی
rural planning
برنامه ریزی روستائی
program
برنامه ریزی کردن
population planning
برنامه ریزی جمعیت
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
timing
برنامه ریزی زمانی
develops
برنامه ریزی و تولید
curriculum development
برنامه ریزی درسی
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
schedules
برنامه ریزی کردن
ex ante
برنامه ریزی شده
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
programs
برنامه ریزی کردن
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
development planning
برنامه ریزی توسعه
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
dietetics
برنامه ریزی غذایی
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
scheduled
برنامه ریزی کردن
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
financial planning
برنامه ریزی مالی
family planning
برنامه ریزی خانواده
schedule
برنامه ریزی کردن
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer
تایمر
timers
تایمر
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
blasts
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
addressable
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
program function key
کلید تابعی ای برنامه
programmable function key
کلید برنامه پذیر
synchronous timer
تایمر سنکرون
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
delaying
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
program attention key
کلید جلب توجه برنامه
prom
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
robotics
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
proms
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
xt
صفحه کلید همراه با IBMPC که اما کلید تابعی دارد که در دوستون در گوشه سمت چپ صفخه کلید قرار دارند
pf key
key Function Program کلید تابعی ای برنامه
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
scanned
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
pa key
key Attention Program کلید جلب توجه برنامه
programmer
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmers
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
breaks
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه
break
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
programmable logic array
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
options
کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
primary key
[کلید اصلی، همچنین کلید اولیه نامیده می شود، یک کلید در یک پایگاه داده رابطه ای است که منحصر به فرد برای هر رکورد است.]
option
کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
inputted
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
eprom
PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
schedule
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
hold
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
holds
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
hold
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
key
کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
limit switch
لیمیت سوئیچ
igniter switch
سوئیچ احتراق
electronic switch
سوئیچ الکترونی
dip switch
دیپ سوئیچ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com