Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
nobleman
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
noblemen
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
Other Matches
nobility
طبقه نجبا و اعیان
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
grandee
اعیان
superstructure
اعیان
standing
اعیان
standing property
اعیان
superstructures
اعیان
House of Lords
مجلس اعیان
nawab
اعیان هندی
things hired
اعیان مستاجره
patrician
اعیان زاده
patricians
اعیان زاده
peered
عضو مجلس اعیان
peering
عضو مجلس اعیان
the upper house
مجلس اعیان یا لردها
peer
عضو مجلس اعیان
peering
همشان عضو مجلس اعیان
duke
لقب موروثی اعیان انگلیس
peer
همشان عضو مجلس اعیان
dukes
لقب موروثی اعیان انگلیس
peered
همشان عضو مجلس اعیان
assembly of notables
مجلس بزرگان یا اعیان پارلمانی موقتی
occupations
حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
peers of the realm
بزرگانی که می توانند همگی در مجلس اعیان به نشینند
occupation
حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
riparian law
قوانین مربوط به اعیان واموال موجود در اطراف رودخانه
witan
اعیان و اسقفان و پیرانی که در شورای سلطنتی شرکت میکردند
peers of scotland
بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
lord chancellor
بزرگترین لرد انگلیس که بامورقضایی رسیدگی کرده ومهردارسلطنتی ومشاورمخصوص پادشاه ورئیس مجلس اعیان میباشد
dower
درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
hellishness
خویی که شایسته دوزخ باشد
lowerclassman
شخصی که از طبقه پایین است
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
academically
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
whosoever
هر شخصی که باشد
whoso
هر شخصی که باشد
werewolves
شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
werewolf
شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
werwolf
شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
mezzanines
نیم اشکوب که میان دو طبقه ساختمان واقع باشد
mezzanine
نیم اشکوب که میان دو طبقه ساختمان واقع باشد
intervener
در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
terrane
طبقه سنگی که روی ان نوع سنگ خاصی تشکیل شده باشد
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion.
من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
opposition
با the گروه اقلیت درمجلس
press gallery
جای ویژه مخبرین جراید درمجلس
first reading
طرح نخستین لایحه قانونی درمجلس
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
entresol
طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
totalitarianism
سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
intermediate
آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
bolshevism
مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
membership
عضویت
fellowship
عضویت
fellowships
عضویت
memberships
عضویت
maintenance of membership
حمایت از عضویت
membership of the parliament
عضویت پارلمان
group membership
عضویت گروهی
membership character
ویژگی عضویت
membership group
گروه عضویت
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
ipso facto
عضویت خود بخودی
enter
داخل عضویت شدن
membership of legislative assembly
عضویت مجلس مقننه
secedes
از عضویت خارج شدن
seceded
از عضویت خارج شدن
seceding
از عضویت خارج شدن
adhesion
انضمام قبول عضویت
secede
از عضویت خارج شدن
entered
داخل عضویت شدن
enters
داخل عضویت شدن
card-carrying
دارای کارت عضویت
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
clubbabble
قابل عضویت درباشگاه یامجمع
enrol
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enroll
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrols
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolling
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolls
عضویت دادن درفهرست واردکردن
enrolled
عضویت دادن درفهرست واردکردن
closed shops
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.
ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
yellow dog contract
قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
panel
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
black designation
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
stratify
طبقه طبقه کردن
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
suitable
<adj.>
شایسته
inept
نا شایسته
meritorious
شایسته
useful
<adj.>
شایسته
purpose-built
<adj.>
شایسته
qualified
شایسته
qua
شایسته
purposive
<adj.>
شایسته
worthier
شایسته
worthiest
شایسته
worthy
شایسته
apropos
شایسته
competent
شایسته
purposeful
<adj.>
شایسته
pertinent
شایسته
good
شایسته
seemly
شایسته
proper
شایسته
fittest
شایسته
correct
<adj.>
شایسته
real
<adj.>
شایسته
functional
<adj.>
شایسته
exact
<adj.>
شایسته
practicable
<adj.>
شایسته
meet
شایسته
true
<adj.>
شایسته
practical
<adj.>
شایسته
proper
<adj.>
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
شایسته
fit
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
شایسته
convenient
<adj.>
شایسته
fits
شایسته
meets
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
شایسته
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
companionable
شایسته رفاقت
intrinsic
مرتب شایسته
beseem
شایسته بودن
courtlier
شایسته دربار
courtliest
شایسته دربار
worthful
شایسته مستحق
courtly
شایسته دربار
becoming
شایسته درخور
to be proper for
شایسته بودن
properly
بطور شایسته
by fits and starts
شایسته لایق
christianlike
شایسته مسیحیت
fit
لایق شایسته
suitable
شایسته فراخور
worshipful
شایسته احترام
winnable
شایسته پیروزی
derisible
شایسته ریشخند
the ticket
کار شایسته
eligible
شایسته انتخاب
ogr
شایسته غول
in due form
بطرز شایسته
rightly
<adv.>
بطور شایسته
rightfully
<adv.>
بطور شایسته
properly
<adv.>
بطور شایسته
justly
<adv.>
بطور شایسته
meritorious
شایسته ترین
devisable
شایسته اندیشه
duly
<adv.>
بطور شایسته
correctly
<adv.>
بطور شایسته
aright
<adv.>
بطور شایسته
meetly
بطور شایسته
meet for a man
شایسته است که
adequate
شایسته بودن
fits
لایق شایسته
fittest
لایق شایسته
ought not
شایسته نیست
conditioning
شایسته سازی
behoove
شایسته بودن
quoteworthy
شایسته ذکر
proper dress
جامه شایسته
apt
مناسب شایسته
pensionable
شایسته بازنشستگی
behove
شایسته بودن
fitly
بطور شایسته
devisable
شایسته تامل
as it deserves
بطور شایسته
befitting
درخور شایسته
discreditable
شایسته بی اعتباری
workmanly
شایسته کارگر خوب
workmanlike
شایسته کارگر خوب
worthy to become a king
شایسته شاه شدن
worthily
بطور شایسته و در خور
righting
شایسته خوب ذیحق
righted
شایسته خوب ذیحق
ineligible
نا شایسته برای انتخاب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com