Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
eugenic
صحیح النسب
homozygote
صحیح النسب
Other Matches
stipes
شجره النسب
of obscure birth
مجهول النسب
of an unknown parentage
مجهوال النسب
genealogy
شجره النسب
genealogies
شجره النسب
tree
شجره النسب درخت کاشتن
Hear hear!
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
exacts
صحیح
right
صحیح
well advised
صحیح
integer
صحیح
judiciously
صحیح
integral
صحیح
authentic
صحیح
righted
صحیح
authentical
صحیح
valid
صحیح
accurate
[correct]
<adj.>
صحیح
correct
<adj.>
صحیح
exacted
صحیح
exact
<adj.>
صحیح
proper
<adj.>
صحیح
real
<adj.>
صحیح
true
<adj.>
صحیح
exact
صحیح
righting
صحیح
integers
صحیح
good
صحیح
fea
صحیح
correct
صحیح
Quite
[so]
!
صحیح!
accurate
صحیح
i see
ها! صحیح !
correcting
صحیح
corrects
صحیح
indecorous
نا صحیح
proper
صحیح
all right
صحیح
simon pure
صحیح
in order
صحیح
right you are
صحیح است
exacts
صحیح عین
genuine tradition
حدیث صحیح
exact
صحیح عین
incorrupt
صحیح و بی عیب
exacted
صحیح عین
true complement
مکمل صحیح
integer variable
متغیر صحیح
integral number
عدد صحیح
righted
درست صحیح
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
safe and sound
صحیح وتندرست
considered
با اندیشه صحیح
integers
عدد صحیح
valid contract
عقد صحیح
the ticket
کار صحیح
valid transaction
معامله صحیح
that is right
صحیح است
indue order
به ترتیب صحیح
ok
صحیح است
integer number
عدد صحیح
A correct answer.
جواب صحیح
authentic document
سند صحیح
spot-on
دقیقا صحیح
integer
عدد صحیح
orderly
<adv.>
بصورت صحیح
affirmative
صحیح است
aright
<adv.>
بصورت صحیح
true
خالصانه صحیح
truer
خالصانه صحیح
truest
خالصانه صحیح
rightly
<adv.>
بطور صحیح
proper fraction
کسر صحیح
rightfully
<adv.>
بطور صحیح
properly
<adv.>
بطور صحیح
justly
<adv.>
بطور صحیح
duly
<adv.>
بطور صحیح
correctly
<adv.>
بطور صحیح
aright
<adv.>
بطور صحیح
correctly
<adv.>
بصورت صحیح
duly
<adv.>
بصورت صحیح
justly
<adv.>
بصورت صحیح
tidily
<adv.>
بصورت صحیح
round
عدد صحیح
roundest
عدد صحیح
neatly
<adv.>
بصورت صحیح
okay
صحیح است
tidily
<adv.>
بطور صحیح
neatly
<adv.>
بطور صحیح
rightly
<adv.>
بصورت صحیح
rightfully
<adv.>
بصورت صحیح
orderly
<adv.>
بطور صحیح
properly
<adv.>
بصورت صحیح
drilled
روش صحیح
right
درست صحیح
right
به طور صحیح حق
righted
به طور صحیح حق
righting
درست صحیح
righting
به طور صحیح حق
whole numbers
عدد صحیح
drills
روش صحیح
drill
روش صحیح
to be proper for
صحیح بودن
rightly
بطور صحیح
whole number
عدد صحیح
right oh!
صحیح است بچشم
counting numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
levelheaded
دارای قضاوت صحیح
safer
صحیح اطمینان بخش
integer
عدد صحیح
[ریاضی]
whole numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
whole number
عدد صحیح
[ریاضی]
integer programming
برنامه سازی صحیح
In perfect condition (shape).
کاملا" صحیح وسالم
properly
<adv.>
بطور درست و صحیح
justly
<adv.>
بطور درست و صحیح
to do right
کار صحیح کردن
correctly
<adv.>
بطور درست و صحیح
rightfully
<adv.>
بطور درست و صحیح
systemoless
فاقد سیستم صحیح
azimuth fine adjustment
تنظیم قوس صحیح
duly
<adv.>
بطور درست و صحیح
hit the nail on the head
<idiom>
یافتن انتخاب صحیح
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
aright
<adv.>
بطور درست و صحیح
positive integer
عدد صحیح مثبت
rightly
<adv.>
بطور درست و صحیح
off
بیموقع غیر صحیح
wrong
پیام صحیح نیست
rounded
بصورت عدد صحیح
wrongs
پیام صحیح نیست
cardinals
عدد صحیح مثبت
apply a correct holt
اجرای فن صحیح کشتی
correctly
بطور درست و صحیح
safe
صحیح اطمینان بخش
authority
منبع صحیح و موثق
wronging
پیام صحیح نیست
compos mentis
دارای مشاعر صحیح
due process of the law
تشریفات صحیح قانونی
impolitic
مخالف رویه صحیح
half integer number
عدد نیم صحیح
character
عدد صحیح خصوصیت
characters
عدد صحیح خصوصیت
safest
صحیح اطمینان بخش
soundly
بطور صحیح و سالم
common sense
قضاوت صحیح حس عام
cardinal
عدد صحیح مثبت
safes
صحیح اطمینان بخش
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
grammars
قوانین استفاده صحیح از زمان
unsigned integer
عدد صحیح بدون علامت
terminating decimal
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
come to one's senses
<idiom>
شروع به فکر صحیح کردن
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
legitimately
به طور مشروع یا قانونی صحیح
proper decimal fraction
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
positive integer
عدد صحیح مثبت
[ریاضی]
alright
بسیار خوب صحیح است
grammar
قوانین استفاده صحیح از زمان
the right way to do a thing
صحیح برای کردن کاری
slugfest
بوکس بدون تاکتیک صحیح
sounding in damages
دعوی خسارت صحیح و محکم
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
What you say is true in a sense .
گفته شما به معنایی صحیح است
radix
عدد نشان دهنده اعشار صحیح
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
Lets suppose the news is true .
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
authenticate
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
integer
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
authenticated
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticating
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
integers
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
euthenics
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
real time
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.
آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
model geometric
نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
check
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checked
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checks
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
omnia pressumuntur solemniter
اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
balance
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
balances
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
Queen's English
[King's English]
<idiom>
[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
times
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
timed
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
deceleration time
زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
fallacy of composition
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
gunner's rule
روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
control unit
قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com