English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
reeve طناب را ازشکاف یا سوراخ گذراندن
Other Matches
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
hawse hole سوراخ دماغه کشتی مخصوص عبور طناب
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
pay out the rope طناب را شل کنیدتاباز شود طناب رابدهیدبیاید
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie [پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
to pink out leather چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
dilly bag کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
lanyard طناب کوتاه طناب کمر
lanyards طناب کوتاه طناب کمر
cargo sling طناب بستن محمولات به زیرهلی کوپتر طناب باربندی هلی کوپتر یا خودرو
sight سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
float stone سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
sights سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
fenestration چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
perforation عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
cancellate سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
how long is the rope درازی طناب چقدر است طناب چند متر است
pink سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinkest سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinker سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
thirl سوراخ سوراخ کردن دریدن
foraminate ثقبه دار سوراخ سوراخ
gruyere cheese پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
bight حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
non rotating wire rope طناب سیمی یک سو با مغزی طناب سیمی نپیچ
cancellous سوراخ سوراخ اسفنجی
millepore مرجان سوراخ سوراخ
riddle سوراخ سوراخ کردن
swage block قالب سوراخ سوراخ
grid دریچه سوراخ سوراخ
riddles سوراخ سوراخ کردن
cancellated سوراخ سوراخ اسفنجی
grids دریچه سوراخ سوراخ
cancellate سوراخ سوراخ اسفنجی
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
passes گذراندن
survives گذراندن
surviving گذراندن
passed گذراندن
to have a rough time بد گذراندن
pass گذراندن
survived گذراندن
to make a shift گذراندن
to be at ease به گذراندن
to rime away one's time گذراندن
averted گذراندن
avert گذراندن
averting گذراندن
averts گذراندن
survive گذراندن
piddle وقت گذراندن
piddles وقت گذراندن
temporises وقت گذراندن
filtering از صافی گذراندن
temporized وقت گذراندن
temporizes وقت گذراندن
temporize وقت گذراندن
temporizing وقت گذراندن
temporising وقت گذراندن
piddled وقت گذراندن
temporised وقت گذراندن
niggles وقت گذراندن
Sunday یکشنبه را گذراندن
niggled وقت گذراندن
Sundays یکشنبه را گذراندن
niggle وقت گذراندن
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
filtration از صافی گذراندن
token passing گذراندن نشانه
to sleep away one's time بخواب گذراندن
to rub through or along بسختی گذراندن
to rough it سخت گذراندن
to gain time به بهانه گذراندن
interlace ازهم گذراندن
laugh away با خنده گذراندن
leach از صافی گذراندن
to laugh away با خنده گذراندن
to enjoy oneself خوش گذراندن
aestivate تابستان را گذراندن
idles وقت گذراندن
belate ازموقع گذراندن
temporalize وقت گذراندن
idlest وقت گذراندن
filrate از صافی گذراندن
play away به بازی گذراندن
idle وقت گذراندن
idled وقت گذراندن
to talk away بصحبت یاگفتگو گذراندن
to loaf a way one's time بیهوده وقت گذراندن
dillydally بیهوده وقت گذراندن
to lop a bout بیهوده وقت گذراندن
temporised بدفع الوقت گذراندن
temporized بدفع الوقت گذراندن
temporize بدفع الوقت گذراندن
to mope a way به افسردگی و پکری گذراندن
to muck a bout بیهوده وقت گذراندن
temporalize بدفع الوقت گذراندن
loaf وقت را بیهوده گذراندن
temporises بدفع الوقت گذراندن
gripped بریدگی برای گذراندن اب
temporising بدفع الوقت گذراندن
temporizes بدفع الوقت گذراندن
fare گذراندن گذران کردن
outwear کهنه شدن گذراندن
lobbied برای گذراندن لایحهای
lobbies برای گذراندن لایحهای
lobby برای گذراندن لایحهای
get through به پایان رساندن گذراندن
get on گذران کردن گذراندن
dawdling بیهوده وقت گذراندن
dawdles بیهوده وقت گذراندن
hang around وقت را به بطالت گذراندن
grip بریدگی برای گذراندن اب
fared گذراندن گذران کردن
fares گذراندن گذران کردن
faring گذراندن گذران کردن
moons بیهوده وقت گذراندن
moon بیهوده وقت گذراندن
jauk بیهوده وقت گذراندن
infltrate از سوراخهای صافی گذراندن
grips بریدگی برای گذراندن اب
gripping بریدگی برای گذراندن اب
to stay overnight مدت شب را [جایی] گذراندن
weekend تعطیل اخرهفته را گذراندن
weekends تعطیل اخرهفته را گذراندن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
procrastinate بدفع الوقت گذراندن
To pass a bI'll through parliament . لایحه یی را از مجلس گذراندن
procrastinated بدفع الوقت گذراندن
procrastinates بدفع الوقت گذراندن
while سپری کردن گذراندن
procrastinating بدفع الوقت گذراندن
To review the past in ones minds eye . گذشته را از نظر گذراندن
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
passes گذراندن تصویب شدن
dawdled بیهوده وقت گذراندن
dawdle بیهوده وقت گذراندن
passed گذراندن تصویب شدن
temporizing بدفع الوقت گذراندن
pass گذراندن تصویب شدن
serve one's term of imprisonment حبس خود را گذراندن
pass گذرگاه کارت عبور گذراندن
passes گذرگاه کارت عبور گذراندن
passed گذرگاه کارت عبور گذراندن
testamur گواهی نامه گذراندن امتحانات
To get a pass. امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
hang out <idiom> به بطالت گذراندن روزگار کردن
to loaf a way one's time وقت خود را ببطالت گذراندن
To bring something to someones attention . چیزی را ازنظر کسی گذراندن
to p at or in an occpation بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
dallies وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallied وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
serve گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
snooze خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozed خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
convalescing بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesces بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesced بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesce بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
snoozing خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
dally وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallying وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to pull any one across a river کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
stand-offs دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand-off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
peel گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
peels گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
served گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
stand off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
serves گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
snoozes خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
pase گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passed گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passes گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
to keep a person company پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
push ball بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
upper end of the rope سر طناب
headline طناب
running end سر طناب
headlines طناب
line طناب خط
footrope طناب پا
tow طناب
guys طناب
rope طناب
guy طناب
guide rope طناب
hawse laid rope طناب سه لا
towline طناب
ropes طناب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com