English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
capitulary عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
Other Matches
script مجموعه دستوراتی که تابعی را انجام می دهند که توسط یک زبان ماکرو یا دستهای استفاده میشود
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
schisms اختلاف وتفرقه درکلیسا
bema سکوی وعظ درکلیسا
schism اختلاف وتفرقه درکلیسا
schismatism اختلاف وتفرقه درکلیسا
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
lectionary صورت ایاتی که درکلیسا قرائت میشود
signboards سرلوحه
signboard سرلوحه
caption سرلوحه
captions سرلوحه
epigraph سرلوحه
bureaucracies تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucrasy حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracy تاسیسات اداری حکومت اداری
frontispiece سرلوحه سرصفحه
frontispieces سرلوحه سرصفحه
heading سرلوحه پیام
headings سرلوحه پیام
mails نامههای ارسالی یا دریافتی
supply manuals ایین نامههای تدارکاتی
letterbox جعبهی نامههای رسیده
letterboxes جعبهی نامههای رسیده
post bag کیسه نامههای پستی
mail نامههای ارسالی یا دریافتی
tender bonds ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
registry jacket پاکت مخصوص نامههای سفارشی
we had a heavy p to day امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
vigmette ارایشی که عبارت است ازبرگها و پیچکهای تاک سرلوحه
scrapbook مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
subset مجموعه کوچک داده ها که خود بخشی از یک مجموعه بزرگتر هستند
scrapbooks مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
restatement of the law مجموعه قواعد حقوقی مجموعه اخرین تفسیرهای ارائه شده برای قوانین
universal مجموعه کامل عناصر که یک مجموعه قوانین تشکیل میدهد
burster block مجموعه منفجر کننده مجموعه خرج تلاش
character set دخشگان مجموعه دخشه ها مجموعه کاراکترها
workdays ایام کار اداری ساعات کار اداری
workday ایام کار اداری ساعات کار اداری
agony aunt شخصیکهدر ستونیاز روزنامه مطلبمینویسد کهدر آن پاسخ مشکلات و نامههای خوانندگان طرح میشود
letterheads مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
cisc مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
party lines خط دستهای
bunchy دستهای
denominational دستهای
fascicular دستهای
batch دستهای
fascicled دستهای
batches دستهای
congregational دستهای
party line خط دستهای
processionary دستهای
claque دستهای که
production تولید دستهای
batch mode باب دستهای
batch processing پردازش دستهای
block copolymer همبسپار دستهای
batch compiler همگردان دستهای
poppyhead گل اذین دستهای
multiple contact کنتاکت دستهای
productions تولید دستهای
pentadelphous پنج دستهای
gregarious اجتماعی دستهای
group flashing light چشمک زن دستهای
batch file فایل دستهای
asterism برج دستهای از ستارگان
splitting چند دستهای شدن
gallowglass دستهای سرباز مزدور
wash your hands دستهای خود را بشویید
squadrons دستهای از مردم گروه هواپیما
squadron دستهای از مردم گروه هواپیما
processionist کسیکه با دستهای راه میافتد
vespiary اجتماع زنبوران دستهای زنبور
prone float روی شکم با دستهای کشیده
dinosaurs دستهای ازسوسماران دوره تریاسیک
feverweed دستهای از گیاهان خانواده بوقناق
deadman's float شناور بودن با دستهای باز
batches سیستمی که فایلهای دستهای را اجرا میکند
batch سیستمی که فایلهای دستهای را اجرا میکند
deme دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
wide arm handstand بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار
maharajah لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
someone's hands are tied <idiom> دستهای کسی بسته بودن [اصطلاح مجازی]
strappado مچ دستهای مجرم را بر پشت او بستن واویختن وی ازطناب
chain gang دستهای از محکومین که بهم زنجیر شده اند
burst انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
maharaja لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
fascicule دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
bursts انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
maharajas لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
fascicle دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
fasciculus دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
hurdy gurdy نوعی الت موسیقی که باگرداندن دستهای کار میکند
monoprogramming system سیستم پردازش دستهای که در هر لحظه یک برنامه را اجرا میکند
chains لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند
passionist عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
queues تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
chain لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند
batch فضای حافظه که سیستم عامل برنامههای دستهای را اجرا میکند
forlorn hope دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
queueing تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
batches فضای حافظه که سیستم عامل برنامههای دستهای را اجرا میکند
songfest دستهای که اواز معروفومحبوب یا اهنگهای محلی جالبی را اجراء میکنند
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
queue تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
windrow دستهای علف که برای خشک کردن جمع شده است
executory اداری
bureaucrats اداری
administrative اداری
official اداری
bureaucrat اداری
departmental اداری
formal اداری
administerial اداری
jobs تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
job تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
stream تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
rje سیم پردازش دستهای که دستورات ازترمینال راه دور به کامپیوترارسال می شوند
Jehovah's Witnesses دستهای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند
streamed تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streams تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
cable assembly مجموعه کابل و پیچ مجموعه کابل
gynoecium مجموعه الت مادگی گل مجموعه مادگی
administrative command یکان اداری
administrative channels طرق اداری
management expenses مخارج اداری
bureaucrat مامور اداری
administrative capacity فرفیت اداری
administrative channels مجاری اداری
administrative budget بودجه اداری
malfeasance خطای اداری
administrative approval موافقتنامه اداری
office hours ساعات اداری
office computer کامپیوتر اداری
office building ساختمان اداری
unofficial غیر اداری
administrative law حقوق اداری
administration building ساختمان اداری
administration building قسمت اداری
office work کار اداری
administrative command فرماندهی اداری
administrative escort ناو اداری
bureaus هیئت اداری
administrative order دستور اداری
administrative publications نشریات اداری
administrative services خدمات اداری
administrative services قسمتهای اداری
administrative tribunal دادگاه اداری
administratively بطور اداری
bureaucreat گماشته اداری
business hours ساعت اداری
circular letter بخشنامه اداری
circular letter نامه اداری
departmental intelligence اطلاعات اداری
bureau هیئت اداری
administrative net شبکه اداری
administrative flight پرواز اداری
administrative flight هواپیمای اداری
administrative law قوانین اداری
officially از طریق اداری
officialdom سیستم اداری
bureaucrats مامور اداری
paperwork تشریفات اداری
administrative march راهپیمایی اداری
administrative movement حرکت اداری
red tape فرمالیته اداری
departmentally ازلحاظ اداری
official communications مکاتبات اداری
office chair مبل اداری
office chair صندلی اداری
prefectorial وابسته به اداری
overhead gharges هزینه اداری
service element عنصر اداری
prefectoral وابسته به اداری
officialism سیستم اداری
a white collar job کار اداری
prefecture حوزه اداری
ends کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
sequential خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
end کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
deck department قسمت اداری ناو
office swivel chair صندلی گردان اداری
office information system سیستم اطلاعات اداری
officialism رسمیت مقررات اداری
placeman صاحب منصب اداری
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
Outside office hours. خارج از وقت اداری
administrative escort ناو اسکورت اداری
key personnels کادر اداری اصلی
officers مامور کارمند اداری
general administration cost هزینه عمومی اداری
administrative data processing پردازش دادههای اداری
provisional order دستور موقت اداری
extra official بیرون ازوفایف اداری
officer مامور کارمند اداری
bureaucratic وابسته به امور اداری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com