Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
grid ticks
علایم مخصوص نشان دادن چندشبکهای بودن نقشه
Other Matches
emblem
با علایم نشان دادن
emblems
با علایم نشان دادن
conventional sign
علایم قراردادی نقشهای علایم معمولی نقشه
charted
بر روی نقشه نشان دادن
chart
بر روی نقشه نشان دادن
charts
بر روی نقشه نشان دادن
charting
بر روی نقشه نشان دادن
target offset methode
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
cartoon design
نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
flags
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
legal assistance
علایم قراردادی نقشه
ablegate
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
descriptive name
شرح علایم روی نقشه
grid ticks
علایم شبکه بندی نقشه
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
to keep one's temper
متین بودن نشان دادن
control map
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
debunk
توخالی بودن چیزی را نشان دادن
to lose one's temper
متین بودن خونسردی نشان دادن
line route map
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
regulatory signs
علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
service chevron
علایم بازویی که خدمات جنگی را نشان میدهد
drift signal
علایم نشان دهنده انحراف مسیر ناو
compliance index
شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
air signal
علایم سمعی و بصری ارسالی از هواپیما علایم هوایی
position light
علایم نشان دهنده موضع چراغ راهنمای مسیر یا محل موضع
outline assembly drawing
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
aeronautical plotting chart
نقشه مخصوص ناوبری هوایی
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
aeronautical plotting chart
نقشه مخصوص رسم مسیر ناوبری
aerocartograph
دستگاه برجسته بین مخصوص تهیه نقشه
map template
صفحه شفاف مخصوص نصب روی نقشه
pushpin
سنجاق سرگرد مخصوص نصب روی نقشه وغیره
situation map
نقشه نشان دهنده وضعیت جنگ
lattice
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattices
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
shoulder mark
نشان سردوشی علایم سردوشی
purple hearts
نشان نظامی مخصوص مجروحین جنگ
purple heart
نشان نظامی مخصوص مجروحین جنگ
plotting board
صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
guide bars
خط وط مخصوص دربا کد که شروع و پایان کد را نشان می دهند
landmark
دستکهای نشان دهنده محل کاشتن مین علایم محل مین
landmarks
دستکهای نشان دهنده محل کاشتن مین علایم محل مین
datum dan buoy
علایم شناور دریایی عمقی بویه عمقی علایم عمقی تعیین مسیر مین گذاری شده در اب
Can you show me on the map where I am?
آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
currencies
جدید بودن نقشه
currency
جدید بودن نقشه
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
isoclinic line
خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود
ground signals
سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
jigsaw puzzle
نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
to feel on top of the world
تو آسمون ها بودن
[نشان دهنده خوشحالی]
to be on top of the world
تو آسمون ها بودن
[نشان دهنده خوشحالی]
aldis lmap
چراغ چشمک زن مخصوص اعلام خطرناک بودن باند فرود
illustrating
شرح دادن نشان دادن
illustrates
شرح دادن نشان دادن
illustrate
شرح دادن نشان دادن
border break
ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
hunting horn
بوق مخصوص علامت دادن به شکارچیان
run
نشان دادن
ante
نشان دادن
runs
نشان دادن
show
نشان دادن
point
نشان دادن
showed
نشان دادن
shows
نشان دادن
evincing
نشان دادن
evinces
نشان دادن
evinced
نشان دادن
evince
نشان دادن
registering
نشان دادن
registers
نشان دادن
register
نشان دادن
introducing
نشان دادن
introduces
نشان دادن
introduced
نشان دادن
introduce
نشان دادن
showŠetc
نشان دادن
exerted
نشان دادن
demonstrates
نشان دادن
indicates
نشان دادن
adumbrate
نشان دادن
demonstrated
نشان دادن
imbody
نشان دادن
demonstrating
نشان دادن
actuate
نشان دادن
demonstrate
نشان دادن
exerts
نشان دادن
exerting
نشان دادن
exert
نشان دادن
to show up
نشان دادن
to put forth
نشان دادن
indicated
نشان دادن
vision
یا نشان دادن
indicate
نشان دادن
visions
یا نشان دادن
offset method
روش استفاده از خط سری درنشان دادن نقاط روی نقشه
smoking room
اتاق مخصوص دود دادن ماهی وامثال ان
playoff
نشان دادن فیلم
responded
واکنش نشان دادن
to hang back
بیمیلی نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit .
خودی را نشان دادن
cough up
<idiom>
بی تمایلی نشان دادن
exemplifying
بانمونه نشان دادن
rubricate
قرمز نشان دادن
emote
هیجان نشان دادن
exemplified
بانمونه نشان دادن
responds
واکنش نشان دادن
rubricize
قرمز نشان دادن
exemplifies
بانمونه نشان دادن
exemplify
بانمونه نشان دادن
reacts
واکنش نشان دادن
for crying out loud
<idiom>
نشان دادن عصبانیت
decorate
نشان یامدال دادن به
decorates
نشان یامدال دادن به
squirms
ناراحتی نشان دادن
reacting
واکنش نشان دادن
respond
واکنش نشان دادن
adumbration
نشان دادن خلاصه
squirmed
ناراحتی نشان دادن
reacted
واکنش نشان دادن
squirm
ناراحتی نشان دادن
squirming
ناراحتی نشان دادن
to be illustrative of
با عکس نشان دادن
to play fast and loose
بی ثباتی نشان دادن
playoffs
نشان دادن فیلم
impassibly
بی نشان دادن عاطفه
decorating
نشان یامدال دادن به
foreshown
از پیش نشان دادن
graphs
با نمودار نشان دادن
force
خشونت نشان دادن
forcing
خشونت نشان دادن
prefigures
از پیش نشان دادن
keep at something
پشتکار نشان دادن
showdown
نمونه نشان دادن
display
نشان دادن اطلاعات
forces
خشونت نشان دادن
displayed
نشان دادن اطلاعات
prefigured
از پیش نشان دادن
prefigure
از پیش نشان دادن
react
واکنش نشان دادن
graph
با نمودار نشان دادن
hang back
بی میلی نشان دادن
image
نشان دادن تصویر
blaze
باتصویر نشان دادن
blazed
باتصویر نشان دادن
blazes
باتصویر نشان دادن
displaying
نشان دادن اطلاعات
measure
اندازه نشان دادن
pragmatize
واقعی نشان دادن
marshaling
به ترتیب نشان دادن
televises
با تلویزیون نشان دادن
lout
نفهمی نشان دادن
marshal
به ترتیب نشان دادن
pretypify
قبلا نشان دادن
louts
نفهمی نشان دادن
marshaled
به ترتیب نشان دادن
televise
با تلویزیون نشان دادن
marshalled
به ترتیب نشان دادن
televised
با تلویزیون نشان دادن
displays
نشان دادن اطلاعات
showdowns
نمونه نشان دادن
prefiguring
از پیش نشان دادن
by show of hands
با نشان دادن دست
marshals
به ترتیب نشان دادن
televising
با تلویزیون نشان دادن
fob
فریب دادن جیب جلیقه مخصوص ساعت وغیره
turtledoves
عزیز محبت نشان دادن
earmarks
نشان کردن اختصاص دادن
projects
فاهر کردن نشان دادن
earmark
نشان کردن اختصاص دادن
dogmatize
تعصب مذهبی نشان دادن
show one round
همه جا را به کسی نشان دادن
turtledove
عزیز محبت نشان دادن
impassibly
بی نشان دادن احساس درد
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
to screen a scene
در روی پرده نشان دادن
projected
فاهر کردن نشان دادن
example
بامثال ونمونه نشان دادن
displayed
نشان دادن ابراز کردن
emblematize
بطور کنایه نشان دادن
display
نشان دادن ابراز کردن
to give a warm welcome
روی خوش نشان دادن به
displays
نشان دادن ابراز کردن
chronogram
نشان دادن سنوات تاریخی
to jump at something
[colloquial]
به چیزی واکنش نشان دادن
to render homage
تکریم و وفاداری نشان دادن
to pay homage
تکریم و وفاداری نشان دادن
to do homage
تکریم و وفاداری نشان دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com