Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
English
Persian
reliability
قابلیت اطمینان
dependable
قابلیت اطمینان
dependability
قابلیت اطمینان
failure safety
قابلیت اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
Search result with all words
reliability
قابلیت اطمینان اعتبار
reliability
اطمینان قابلیت اطمینان
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
Other Matches
interoperability
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution
قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
airmobility
قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
elasticity
خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
serviceability
قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
flotation
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
swimming capability
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
electromagnetic compatability
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
commensurability
قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession
قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
ductility
قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance
قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
strain hardenability
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
trusts
اطمینان
safety
اطمینان
instable
بی اطمینان
trusted
اطمینان
trust
اطمینان
certainties
اطمینان
assurance
اطمینان
assurances
اطمینان
fideism
اطمینان
certes
اطمینان
trustingly
با اطمینان
confidence limit
حد اطمینان
confidence
اطمینان
confidences
اطمینان
security
اطمینان
certitude
اطمینان
affiance
اطمینان
assuredness
اطمینان
sureties
اطمینان
surety
اطمینان
certainty
اطمینان
accredits
اطمینان کردن
trusty
اطمینان بخش
solid
قابل اطمینان
solids
قابل اطمینان
figure on
اطمینان داشتن
aplomb
اطمینان بخود
fiducial interval
فاصله اطمینان
reliable
قابل اطمینان
ensures
اطمینان یافتن
accrediting
اطمینان کردن
valid
قابل اطمینان
i'll warrant
اطمینان میدهم
insurance stockage
ذخیره اطمینان
interval confidence
فاصله اطمینان
ensured
اطمینان یافتن
confidence belt
کمربند اطمینان
ensure
اطمینان یافتن
confidence coefficicent
ضریب اطمینان
accredit
اطمینان کردن
ensuring
اطمینان یافتن
confidence level
درجه اطمینان
cretain
تاحدی اطمینان
confidingly
از روی اطمینان
safety-valves
دریچه اطمینان
liable
قابل اطمینان
confidence limits
حدود اطمینان
coniviction
عقیده اطمینان
insures
اطمینان یافتن
assuring
اطمینان دادن
insuring
اطمینان یافتن
factor of safety
عامل اطمینان
factor of safety
ضریب اطمینان
assure
اطمینان دادن
assures
اطمینان دادن
confidence interval
فاصله اطمینان
interval confidence
دامنه اطمینان
safety belt
کمربند اطمینان
confided
اطمینان کردن
confide
اطمینان کردن
truster
اطمینان کننده
unpromising
غیرقابل اطمینان
bleeder valve
شیر اطمینان
fire escape
پلکان اطمینان
fire escapes
پلکان اطمینان
safety valve
دریچه اطمینان
safety plug
پولک اطمینان
safety lamp
چراغ اطمینان
unreliability
عدم اطمینان
confides
اطمینان کردن
assuror
اطمینان دهنده
safety belts
کمربند اطمینان
reassurance
اطمینان مجدد
reassurance
اطمینان افرینی
sicker
قابل اطمینان
reliability
قابل اطمینان
reassurances
اطمینان مجدد
reassurances
اطمینان افرینی
reputable
قابل اطمینان
assurable
قابل اطمینان
assurer
اطمینان دهنده
safety hook
قلاب اطمینان
safety glass
شیشه اطمینان
assurance factor
ضریب اطمینان
play up
اطمینان دادن به
uncertainties
عدم اطمینان
level of confidence
سطح اطمینان
uncertainty
عدم اطمینان
trustful
معتمد اطمینان
overconfidence
اطمینان بیش از حد
coefficient of safety
ضریب اطمینان
limits of confidence
حدود اطمینان
safety-valve
دریچه اطمینان
positiveness
قطعیت اطمینان
safety fuse
فیوز اطمینان
safe valve
دریچه اطمینان
relief valve
شیر اطمینان
quality assurance
اطمینان از کیفیت
ultimate factor of safety
ضریب اطمینان اختیاری
reasure
دوباره اطمینان یا قوت
area of uncertainity
منطقه عدم اطمینان
safe yield
بده قابل اطمینان
reassures
دوباره اطمینان دادن
persuasions
اطمینان عقیده دینی
I am positive that ...
من اطمینان کامل دارم که ...
persuasion
اطمینان عقیده دینی
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
checked
اطمینان از صحت چیزی
misgivings
عدم اطمینان ترس
checks
اطمینان از صحت چیزی
trusty
موتمن مورد اطمینان
reassured
دوباره اطمینان دادن
safest
صحیح اطمینان بخش
trusts
اطمینان پشت گرمی
trusted
اطمینان پشت گرمی
trust
اطمینان پشت گرمی
qualms
عدم اطمینان بیم
reassure
دوباره اطمینان دادن
safe
صحیح اطمینان بخش
qualm
عدم اطمینان بیم
safer
صحیح اطمینان بخش
safes
صحیح اطمینان بخش
fiduciary
اطمینان بخش ثقه
misgiving
عدم اطمینان ترس
check
اطمینان از صحت چیزی
vouch
اطمینان دادن تایید کردن
anti flood valve
شیر اطمینان مانع طغیان
avouch
اقرار کردن اطمینان دادن
accredits
مورد اطمینان بودن یا شدن
bleeder type steam engine
ماشین بخار با شیر اطمینان
accrediting
مورد اطمینان بودن یا شدن
quality assurance
عملیات اطمینان از کیفیت جنس
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
i rely or your secrecy
من به رازداری شما اطمینان میکنم
i reckon
اطمینان به دوستی کسی داشتن
i assured him of that
به او در این باره اطمینان دادم
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
unreliable
غیر قابل اطمینان نامعتبر
persuasions
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
accredit
مورد اطمینان بودن یا شدن
dependable
قابل اطمینان مورد اعتماد
persuasion
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
mistrustfully
ازروی بدگمانی از روی عدم اطمینان
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
controls
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
confidence man
کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
I'm sure we can come to some arrangement.
من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
controlling
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
maintains
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintained
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
chunking along
عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
maintain
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
balances
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
balance
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
arithmetic
عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
qualification
قابلیت
skill
قابلیت
contemptibility
قابلیت
solubility
قابلیت حل
credential
قابلیت
competence
قابلیت
capability
قابلیت
habilitation
قابلیت
solvability
قابلیت حل
fitness
قابلیت
adaptability
قابلیت
ability
قابلیت
abilities
قابلیت
capacities
قابلیت
capacity
قابلیت
susceptibility
قابلیت
eligibility
قابلیت
competence
قابلیت
tested
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
test
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligner
وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
aligned
ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com