English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (17 milliseconds)
English Persian
generable قابل تولید
producible قابل تولید
Search result with all words
effective آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
read وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
reads وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
augment تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmented تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmenting تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
brand تولید محصولی که توسط نام یا طرح آن قابل شناسایی است
branding تولید محصولی که توسط نام یا طرح آن قابل شناسایی است
brands تولید محصولی که توسط نام یا طرح آن قابل شناسایی است
dependent غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
object code خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
reproducible قابل تولید مجدد تجدید پذیر
variable factors عوامل قابل تغییر تولید
Other Matches
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
sensible قابل درک قابل رویت
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presumable قابل استنباط قابل استفاده
combustible قابل سوزش قابل تراکم
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presentable قابل معرفی قابل ارائه
observable قابل مشاهده قابل گفتن
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
adducible قابل اضهار قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
products تولید
generation تولید
product تولید
manufactures تولید
manufacture تولید
manufactured تولید
aggregate output تولید کل
fabrication تولید
articulation تولید
low productivity تولید کم
assembly line خط تولید
assembly lines خط تولید
genesis تولید
production rule تولید
production technique فن تولید
productions تولید
turn out تولید
production line خط تولید
production lines خط تولید
production تولید
total output تولید کل
assembly تولید
outputs تولید
total product تولید کل
output تولید
progeniture تولید
generations تولید
generated تولید کردن
net output تولید خالص
net productivity تولید خالص
generation تولید نیرو
pedogenesis تولید خاک
generate تولید کردن
peak output حداکثر تولید
cost of production هزینه تولید
report generation تولید گزارش
generation تولید کردن
scale of production مقیاس تولید
generating تولید کردن
mass production تولید ماشینی
productivity قابلیت تولید
overproduction تولید مازاد
generations تولید کردن
generates تولید کردن
procreation تولید مثل
regenerates تولید مجدد
overproduction تولید بیش از حد
generations تولید نیرو
optimum output تولید بهینه
optimum output تولید مطلوب
output per head تولید سرانه
overproduction اضافه تولید
output rate نرخ تولید
home country محل تولید
output variability تغییرات تولید
homogenesis تولید مثل
inbreed تولید کردن
ingenerate تولید کردن
fabric محصول تولید
metagenesis تناوب تولید
begat تولید کردن
volume of production حجم تولید
mechanical production تولید ماشینی
means of production وسایل تولید
means of production ابزار تولید
average product تولید متوسط
mode of production شیوه تولید
branches of production شاخههای تولید
ingot production تولید شمش
capital intensive technique فن تولید سرمایه بر
mode of production وجه تولید
calorification تولید حرارت
mode of production طرز تولید
bring forward تولید کردن
productive تولید کننده
branches of production رشتههای تولید
mass production تولید انبوه
production factors عوامل تولید
aggradation of permafrost تولید شبنم
aggradation of permafrost تولید مه شبنم
fabrics محصول تولید
aggregate production function تابع تولید کل
marginal output تولید نهائی
manufacturing cost هزینه تولید
producing گنجایش تولید
factory مرکز تولید
factors of production عوامل تولید
agents of production عوامل تولید
mass production تولید بمقدارزیاد
turn out تولید کردن
regenerate تولید مجدد
regenerated تولید مجدد
regenerating تولید مجدد
labor intensive production تولید کاربر
underproduction تولید ناکافی
factories مرکز تولید
carcinogenesis تولید سرطان
neogenesis تولید جدید
producers تولید کننده
manufactures تولید کردن
national product تولید ملی
national output تولید ملی
incendiarism تولید حریق
begotten تولید کرده
manufacturer تولید کننده
manufacturers تولید کننده
producer تولید کننده
manufacture تولید کردن
manufactured تولید کردن
chylification تولید کیلوس
reproduction تولید دوباره
reproductions تولید مثل
reproductions تولید مجدد
the procreative instinct غریزه تولید
chymification تولید کیموس
monopoly output تولید انحصاری
suppuration تولید جراحت
surplus production تولید اضافی
surplus production مازاد تولید
surplus production فزونی تولید
mass-production تولید انبوه
reproduction تولید مثل
system generation تولید سیستم
reproduction تولید مجدد
reproductions تولید دوباره
production efficiency کارائی تولید
production efficiency کارائی در تولید
raises تولید کردن
raise تولید کردن
supplying تولید کردن
flow of production گردش تولید
production engineer مهندس تولید
flow of production جریان تولید
production facility سهولت تولید
production frontier مرز تولید
procreate تولید کردن
gas making تولید گاز
gas generation تولید گاز
production program برنامه تولید
production programme برنامه تولید
production routine روال تولید
pilot production تولید نمونه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com