English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (18 milliseconds)
English Persian
to keep one's temper متین بودن نشان دادن
Search result with all words
to lose one's temper متین بودن خونسردی نشان دادن
Other Matches
debunk توخالی بودن چیزی را نشان دادن
grid ticks علایم مخصوص نشان دادن چندشبکهای بودن نقشه
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
to be on top of the world تو آسمون ها بودن [نشان دهنده خوشحالی]
to feel on top of the world تو آسمون ها بودن [نشان دهنده خوشحالی]
illustrate شرح دادن نشان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
self poise متین
even-tempered متین
cool as a cucumber متین
smolt متین
sober متین
self possessed متین
sedates متین
sedated متین
soberly متین
sedate متین
placid متین
matronly متین
sedating متین
demure متین
douce متین
staid : متین
indicates نشان دادن
ante نشان دادن
indicated نشان دادن
indicate نشان دادن
showŠetc نشان دادن
demonstrate نشان دادن
evinced نشان دادن
run نشان دادن
registers نشان دادن
runs نشان دادن
register نشان دادن
evince نشان دادن
evinces نشان دادن
introduced نشان دادن
visions یا نشان دادن
shows نشان دادن
showed نشان دادن
show نشان دادن
evincing نشان دادن
to show up نشان دادن
registering نشان دادن
demonstrating نشان دادن
adumbrate نشان دادن
actuate نشان دادن
demonstrates نشان دادن
to put forth نشان دادن
point نشان دادن
imbody نشان دادن
demonstrated نشان دادن
introducing نشان دادن
introduces نشان دادن
exerted نشان دادن
vision یا نشان دادن
exerting نشان دادن
exert نشان دادن
introduce نشان دادن
exerts نشان دادن
blaze باتصویر نشان دادن
pretypify قبلا نشان دادن
televising با تلویزیون نشان دادن
exemplifies بانمونه نشان دادن
blazed باتصویر نشان دادن
exemplified بانمونه نشان دادن
televises با تلویزیون نشان دادن
prefiguring از پیش نشان دادن
televise با تلویزیون نشان دادن
prefigure از پیش نشان دادن
prefigures از پیش نشان دادن
for crying out loud <idiom> نشان دادن عصبانیت
prefigured از پیش نشان دادن
televised با تلویزیون نشان دادن
blazes باتصویر نشان دادن
pragmatize واقعی نشان دادن
exemplify بانمونه نشان دادن
exemplifying بانمونه نشان دادن
showdowns نمونه نشان دادن
showdown نمونه نشان دادن
forces خشونت نشان دادن
forcing خشونت نشان دادن
louts نفهمی نشان دادن
hang back بی میلی نشان دادن
measure اندازه نشان دادن
force خشونت نشان دادن
graphs با نمودار نشان دادن
foreshown از پیش نشان دادن
emote هیجان نشان دادن
graph با نمودار نشان دادن
decorating نشان یامدال دادن به
emblems با علایم نشان دادن
lout نفهمی نشان دادن
squirm ناراحتی نشان دادن
squirmed ناراحتی نشان دادن
displays نشان دادن اطلاعات
squirming ناراحتی نشان دادن
displaying نشان دادن اطلاعات
squirms ناراحتی نشان دادن
displayed نشان دادن اطلاعات
emblem با علایم نشان دادن
decorate نشان یامدال دادن به
decorates نشان یامدال دادن به
display نشان دادن اطلاعات
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
to hang back بیمیلی نشان دادن
playoffs نشان دادن فیلم
responded واکنش نشان دادن
adumbration نشان دادن خلاصه
by show of hands با نشان دادن دست
react واکنش نشان دادن
rubricize قرمز نشان دادن
keep at something پشتکار نشان دادن
impassibly بی نشان دادن عاطفه
reacted واکنش نشان دادن
rubricate قرمز نشان دادن
marshals به ترتیب نشان دادن
reacting واکنش نشان دادن
playoff نشان دادن فیلم
to be illustrative of با عکس نشان دادن
responds واکنش نشان دادن
marshaled به ترتیب نشان دادن
marshalled به ترتیب نشان دادن
marshaling به ترتیب نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit . خودی را نشان دادن
cough up <idiom> بی تمایلی نشان دادن
marshal به ترتیب نشان دادن
reacts واکنش نشان دادن
respond واکنش نشان دادن
image نشان دادن تصویر
collected متین خود دار
secure arguments دلائل متین یامحمکم
serene متین اسمان صاف
to jump at something [colloquial] به چیزی واکنش نشان دادن
picturing سینما با عکس نشان دادن
to give a warm welcome روی خوش نشان دادن به
reacting عکس العمل نشان دادن
reacts عکس العمل نشان دادن
pictures سینما با عکس نشان دادن
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
earmark نشان کردن اختصاص دادن
pictured سینما با عکس نشان دادن
lay down the law <idiom> راه را به کسی نشان دادن
picture سینما با عکس نشان دادن
reacted عکس العمل نشان دادن
react عکس العمل نشان دادن
phew برای نشان دادن بیزاری
representation عمل نشان دادن چیزی
emblematize بطور کنایه نشان دادن
phew برای نشان دادن بی تابی
representations عمل نشان دادن چیزی
charts بر روی نقشه نشان دادن
rogue رذالت و پستی نشان دادن
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
charted بر روی نقشه نشان دادن
indexes نشان دادن بصورت الفبایی
indexed نشان دادن بصورت الفبایی
dogmatize تعصب مذهبی نشان دادن
index نشان دادن بصورت الفبایی
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
overreacts بیخود واکنش نشان دادن
you don't say <idiom> نشان دادن تعجب ازشنیدهها
charting بر روی نقشه نشان دادن
rogues رذالت و پستی نشان دادن
overreacting بیخود واکنش نشان دادن
overreacted بیخود واکنش نشان دادن
overreact بیخود واکنش نشان دادن
chart بر روی نقشه نشان دادن
to screen a scene در روی پرده نشان دادن
give in <idiom> راه را به کسی نشان دادن
displayed نشان دادن ابراز کردن
project فاهر کردن نشان دادن
To show ones mettle . غیرت خود را نشان دادن
to render homage تکریم و وفاداری نشان دادن
to pay homage تکریم و وفاداری نشان دادن
to do homage تکریم و وفاداری نشان دادن
displays نشان دادن ابراز کردن
projects فاهر کردن نشان دادن
give someone the green light چراغ سبز نشان دادن
projected فاهر کردن نشان دادن
carry the torch <idiom> نشان دادن وفاداری به کسی
examples بامثال ونمونه نشان دادن
impassibly بی نشان دادن احساس درد
displaying نشان دادن ابراز کردن
represent بیان کردن نشان دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com