English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
roadworthy مناسب برای بکاربردن درجاده ها
Other Matches
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
keystroke برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
fair weather مناسب برای
fill the bill <idiom> مناسب برای همه جا
running مناسب برای مسابقه دو
in pride of grease مناسب برای کشتن
airworthy مناسب برای پرواز
airworthiness مناسب برای پرواز
cantabile مناسب برای اواز
winterish مناسب برای زمستان
suitable for children مناسب برای بچه ها
skiable مناسب برای اسکی
buyer's market بازار مناسب برای خریدار
readies مناسب برای استفاده از یا فروش .
gressorial مناسب برای راه رفتن
market value قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
fishable مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
fencible مناسب برای نرده کشی
office مناسب برای استفاده در شرکت
readying مناسب برای استفاده از یا فروش .
readied مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready مناسب برای استفاده از یا فروش .
offices مناسب برای استفاده در شرکت
sawtimber الوار مناسب برای اره کشی
fair drawing طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
jump speed سرعت مناسب برای پرش باچتر
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
jump altitude ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
He's not suited for a doctor. او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
lyrical مناسب برای نواختن یاخواندن باچنگ
log wood درخت بقم [در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
slot منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
that is i. to this purpose برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
gorge portion محل مناسب برای ایجاد سد دربستر رودخانه
bug taper ریسمان مناسب برای استفاده از طعمه زیر اب
amphimictic مناسب برای تولید و تناسل واختلاط نژاد
ski run سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
slotting منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slots منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
constructive placement تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
freight route order ترتیب حمل و نقل درجاده ها
The fire is fit to roast the meat. این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
fits units with ... connection مناسب برای دستگاه هایی با اتصال ... [الکترونیک مهندسی برق]
chuckhole دست انداز یا جای چرخ درجاده
road hog راننده متجاوز بحقوق سایررانندگان درجاده
sectors شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
sector شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
to hog the road بی اعتنا به حقوق سایررانندگان درجاده تجاوز کردن
traffic control کنترل امد و رفت درجاده یا باند پرواز
fourth generation computers زبانهایی که برای کاربر فاهر مناسب دارند و هوشمند طراحی نشده اند
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
CD WO مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
voices توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voicing توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
drop خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropped خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropping خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drops خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
conversion 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
populating 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populate 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populates 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
enumerated type فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی
fibre optics لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
hand-held کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
routing مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
semaphore مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
telegenic دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
ergonomics بخشی از طراحی نرم افزار یا سخت افزار تا برای استفاده مناسب و امن شود
wife's equity عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
arm وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
controlled environment محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
fractional T روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند
put بکاربردن
adhibit بکاربردن
exerting بکاربردن
putting بکاربردن
exerts بکاربردن
puts بکاربردن
exert بکاربردن
exerted بکاربردن
object code خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
powering زور بکاربردن
powers زور بکاربردن
powered زور بکاربردن
equivocating ابهام بکاربردن
equivocates ابهام بکاربردن
equivocated ابهام بکاربردن
power زور بکاربردن
equivocate ابهام بکاربردن
mattock کلنگ دو سر بکاربردن
tautologize حشوقبیح بکاربردن
cerebration بکاربردن مغز
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
use بکاربردن مصرف کردن
uses بکاربردن مصرف کردن
picks خلال دندان بکاربردن
patterns بعنوان الگو بکاربردن
pattern بعنوان الگو بکاربردن
pick خلال دندان بکاربردن
fish بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
fished بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
to use one's d. عقل یا نظر خودرا بکاربردن
fishes بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
to play upon words جناس گفتن یا نوشتن تجنیس بکاربردن
enallage بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
muscle استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
nurse شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
muscles استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
nursed شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
nurses شیر خوردن باصرفه جویی یا دقت بکاربردن
axle stub اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
early token release در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
CSMA CD پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
c رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
convenient <adj.> مناسب
proper <adj.> مناسب
exact <adj.> مناسب
adaptation مناسب
correct <adj.> مناسب
congurous مناسب
by fits and starts مناسب
incompetent نا مناسب
becoming مناسب
real <adj.> مناسب
true <adj.> مناسب
fitting مناسب
pertains مناسب
vantage مناسب
suitable <adj.> مناسب
assorted مناسب
acceptable <adj.> مناسب
pertain مناسب
good [sufficient] <adj.> مناسب
satisfactory <adj.> مناسب
pertained مناسب
sufficient <adj.> مناسب
sufficing <adj.> مناسب
euqal مناسب
adaptations مناسب
accurate [correct] <adj.> مناسب
proper مناسب
tailored مناسب
practicable <adj.> مناسب
purposive <adj.> مناسب
serviceable <adj.> مناسب
handy [useful] <adj.> مناسب
practical <adj.> مناسب
applicatory <adj.> مناسب
handy <adj.> مناسب
shapeable مناسب
accomodating مناسب
semblable مناسب
utile [archaic] [useful] <adj.> مناسب
utilitarian [useful] <adj.> مناسب
purpose-built <adj.> مناسب
expedient <adj.> مناسب
appropriate <adj.> مناسب
functional <adj.> مناسب
appropriate [for an occasion] <adj.> مناسب
adequate <adj.> مناسب
useful <adj.> مناسب
purposeful <adj.> مناسب
close fit مناسب
appropriate [to] <adj.> مناسب [به]
beneficial <adj.> مناسب
fittest مناسب
fit مناسب
fits مناسب
condign مناسب
apposite مناسب
optimum مناسب
valuable <adj.> مناسب
adaption مناسب
idoneous مناسب
oportuneness مناسب
infelicitous نا مناسب
relevant مناسب
advantageous <adj.> مناسب
helpful <adj.> مناسب
in point مناسب
irrelative نا مناسب
habile مناسب
fitting bolt پیچ مناسب
body fit bolt پیچ مناسب
long- مناسب بودن
meets مناسب دلچسب
appropriate درخور مناسب
appositely بطور مناسب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com