Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
parboil
نیمه پختن
parboiled
نیمه پختن
parboiling
نیمه پختن
parboils
نیمه پختن
Other Matches
overlaps
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
seahorse
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorses
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
cmos
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
pmos
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
spliced
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splicing
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
imbricate
نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semipublic
نیمه عمومی نیمه دولتی
semilustrous
نیمه درخشان نیمه مجلل
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
baked
پختن
cooks
پختن
bake
پختن
cook
پختن
cooked
پختن
bakes
پختن
anneal
پختن
hatched
پختن
fire a kiln
پختن
grills
پختن
grilling
پختن
grill
پختن
hatch
پختن
decoct
پختن
hatches
پختن
shirr
پختن
To cook food.
غذا پختن
fire bricks
اجر پختن
brick burning
پختن اجر
kilns
درکوره پختن
kiln
درکوره پختن
pots
در دیگ پختن
To bake bread.
نان پختن
ragout
راگو پختن
potting
در دیگ پختن
pot
در دیگ پختن
concocting
ترکیب کردن پختن
coddling
اهسته جوشاندن یا پختن
coddles
اهسته جوشاندن یا پختن
coddled
اهسته جوشاندن یا پختن
nuked
با ریزموج یا میکروویو پختن
coddle
اهسته جوشاندن یا پختن
autoclave
بادیگ زودپز پختن
concoct
ترکیب کردن پختن
concocted
ترکیب کردن پختن
nukes
با ریزموج یا میکروویو پختن
nuking
با ریزموج یا میکروویو پختن
to build castles in the air
هوس خام پختن
braising
با اتش ملایم پختن
braised
با اتش ملایم پختن
braise
با اتش ملایم پختن
to build castles in the air
خیالات خام پختن
concocts
ترکیب کردن پختن
braises
با اتش ملایم پختن
pressure cook
تحت فشار پختن
To cook a pottage for some one .
<proverb>
آش براى کسى پختن .
nuke
با ریزموج یا میکروویو پختن
portland cement kiln
کوره پختن سیمان
escallop
گوش ماهی پختن
close aneal
باز پختن مسدود
bake
پختن
[نان و کیک غیره]
greyhounds
در تاوه پختن غربال کردن
greyhound
در تاوه پختن غربال کردن
fries
روی اتش پختن تهییج
pot liquor
اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
fry
روی اتش پختن تهییج
frying
روی اتش پختن تهییج
convenience food
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
to cook
پختن
[مانند سوپ و نهار و شام]
convenience foods
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
to dress
[food]
آماده کردن
[پختن]
[غذا یا دسرت]
to d. a chinken
شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
scallops
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
scallop
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
from mid may to mid june
از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
semifinal
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
half deck
نیمه پل
semi
نیمه
division line
خط نیمه
midnight
نیمه شب
mid-
نیمه
mid
نیمه
moiety
نیمه
semis
نیمه
in noon of night
در نیمه شب
stiffish
نیمه شق
part way
نیمه
semicinductor
نیمه هادی
semidivine
نیمه الهی
semiopaque
نیمه شفاف
semiopaque
نیمه کدر
semidetached
نیمه مجزا
semicinductor
نیمه رسانا
semiparasitic
نیمه انگلی
semipermanent
نیمه جاودان
semihard
نیمه محکم
quasi public
نیمه عمومی
semilogarithmic
نیمه لگاریتمی
semidivine
نیمه خدا
semilustrous
نیمه درخشنده
semicolonial
نیمه ازاد
semimobile
نیمه متحرک
semiautomatic
نیمه خودکار
semi mechanization
نیمه مکانیزه
left heart
نیمه چپ قلب
preconscious
نیمه هشیار
semicrystalline
نیمه بلورین
half mast high
نیمه افراشته
semipublic
نیمه همگانی
semipro
نیمه حرفهای
semicrystalline
نیمه متبلور
half time
نیمه بازی
semiprivate
نیمه خصوصی
half tracked
نیمه شنی
quasi private
نیمه خصوصی
half way
نیمه راه
semi independent
نیمه مستقل
semi literate
نیمه نویسا
halvers
نیمه مشترک
quasi public
نیمه دولتی
semipermeable
نیمه تراوا
semicivilized
نیمه متمدن
megrim
درد نیمه سر
semidome
نیمه گنبد
semilog
نیمه لگاریتمی
nocturn
عبادت نیمه شب
semiformal
نیمه رسمی
partially hearing
نیمه شنوا
semifluid
نیمه ابکی
semifixed
نیمه ثابت
semiconscious
نیمه هوشیار
quasi convex
نیمه محدب
second half
نیمه دوم
semidomesticated
نیمه اهلی
semi official
نیمه رسمی
semicolonialism
نیمه مستعمراتی
semicolonial
نیمه مستعمره
semi skilled
نیمه ماهر
semierect
نیمه ایستاده
partial fixing
نیمه گیرداری
semifinal
نیمه نهایی
semiofficial
نیمه رسمی
semigloss
نیمه درخشان
semiliquid
نیمه مایع
semilate
نیمه دیررس
partially sighted
نیمه بینا
semiarid
نیمه خشک
midwatch
پاس نیمه شب
midyear
نیمه سال
semiarboreal
نیمه درختی
semiconscious
نیمه بیهوش
semihard
نیمه سخت
middle watch
نگهبانی نیمه شب
semigloss
نیمه شفاف
semiconscious
نیمه اگاه
quasi commercial
نیمه بازرگانی
quasi concave
نیمه مقعر
semiaquatic
نیمه ابزی
semiactive
نیمه فعال
semi trailer
نیمه یدک
semierect
نیمه قائم
subliminally
نیمه خوداگاه
semi-conscious
در حال نیمه غش
semi-final
نیمه نهایی
semi-precious
نیمه بهادار
semi-precious
نیمه گرانبها
midsummer
نیمه تابستان
sub-tropical
نیمه حاره
underemployed
نیمه کار
inchoate
نیمه تمام
half-mast
نیمه افراشتگی
semi-conscious
نیمه بیهوش
subliminal
نیمه خوداگاه
semis
نیمه تاحدی
semi
نیمه تاحدی
semireligious
نیمه مذهبی
half-timbered
نیمه چوبی
semi-conscious
نیمه هشیار
half
نیمه نخست
half-mast
نیمه افراشتن
partial
نیمه کامل
subconsciously
نیمه اگاه
draft
نیمه نهایی
aileron
نیمه لچکی
dwarf wall
دیوار نیمه
half-bat
آجر نیمه
part-time
نیمه وقت
half-time
نیمه نخست
first half
نیمه نخست
translucent
نیمه شفاف
drafted
نیمه نهایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com