English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
translate time هنگام ترجمه
Other Matches
lexical analysis مرحلهای در ترجمه برنامه که نرم افزار کامپایل یا ترجمه کلمات کلیدی برنامه را با دستورات که ماشین جایگزین کند
interprets ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interpreting ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interpreted ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interpret ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
translation ترجمه
translations ترجمه
translation ترجمه
interpretations ترجمه
versions ترجمه
interpretation ترجمه
rendering ترجمه
renderings ترجمه
compilation ترجمه
renditions ترجمه
compilations ترجمه
version ترجمه
rendition ترجمه
to do into ترجمه کردن به
the a of a trans lation صحت ترجمه
the a of a trans lation درستی ترجمه
misinterpretation ترجمه غلط
translates ترجمه کردن
trannlatability قابلیت ترجمه
reversion ترجمه مجدد
translatable قابل ترجمه
translating ترجمه کردن
translate time حین ترجمه
translet ترجمه کردن
mistranslation ترجمه نادرست
metaphraze ترجمه لفظی
mechanical translation ترجمه مکانیکی
an a translation ترجمه درست
algorithm translation ترجمه الگوریتم
address translation ترجمه ادرس
interpretations تعبیر ترجمه
interpretation تعبیر ترجمه
paraphrase ترجمه ازاد
paraphrased ترجمه ازاد
paraphrases ترجمه ازاد
paraphrasing ترجمه ازاد
translate ترجمه کردن
machine translation ترجمه ماشینی
translated ترجمه کردن
mechanical translation ترجمه ماشینی
liberaltranstation ترجمه ازاد
puts ترجمه کردن
translation agency موسسه ترجمه
translation agency دفتر ترجمه
putting ترجمه کردن
put ترجمه کردن
objects زبان برنامه پس از ترجمه
retranslate دوباره ترجمه کردن
teutonize به المانی ترجمه کردن
mistranslate ترجمه غلط کردن
indirect objects زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects زبان برنامه پس از ترجمه
object زبان برنامه پس از ترجمه
objected زبان برنامه پس از ترجمه
dynamic address translation ترجمه پویای ادرس
objecting زبان برنامه پس از ترجمه
delectus برای ترجمه دارد
fortran translation process فرایند ترجمه فرترن
had it trans ted بدهید ترجمه کنند
assemble ترجمه کد اسمبلی به زبان ماشین
version کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
assembled ترجمه کد اسمبلی به زبان ماشین
literalist طرفدار معنی یا ترجمه لفظی
tropology ترجمه یا تفسیر مجازی وروحانی
renders ارائه دادن ترجمه کردن
rendered ارائه دادن ترجمه کردن
literalize تحت اللفظی ترجمه کردن
render ارائه دادن ترجمه کردن
versions کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
to to ترجمه کد اسمبلی به زبان ماشین
assembles ترجمه کد اسمبلی به زبان ماشین
revised version ترجمه اصلاح شده کتاب مقدس
processor برنامه که از یک زبان به کد ماشین ترجمه میکند.
This is its Persian rendering ( translation) . این برگردان ( ترجمه ) فارسی آن است
pcv این برگردان ( ترجمه ) فارسی آن است
bridgeware برنامههای کامپیوتری به منظور ترجمه دستورالعملها
paraphrase نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrasing نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
pass برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
cross assembler ترجمه برنامه اسمبلر برای یک کامپیوتر دیگر
languages هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
targum ترجمه زبان ارامی قسمتی از عهد عتیق
literality صوری بودن عینیت تفسیر یا ترجمه لفظی
encoding ترجمه پیام یا متن طبق سیستم کد گذاری
one pass assembler برنامه اسمبلر که در یک عمل که اصل را ترجمه میکند
passed برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
language هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
passes برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
intermediate کد یک کامپیوتر یا اسمبلر در حین ترجمه کد سطح بالا به کد ماشین
posts ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
posted ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
septuagint ترجمه یونانی توریه بدست 07تن درزمان بطلیموس
post- ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
post ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
jugend stil [ترجمه تحت الفظی سبک جوان در هنر نوی آلمان]
parses شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parsed شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parse شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
compilations ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
compilation ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
signal تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
signaled تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
signalled تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
p code روشی برای ترجمه کد منبع به یک کد واسط بنام کد Pتوسط یک کامپایلر
controllers وسیله اصلی در چاپگر که خروجی را از کامپیوتر به دستورات چاپی ترجمه میکند
preprocessor نرم افزاری که داده را پیش از کامپایل یا ترجمه آماده و پردازش میکند
controller وسیله اصلی در چاپگر که خروجی را از کامپیوتر به دستورات چاپی ترجمه میکند
signaled تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signalled تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signal تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
at night شب هنگام
seasoned هنگام
seasons هنگام
at nightfall شب هنگام
times هنگام
night time هنگام شب
night-time هنگام شب
season هنگام
at dark هنگام شب
nightfall شب هنگام
during هنگام
at the same moment در آن هنگام
night tide هنگام شب
moment هنگام
moments هنگام
terming هنگام
termed هنگام
term هنگام
gamut هنگام
night season هنگام شب
night season شب هنگام
nighttide شب هنگام
timed هنگام
time هنگام
oestrum هنگام
querying پردازش درخواستها , با بازیابی اطلاعات از پایگاه داده یا با ترجمه دستورات از زبان درخواست
queried پردازش درخواستها , با بازیابی اطلاعات از پایگاه داده یا با ترجمه دستورات از زبان درخواست
query پردازش درخواستها , با بازیابی اطلاعات از پایگاه داده یا با ترجمه دستورات از زبان درخواست
queries پردازش درخواستها , با بازیابی اطلاعات از پایگاه داده یا با ترجمه دستورات از زبان درخواست
machines سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
executable form برنامهای که به کد ماشین ترجمه یا کمپایل شده باشد تا پردازنده بتواند اجرا کند
machined سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
summertime هنگام تابستان
at one's leisure هنگام فراغت
teatime هنگام چای
wintertime هنگام زمستان
update به هنگام دراوردن
at mess هنگام خوردن
on occasion هنگام لزوم
to die in harness هنگام کار
in درفرف هنگام
when entering هنگام ورود
spring time هنگام بهار
updated به هنگام دراوردن
updates به هنگام دراوردن
dusk هنگام غروب
on arrival هنگام ورود
in- درفرف هنگام
daytide هنگام روز
at noon هنگام فهر
daytime هنگام روز
on seeing him هنگام دیدن او
hard times هنگام تنگدستی
here's to you هنگام نوشیدن
compile time هنگام همگردانی
meal time هنگام غذاخوری
hexachord هنگام شش بردهای
in case of emergency هنگام اضطرار
execution time هنگام اجرا
inprocess هنگام کار
binding time هنگام انقیاد
playtime هنگام بازی
table لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
tabled لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
tabling لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
machine دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
tables لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
machines دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machined دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
it puckered up in sewing هنگام دوختن جمع شد
in the case of traffic jam [congestion] هنگام راهبندان سنگین
when it came to a push چون هنگام کوشش
dewfall هنگام ریزش شبنم
cash on delivery پرداخت هنگام تحویل
nooning هنگام فهر ناهار
ortive وابسته به هنگام طلوع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com