English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (19 milliseconds)
English Persian
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
Search result with all words
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
keep something at bay <idiom> [چیزی را دور نگاه داشتن]
Other Matches
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
retain نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
to lock out نگاه داشتن
to hang up نگاه داشتن
keeps نگاه داشتن
to keep in نگاه داشتن
refrained نگاه داشتن
refrain نگاه داشتن
stay نگاه داشتن
stayed نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
holds نگاه داشتن
to lay fast نگاه داشتن
refrains نگاه داشتن
hold نگاه داشتن
tackle نگاه داشتن
to put to a pause نگاه داشتن
preservatize نگاه داشتن
stops نگاه داشتن
stopping نگاه داشتن
stopped نگاه داشتن
stop نگاه داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
to give support to نگاه داشتن
tackled نگاه داشتن
tackles نگاه داشتن
tackling نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
retains نگاه داشتن
to keep any one waiting نگاه داشتن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
wedge باگوه نگاه داشتن
journalize دفترروزانه نگاه داشتن
wedging باگوه نگاه داشتن
to keep at bay معطل نگاه داشتن
to keep away دور نگاه داشتن
wedged باگوه نگاه داشتن
to keep down پایین نگاه داشتن
impark در محوطه نگاه داشتن
inurn در فرف نگاه داشتن
to hold in trust بطورامانت نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> پنهان نگاه داشتن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to hush up ساکت نگاه داشتن
hold down مطیع نگاه داشتن
shrouded در زیرحجاب نگاه داشتن
shroud در زیرحجاب نگاه داشتن
stunting کوتاه نگاه داشتن
stunts کوتاه نگاه داشتن
stunt کوتاه نگاه داشتن
inshrine با حرمت نگاه داشتن
wedges باگوه نگاه داشتن
to keep on روشن نگاه داشتن
to lay up in a napkin بی مصرف نگاه داشتن
hides مخفی نگاه داشتن
to behave oneself ادب نگاه داشتن
commemorated بیادگار نگاه داشتن
to keep on file درپرونده نگاه داشتن
commemorate بیادگار نگاه داشتن
to keep the pot boiling کارهارادرجریان نگاه داشتن
on ice <idiom> دور نگاه داشتن
hide مخفی نگاه داشتن
enwomb در رحم نگاه داشتن
commemorating بیادگار نگاه داشتن
freeze ثابت نگاه داشتن
freezes ثابت نگاه داشتن
to keep in روشن نگاه داشتن
keep on بازهم نگاه داشتن
commemorates بیادگار نگاه داشتن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
saves رهایی بخشیدن نگاه داشتن
to rein up جلو اسب را نگاه داشتن
pawl باگیره یاعایق نگاه داشتن
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
hold over برای اینده نگاه داشتن
saved رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
commemorating نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorates نگاه داشتن جشن گرفتن
smothered در دل نگاه داشتن خفه شدن
commemorated نگاه داشتن جشن گرفتن
smother در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothers در دل نگاه داشتن خفه شدن
Keep somebody at bay <idiom> [کسی را دور نگاه داشتن]
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
smothering در دل نگاه داشتن خفه شدن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
spared درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spared برای یدکی نگاه داشتن
spare درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spare برای یدکی نگاه داشتن
commemorate نگاه داشتن جشن گرفتن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
enchain در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
excludes راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
file در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
fish globe شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
filed در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
exclude راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to keep on در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
pinfold جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
memorialize برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
to trainb arms تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
clipboard تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to save ones face ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
clipboards تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
guards حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
to have something at one's disposal چیزی داشتن
to have something چیزی داشتن
to have an appetite for something اشتها به چیزی داشتن
to live through something طاقت چیزی را داشتن
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
to take an i. in something به چیزی دلبستگی داشتن
to have experience in something آزمودگی در چیزی داشتن
To be used (accustomed) to something. به چیزی عادت داشتن
to have something in reserve چیزی درچنته داشتن
to havealiking for anything ذوق چیزی را داشتن
to disagree [or be in disagreement] [on something/about something] بر سر چیزی اختلاف داشتن
look forward انتظار چیزی را داشتن
to believe in something به چیزی اعتقاد داشتن
To be interested in ( keen on ) some thing . به چیزی علاقه داشتن
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
up to someone to do something <idiom> مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
have something up one's sleeve <idiom> چیزی سری نگه داشتن
cry out for <idiom> شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
swear by <idiom> کاملا از چیزی اطمینان داشتن
To be biased (prejudiced). درمورد چیزی تعصب داشتن
to believe in somebody [something] اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
To have a fancy for something . هوای چیزی را درسر داشتن
To wish (long) for something. آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
to be into somebody [something] <idiom> کسی [چیزی] را دوست داشتن
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
to purpose something هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
to make of something در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
to have a limit [of up to something] [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
to have a maximum limit [of something] [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to strain at anything در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
glances نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
glance نگاه نگاه مختصر
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com