Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (14 milliseconds)
English
Persian
grouped
گروه بندی شده
Search result with all words
group
جمعیت گروه بندی کردن
groups
جمعیت گروه بندی کردن
regimentation
گروه بندی
grouping
گروه بندی
groupings
گروه بندی
ability grouping
گروه بندی بر پایه توانایی
part of ship
گروه بندی کار
regimentalation
گروه بندی
to form into groups
گروه بندی کردن
ungrouped
گروه بندی نشده
Other Matches
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde
گروه بیشمار گروه
hordes
گروه بیشمار گروه
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
classification
طبقه بندی رده بندی
wording
جمله بندی کلمه بندی
classifications
طبقه بندی رده بندی
lineaments
طرح بندی صورت بندی
lineament
طرح بندی صورت بندی
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
regrade
تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
black designation
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
transparently
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
transparent
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
insulation testing apparatus
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
unitized load
بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
ring
گروه
shoal
گروه
covey
گروه
batches
گروه
setting up
گروه
sets
گروه
set
گروه
folk
گروه
shoals
گروه
corps
گروه
cliques
گروه
clique
گروه
ensigns
گروه
ensign
گروه
cohort
گروه
batch
گروه
g , series
گروه ژ
groups
گروه
cohorts
گروه
group
گروه
trooping
گروه
trooped
گروه
troop
گروه
folks
گروه
fries
گروه
flocks
گروه
flocking
گروه
flocked
گروه
flock
گروه
swarm
گروه
swarmed
گروه
swarms
گروه
squads
گروه
congregation
گروه
congregations
گروه
many
گروه
concourse
گروه
throng
گروه
thronged
گروه
thronging
گروه
fry
گروه
frying
گروه
assembly
گروه
parcel
گروه
parcels
گروه
gang
گروه
gangs
گروه
bunch
گروه
bunched
گروه
bunches
گروه
bunching
گروه
throngs
گروه
concourses
گروه
platoons
گروه
platoon
گروه
cluster
گروه
teams
گروه
team
گروه
massing
گروه
masses
گروه
cluster bomb
گروه
cluster bombs
گروه
multitude
گروه
multitudes
گروه
herd
گروه
herded
گروه
herding
گروه
herds
گروه
attack group
گروه تک
hosts
گروه
hosting
گروه
hosted
گروه
host
گروه
clusters
گروه
mass
گروه
crowds
گروه
bevy
گروه
schools
گروه
t group
گروه T
company
گروه
school
گروه
companies
گروه
squad
گروه
party
گروه
lot
گروه
special interest group
گروه
crowd
گروه
phasing
مرحله بندی مرحله بندی عملیات
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
lobby
گروه فشار
death squad
گروه کشتار
anchormen
رئیس گروه
commonwealth of letters
گروه نویسندگاه
commutative group
گروه جابجاپذیر
contact party
گروه تماس
lobbies
گروه فشار
coordinated group
گروه کوئوردینانسی
death squads
گروه کشتار
flying squad
گروه ضربت
social
گروه دوست
flying squads
گروه ضربت
class of suplies
گروه کالاها
flying squad
گروه تندکنش
marginal group
گروه حاشیهای
flying squad
گروه تندواکنش
crisis team
گروه ضد بحران
sections
گروه دایره
section
گروه دایره
closed group
گروه بسته
coacting group
گروه همکار
command group
گروه فرماندهی
chevroner
فرمانده گروه
anchor men
رئیس گروه
user group
گروه کاربران
encounter group
گروه رویارویی
end group
گروه انتهایی
swarms
گروه زنبوران
classing
رسته گروه
swarmed
گروه زنبوران
experimental group
گروه ازمایشی
choir
گروه خوانندگان
formal group
گروه رسمی
swarm
گروه زنبوران
control group
گروه گواه
nexus
گروه متحد
trigon
گروه سه صورتی
quire
گروه کر
[موسیقی]
workgroup
گروه کاری
dyad
گروه دو عضوی
criterion group
گروه ملاک
lobbied
گروه فشار
schools
گروه پرندگان
diad
گروه دو عضوی
anchor man
رئیس گروه
task force
گروه کار
school
گروه پرندگان
device cluster
گروه دستگاه
devitry
گروه دیوان
diaconate
گروه شماسان
disk pack
گروه بسته
duty hands
گروه نگهبانان
basic unit assembly group
گروه ساختمانی
classes
رسته گروه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com