Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
manning the rail
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
Other Matches
All the formalities were carried out.
تمام تشریفات انجام شد
adjutant's call
احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
constructive school credit
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
ritualist
ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
troop space
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
rest and recuperation
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
operating strenght
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
blockhouse
ساختمان محکمی نزدیک سکوی پرتاب برای محافظت پرسنل
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
technical escort
پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
labor of love
<idiom>
انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
staffing guide
کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
practical extraction and report language
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
bureau of naval personnel
اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
rollover
چپ شدن خودرو یاوسیله
ligation
رشته یاوسیله بستن
querying
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
contacting
فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
technical characteristics
خصوصیات فنی یک دستگاه یاوسیله
contacted
فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contact
فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contacts
فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
reactivating
دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivates
دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivate
دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
reactivated
دوباره به خدمت گرفتن ناو یاوسیله نظامی
for doing it
برای انجام ان
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
assion
گماردن
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
sit tight
<idiom>
صبور برای انجام کاری
demand
تقاضا برای انجام چیزی
undertaken
توافق برای انجام کاری
undertakes
توافق برای انجام کاری
mission essential
ضروری برای انجام ماموریت
demands
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
undertake
توافق برای انجام کاری
potential
<adj.>
[توانایی برای انجام کاری]
mans
گماردن نفرات
mans
خدمه گماردن
carry (something) out
<idiom>
گماردن ،قراردادن
man
خدمه گماردن
man
گماردن نفرات
invoke
تقاضا از کسی برای انجام کاری
turn out
<idiom>
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
invoked
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
farm out
<idiom>
شخص دیگری برای انجام کار
set the pace
<idiom>
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
do one's thing
<idiom>
انجام کار پر لذت برای شخص
invokes
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoking
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
to invite somebody to do something
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
prone
سرازیر مستعد برای انجام کار
bars
توقف کسی برای انجام کاری
bar
توقف کسی برای انجام کاری
helps
روش آسانتر برای انجام کاری
helped
روش آسانتر برای انجام کاری
decision
تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions
تصمیم گیری برای انجام کاری
help
روش آسانتر برای انجام کاری
techniques
روش با مهارت برای انجام کاری
technique
روش با مهارت برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
operate
کل زمان لازم برای انجام یک کار
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
operates
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
کل زمان لازم برای انجام یک کار
place
قرار دادن گماردن
placing
قرار دادن گماردن
places
قرار دادن گماردن
adding
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adds
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
macro
تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
arithmetic
توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
add
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
process
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
processes
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
aircraft mission equipment
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aircraft role equipment
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
twist one's arm
<idiom>
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
get one's own way
<idiom>
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
establish
کسی رابه مقامی گماردن
establishing
کسی رابه مقامی گماردن
establishes
کسی رابه مقامی گماردن
posts
گماردن نگهبان قرار دادن
posted
گماردن نگهبان قرار دادن
put on
اعمال کردن بکار گماردن
post
گماردن نگهبان قرار دادن
post-
گماردن نگهبان قرار دادن
validation
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
egg (someone) on
<idiom>
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
metacompilation
کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
computing
میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
to pause
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
server
کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
talk into
<idiom>
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
beside one's self
<idiom>
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
loose ends
<idiom>
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
go in for
<idiom>
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
office
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
offices
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
chord keying
عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
to sign up for something
نام خود را درفهرست نوشتن
[برای انجام کاری اشتراکی]
verification fire
تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
for next to nothing
<idiom>
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
elapsed time
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
size
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
consortia
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
crunch
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunched
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
crunches
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
consortiums
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
sergeanty
انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
sizes
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
yaght club
باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
electronic
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
keystroke
شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
detailing
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detail
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
introduced
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introducing
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
introduces
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
two man rule
قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
introduce
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cells
ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
cell
ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
gallium arsenide
ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
print
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
austempering
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
printed
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
prints
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
counter revolution
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
devices
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
instructions
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
language
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
program
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
tout temps prist
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
programs
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
jcl
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
instruction
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
languages
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
machined
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
input/output
پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
machines
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
number cruncher
یک برنامه یا کامپیوتر که برای انجام مقادیر بزرگی ازمحاسبه و سایر دستکاریهای عددی طراحی شده است محاسبه
gestalt
تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
quantum meruit
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
basics
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
go to sleep
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com