English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (8 milliseconds)
English Persian
slug یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slugged یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slugs یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
Other Matches
Easy does it . یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
I wI'll gradually get used to it . یواش یواش عادت خواهم کرد
Now I'm starting to believe it. دارم یواش یواش قبولش میکنم.
slowed یواش
slower یواش
slowest یواش
slowing یواش
slows یواش
slow یواش
Speak in a low voice . Spead slowly . یواش حرف زدن
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
india paper کاغذ مرکب خشک کن نرم وکرم رنگی که در چین ساخته میشود
to have a rough time بد گذراندن
to make a shift گذراندن
pass گذراندن
surviving گذراندن
survives گذراندن
passed گذراندن
survived گذراندن
survive گذراندن
averts گذراندن
averting گذراندن
passes گذراندن
averted گذراندن
avert گذراندن
to be at ease به گذراندن
to rime away one's time گذراندن
temporised وقت گذراندن
play away به بازی گذراندن
belate ازموقع گذراندن
laugh away با خنده گذراندن
temporises وقت گذراندن
idles وقت گذراندن
filtration از صافی گذراندن
filrate از صافی گذراندن
temporizing وقت گذراندن
temporizes وقت گذراندن
temporized وقت گذراندن
temporize وقت گذراندن
interlace ازهم گذراندن
aestivate تابستان را گذراندن
Sundays یکشنبه را گذراندن
idlest وقت گذراندن
temporising وقت گذراندن
idle وقت گذراندن
idled وقت گذراندن
leach از صافی گذراندن
to laugh away با خنده گذراندن
niggled وقت گذراندن
niggle وقت گذراندن
to rough it سخت گذراندن
to rub through or along بسختی گذراندن
to sleep away one's time بخواب گذراندن
Sunday یکشنبه را گذراندن
token passing گذراندن نشانه
niggles وقت گذراندن
filtering از صافی گذراندن
piddle وقت گذراندن
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
piddles وقت گذراندن
to gain time به بهانه گذراندن
piddled وقت گذراندن
to enjoy oneself خوش گذراندن
temporalize وقت گذراندن
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
dillydally بیهوده وقت گذراندن
faring گذراندن گذران کردن
fares گذراندن گذران کردن
fared گذراندن گذران کردن
to stay overnight مدت شب را [جایی] گذراندن
To review the past in ones minds eye . گذشته را از نظر گذراندن
fare گذراندن گذران کردن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
To pass a bI'll through parliament . لایحه یی را از مجلس گذراندن
get on گذران کردن گذراندن
to lop a bout بیهوده وقت گذراندن
serve one's term of imprisonment حبس خود را گذراندن
to mope a way به افسردگی و پکری گذراندن
outwear کهنه شدن گذراندن
to muck a bout بیهوده وقت گذراندن
jauk بیهوده وقت گذراندن
temporalize بدفع الوقت گذراندن
to talk away بصحبت یاگفتگو گذراندن
hang around وقت را به بطالت گذراندن
infltrate از سوراخهای صافی گذراندن
get through به پایان رساندن گذراندن
to loaf a way one's time بیهوده وقت گذراندن
lobby برای گذراندن لایحهای
grips بریدگی برای گذراندن اب
moon بیهوده وقت گذراندن
procrastinate بدفع الوقت گذراندن
procrastinated بدفع الوقت گذراندن
procrastinates بدفع الوقت گذراندن
procrastinating بدفع الوقت گذراندن
lobbied برای گذراندن لایحهای
moons بیهوده وقت گذراندن
gripped بریدگی برای گذراندن اب
grip بریدگی برای گذراندن اب
pass گذراندن تصویب شدن
passed گذراندن تصویب شدن
lobbies برای گذراندن لایحهای
passes گذراندن تصویب شدن
dawdle بیهوده وقت گذراندن
dawdled بیهوده وقت گذراندن
dawdles بیهوده وقت گذراندن
dawdling بیهوده وقت گذراندن
loaf وقت را بیهوده گذراندن
weekend تعطیل اخرهفته را گذراندن
temporize بدفع الوقت گذراندن
temporised بدفع الوقت گذراندن
while سپری کردن گذراندن
temporized بدفع الوقت گذراندن
temporizes بدفع الوقت گذراندن
temporizing بدفع الوقت گذراندن
temporising بدفع الوقت گذراندن
temporises بدفع الوقت گذراندن
weekends تعطیل اخرهفته را گذراندن
gripping بریدگی برای گذراندن اب
to p at or in an occpation بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
pass گذرگاه کارت عبور گذراندن
To get a pass. امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
To bring something to someones attention . چیزی را ازنظر کسی گذراندن
passes گذرگاه کارت عبور گذراندن
reeve طناب را ازشکاف یا سوراخ گذراندن
testamur گواهی نامه گذراندن امتحانات
passed گذرگاه کارت عبور گذراندن
hang out <idiom> به بطالت گذراندن روزگار کردن
to loaf a way one's time وقت خود را ببطالت گذراندن
snoozed خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snooze خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozing خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
convalesce بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesced بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesces بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalescing بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
stand-off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
peel گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
serve گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
stand off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
served گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
dallying وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dally وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallies وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallied وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
serves گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
snoozes خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
to pull any one across a river کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
peels گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
stand-offs دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
pase گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passed گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passes گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
to keep a person company پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
push ball بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
aestivate رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
wear stripes دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
infltrate با تراوش گذراندن تراوش کردن
throughput capacity فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com