English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (36 milliseconds)
English Persian
tear up <idiom> (پاره کردن)ریزریزکردن
Search result with all words
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
globe کروی کردن
globe گرد کردن
globes کروی کردن
globes گرد کردن
lord ملاک حکمروایی کردن
lord مانند لردرفتار کردن
lords ملاک حکمروایی کردن
lords مانند لردرفتار کردن
steadied پیوسته ویکنواخت کردن
steadied استوار یامحکم کردن
steadies پیوسته ویکنواخت کردن
steadies استوار یامحکم کردن
steadiest پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest استوار یامحکم کردن
steady پیوسته ویکنواخت کردن
steady استوار یامحکم کردن
steadying پیوسته ویکنواخت کردن
steadying استوار یامحکم کردن
byte حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
bytes حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
click صدا کردن
click گیر کردن قرقره ماهیگیری
click زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
click دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicked صدا کردن
clicked گیر کردن قرقره ماهیگیری
clicked زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicked دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicks صدا کردن
clicks گیر کردن قرقره ماهیگیری
clicks زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicks دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
invoice صورت کردن
invoiced صورت کردن
invoices صورت کردن
invoicing صورت کردن
haze متوحش کردن زدن
haze سرزنش کردن
veer شل کردن طناب
veered شل کردن طناب
veers شل کردن طناب
heart تشجیع کردن
hearts تشجیع کردن
warehouse انبار کردن مخزن
warehouse انبار کردن
warehouses انبار کردن مخزن
warehouses انبار کردن
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
barnstorm مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
syllable هجابندی کردن
syllables هجابندی کردن
proportionate فراخور متناسب کردن
alignment هم محور کردن
alignments هم محور کردن
pat نوازش کردن
pats نوازش کردن
patted نوازش کردن
patting نوازش کردن
write تالیف کردن
write تحریر کردن
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write کسر کردن
write سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
write خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes تالیف کردن
writes تحریر کردن
writes بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes کسر کردن
writes سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
receive دریافت کردن
receive پذیرایی کردن از
receive وصول کردن
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives دریافت کردن
receives پذیرایی کردن از
receives وصول کردن
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lope جست وخیز کردن
loped جست وخیز کردن
lopes جست وخیز کردن
loping جست وخیز کردن
girdle حلقه احاطه کردن
girdle احاطه کردن
girdled حلقه احاطه کردن
girdled احاطه کردن
girdles حلقه احاطه کردن
girdles احاطه کردن
girdling حلقه احاطه کردن
girdling احاطه کردن
bandage نواربندی کردن
bandaged نواربندی کردن
Other Matches
tear down پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
to break in flinders ریزریزکردن
to chop fine ریزریزکردن
to chop up ریزریزکردن
to chop f. ریزریزکردن
analyse پاره پاره کردن تشریح کردن
analysed پاره پاره کردن تشریح کردن
analyses پاره پاره کردن تشریح کردن
analysing پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzing پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzed پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzes پاره پاره کردن تشریح کردن
tearoff پاره پاره کردن
tatter پاره پاره کردن
to part in pieces پاره پاره کردن
scalpel پاره پاره کردن
to tear to pieces پاره پاره کردن
pick to pieces پاره پاره کردن
to cut to pieces پاره پاره کردن
analyze پاره پاره کردن
to pick to piece پاره پاره کردن
scalpels پاره پاره کردن
tatter لباس پاره پاره ژنده پوش
slat پاره پاره شدن چادر
slats پاره پاره شدن چادر
to cut down پاره کردن
tear پاره کردن
lacerate پاره کردن
lacerates پاره کردن
lacerating پاره کردن
breaks پاره کردن
cuts پاره کردن
break پاره کردن
rends پاره کردن
rend پاره کردن
rending پاره کردن
lay open پاره کردن
tears پاره کردن
cut پاره کردن
rips پاره کردن
dilacerate پاره کردن
ripped پاره کردن
rip پاره کردن
tear up پاره کردن
divulsion پاره کردن
lancinate پاره کردن
to tear a hole in سوراخ یا پاره کردن
overwear پاره ومندرس کردن
gastrotomy پاره کردن شکم
shredding پاره کردن باریک بریدن
shreds پاره کردن باریک بریدن
shredded پاره کردن باریک بریدن
shred پاره کردن باریک بریدن
shredder پاره پاره کننده
shredders پاره پاره کننده
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
evisceration عمل شکم پاره کردن یاروده دراوردن
cesarean زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
mangles پاره کردن خرد کردن
mangle پاره کردن خرد کردن
mangling پاره کردن خرد کردن
junk ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
perforations خط سوراخهای کوچک در یک ورقه کاغذ یا کاغذهای پیاپی برای کمک به پاره کردن آنها
mastectomies پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
mastectomy پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
the golden پاره
scrappy پاره پاره
fragmenting پاره
scappy پاره پاره
piece پاره
pieces پاره
bits پاره
isomerous هم پاره
member پاره
members پاره
scraps پاره
scrapping پاره
scrapped پاره
in rags پاره
scrappier پاره پاره
out at elbows پاره
part پاره
scrappiest پاره پاره
bit پاره
line segment پاره خط
isomer هم پاره
shredded پاره
shred پاره
fragments پاره
duds پاره
mammock پاره
fragment پاره
shredding پاره
raggle پاره
peaked line خط پاره پاره
fragmentary پاره پاره
scrap پاره
framentary پاره پاره
tatters پاره
shreds پاره
shard پاره سفال
bats پاره اجر
bit پاره خبر
equuleus پاره اسب
shards پاره سفال
fragmentary پاره پاره جزء جزء
icicles یخ پاره قطعه یخ
bat پاره اجر
fire brand اتش پاره
icicle یخ پاره قطعه یخ
fragmental پاره پاره جزء جزء
caruncle گوشت پاره
scrap iron اهن پاره
firebrands اتش پاره
partially ordered پاره مرتب
tattered پاره پوره
partial fraction پاره کسر
partial order پاره ترتیب
partial sum پاره مجموعه
tatty پاره پوره
scrappiness پاره پارگی
firebrand اتش پاره
quarry stone پاره سنگ
case shot چار پاره
split up پاره شدن
bits پاره خبر
partial function پاره تابع
equulei پاره اسب
ballast پاره سنگ
batted پاره اجر
fragmenting تکه پاره
fragments تکه پاره
part-time پاره وقت
lancination پاره سازی
broken bricks پاره اجر
part time پاره وقت
brickbat پاره اجر
mitraille چاره پاره
lacerable پاره شدنی
fragment تکه پاره
middle fraction پاره میانی
fragmented چند پاره
look before your leap پاره نکن
wear and tear <idiom> پاره پوره
come apart تکه پاره شدن
partial derivative مشتق پاره ای [ریاضی]
to darn socks جوراب [پاره] را دوختن
snippy مغرور تکه پاره
rupture limit مرز پاره شدن
driftwood تخته پاره روی اب
breaking پاره گی قطع شدگی
partially defined پاره تعریف شده
part-time weaver بافنده پاره وقت
stub nail میخ نعل پاره
term پاره سال تحصیلی
caruncular دارای گوش پاره
terming پاره سال تحصیلی
carunculate دارای گوشت پاره
termed پاره سال تحصیلی
broken fibres تار عضلانی پاره شده
junk طناب کهنه کاغذ پاره
She interrupted the train of my thoughts. رشته افکارم را پاره کرد
rubble قلوه سنگ پاره اجر
fritter خاگینه گوشت دار پاره
oddment تکه و پاره چیز باقیمانده
partial migrant کوچگر پاره ای [پرنده شناسی]
fritters خاگینه گوشت دار پاره
extra-mural ویژهی دانشجویان پاره وقت
torn پاره شده درهم دریده
It is only a scrap of paper . یک تیکه ورق پاره است
Several pages have been torn out. چندین صفحه اش پاره شده
bribery رشوه خواری پاره ستانی
Full ( part) time employees . کارمندان تمام (پاره ) وقت
junk اهن پاره خرده شیشه
screed تکه پاره باریکه زمین
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
partial differential equation [PDE] معادله دیفرانسیل با مشتقات پاره ای [ریاضی]
ultimate tensile strength حد نهایی کشش و استحکام نخ [قبل از پاره شدن]
tear sheet قطعه یا مقاله پاره شده ازمجله یا روزنامه
This contract is in fact ascrap of paper . این قرار داد درواقع یک کا غذ پاره است
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
braking length طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
healing by first intention جوش خوردن زخم یاشکستگی بوسیله دوباره بهم پیوستن پاره ها
sett قطعه سنگ پاره سنگ
shoulders [اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com