English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English Persian
expression ابراز کلمه بندی
expressions ابراز کلمه بندی
Other Matches
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
wording جمله بندی کلمه بندی
wording کلمه بندی
word choice کلمه بندی
choice of words کلمه بندی
verbiage [American English] کلمه بندی
diction کلمه بندی
phrasal مربوط به کلمه بندی
phrased کلمه بندی کردن
phrases کلمه بندی کردن
phrase کلمه بندی کردن
phraseology کلمه بندی انشاء
phrased کلمه بندی سخن موجز
phrase کلمه بندی سخن موجز
phrases کلمه بندی سخن موجز
hyphens فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
search and replace خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
worded تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
least significant bit رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
prefixes کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
prefix کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
statute at large چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
markers نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
worded نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augment تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmented تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmenting تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
marker نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augments تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
Persian rug [فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
syllable جزء کلمه مقطع کلمه
syllables جزء کلمه مقطع کلمه
synonym کلمه مترادف کلمه هم معنی
synonyms کلمه مترادف کلمه هم معنی
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
proposal ابراز
proposals ابراز
manifestations ابراز
irreticence ابراز
revelations ابراز
manifestation ابراز
revelation ابراز
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
enclitic متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
softer محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softest محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
keyword 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
empressement ابراز صمیمیت
evince ابراز کردن
evinces ابراز کردن
evincing ابراز کردن
express ابراز کردن
expressed ابراز کردن
expresses ابراز کردن
expressing ابراز کردن
divulged ابراز کردن
lay bare ابراز کردن
irreticent ابراز کننده
evinced ابراز کردن
self assertiveness ابراز وجود
divulge ابراز کردن
merriment ابراز شادی
divulging ابراز کردن
presentation of evidance ابراز دلیل
divulges ابراز کردن
shifts جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
heart goes out to someone <idiom> ابراز احساسات کردن
certificate of achievement مدرک ابراز لیاقت
professes ابراز ایمان کردن
certificate of capacity مدرک ابراز لیاقت
profess ابراز ایمان کردن
professing ابراز ایمان کردن
impemitently بدون ابراز پشیمانی
exhibits ارائه دادن ابراز کردن
exhibited ارائه دادن ابراز کردن
to say something to the effect that ... ابراز کردن خود دایربراینکه ...
evinced معلوم کردن ابراز داشتن
evince معلوم کردن ابراز داشتن
evincing معلوم کردن ابراز داشتن
evinces معلوم کردن ابراز داشتن
exhibiting ارائه دادن ابراز کردن
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
displays نشان دادن ابراز کردن
exhibit ارائه دادن ابراز کردن
displaying نشان دادن ابراز کردن
display نشان دادن ابراز کردن
displayed نشان دادن ابراز کردن
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softest حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softer حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
citation تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
Holy moly! <idiom> اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
holy cow ! [holy smoke !] <idiom> اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
citations تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
Everyone sends their regards to you. همه بهت ابراز ارادت کردن.
self expression ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
brainstorming گردهمایی که در آن همه چارهها و اندیشههای خود را ابراز میکنند
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ideologies بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
telescopic دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
defense classification طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
lineaments طرح بندی صورت بندی
classification طبقه بندی رده بندی
classifications طبقه بندی رده بندی
lineament طرح بندی صورت بندی
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
regrade تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
security classification طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
transparent نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
transparently نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
insulation testing apparatus دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
unitized load بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
verbs کلمه
worded کلمه
exactly <adv.> کلمه به کلمه
road sense کلمه
parol کلمه
letter for letter <adv.> کلمه به کلمه
MOTs کلمه
word کلمه
word for word کلمه به کلمه
verbatim <adv.> کلمه به کلمه
verb کلمه
to the letter <adv.> کلمه به کلمه
faithfully <adv.> کلمه به کلمه
MOT کلمه
word for word <adv.> کلمه به کلمه
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
army class manager activity سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
letter perfect کلمه بکلمه
qualifier کلمه توصیفی
pass کلمه عبور
numeric word کلمه عددی
passed کلمه عبور
passes کلمه عبور
adverbum کلمه بکلمه
literatim کلمه بکلمه
memory word کلمه حافظه
alphabetic word کلمه الفبایی
fixes که اندازه کلمه
qualifiers کلمه توصیفی
word processor کلمه پرداز
password کلمه رمز
machine word کلمه ماشین
mosul نکته کلمه
synonym کلمه مترادف
word processors کلمه پرداز
passwords کلمه رمز
keyword کلمه کلیدی
oaths کلمه قسم
watchwords کلمه رمزی
ghost word کلمه غیرمصطلح
triliteral کلمه سه حرفی
word processing پردازش کلمه
parts of speech اقسام کلمه
doubleword کلمه مضاعف
double word کلمه مضاعف
ablaut تصریف کلمه
vocable کلمه صوتی
trisyllable کلمه سه هجائی
word length طول کلمه
word length درازای کلمه
data word کلمه داده
half word نیم کلمه
word mark نشان کلمه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com