English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
time in ادامه بازی پس از توقف
Other Matches
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
run on ادامه دادن متن بدون توقف
stoppage of the game توقف بازی
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
play out one's option ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
going on ادامه
resumption ادامه
continuation line خط ادامه
continuance ادامه
continuation ادامه
for a continuance برای ادامه
keeps ادامه دادن
hang on <idiom> ادامه دادن
run on ادامه دادن
extend ادامه دادن
to carry on ادامه دادن
hold good <idiom> ادامه دادن
furthers ادامه دادن
extending ادامه دادن
furthering ادامه دادن
furthered ادامه دادن
further ادامه دادن
extends ادامه دادن
keep up <idiom> ادامه دادن
keep ادامه دادن
go on <idiom> ادامه دادن
go along <idiom> ادامه دادن
take up ادامه دادن
continuable قابل ادامه
to run on ادامه داشتن
to take up ادامه دادن
bring on ادامه دادن
discontinues ادامه ندادن
discontinuance عدم ادامه
to keep on ادامه دادن
continue statement حکم ادامه
continuant ادامه دهنده
to drag on or out ادامه دادن
continuation card کارت ادامه
continuative ادامه دهنده
reopen ادامه دادن
keep on ادامه دادن
discontinuing ادامه ندادن
continues ادامه دادن
carry on ادامه دادن
continue ادامه دادن
carry-on ادامه دادن
reopens ادامه دادن
reopening ادامه دادن
hold on ادامه دادن
to follow ادامه دادن
reopened ادامه دادن
duration مدت ادامه
discontinued ادامه ندادن
to continue ادامه دادن
over run ادامه به کاردادن
discontinuation عدم ادامه
discontinue ادامه ندادن
bide بکاری ادامه دادن
continuator ادامه دهنده مستمر
sustaining نگهدارنده ادامه دهنده
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
live on بزندگی ادامه دادن
contd مخفف ادامه یافته
inability to box ناتوان از ادامه دادن
continuation عمل ادامه دادن
transattack period مدت ادامه تک اتمی
viability امکان ادامه حیات
thwart ادامه دادن یا کشیدن
thwarted ادامه دادن یا کشیدن
fall behind <idiom> درمانده از ادامه راه
tracked ادامه گوی در مسیربولینگ
tracks ادامه گوی در مسیربولینگ
track ادامه گوی در مسیربولینگ
to press ahead with با زور ادامه دادن
dashed مسیری را ادامه دادن
dashes مسیری را ادامه دادن
to set on با زور ادامه دادن
dash مسیری را ادامه دادن
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
detainer حکم ادامه توقیف
dwell at اتش را ادامه دادن
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
follow-through ادامه حرکت پس از ضربه
follow-throughs ادامه حرکت پس از ضربه
go head ادامه بدهید بفرماید
touch in goal line ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
hang on ادامه دادن دوام داشتن
keep up with <idiom> به شکل قبل ادامه دادن
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
border break ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
give someone the green light <idiom> اجازه ادامه به کار رادادن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
robust که کار را پس از خطا ادامه میدهد
Keep moving! ادامه بده [بدهید ] به راه!
go on سخن خود را ادامه دهید
topspin ادامه حرکت چرخش توپ
maintained ابقا کردن ادامه دادن
maintain ابقا کردن ادامه دادن
resumed چکیده کلام ادامه یافتن
robustly که کار را پس از خطا ادامه میدهد
extrapolations ادامه روند تعمیم دهی
extrapolation ادامه روند تعمیم دهی
resume چکیده کلام ادامه یافتن
runs دوام یافتن ادامه دادن
maintrain ادامه دادن عقیده داشتن
run دوام یافتن ادامه دادن
resumes چکیده کلام ادامه یافتن
resuming چکیده کلام ادامه یافتن
maintains ابقا کردن ادامه دادن
viability قدرت ادامه زندگی پس از تولد
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
Gothic Survival [ادامه عنصر سبک گوتیک]
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
continue port/starboard چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
There's more to come. <idiom> باز هم هست. [هنوز ادامه داره]
border break ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
I can't go on any longer. من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
There's no need to elaborate. لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
head pole تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
inviable عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
long haul <idiom> مدت درازی بین کاری که ادامه داد
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
supersedeas دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
set in <idiom> تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
syncope توقف
stop توقف
flag stop توقف
suspension of payment توقف
stopple توقف
parked توقف
suspension توقف
halts توقف
stopping توقف
stops توقف
stoppage توقف
stoppages توقف
halted توقف
suspensions توقف
halt توقف
park توقف
stop code کد توقف
stopped توقف
parks توقف
commorant توقف
cessation توقف
interrupting توقف
interrupts توقف
pausing توقف
pause توقف
paused توقف
interrupt توقف
pauses توقف
tarriance توقف
interruption توقف
interruptions توقف
stand توقف
insolvency توقف
increments افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
recoverable error نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
increment افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
stay توقف مکث
break point نقطه توقف
lay-by منطقه توقف
parked محل توقف
lay by منطقه توقف
carport توقف گاه
come down gracefully توقف منضبط
break key کلید توقف
hemostasis توقف خونریزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com