Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
quirt
باتازیانه دسته کوتاه زدن
Other Matches
putter
چوگان دسته کوتاه
putters
چوگان دسته کوتاه
puttering
چوگان دسته کوتاه
puttered
چوگان دسته کوتاه
quirt
تازیانه دسته کوتاه
landing net
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
they came in bands
دسته دسته امدند
scores of people
دسته دسته مردم
shoals of people
دسته دسته مردم
regiments
دسته دسته کردن
streams of people
دسته دسته مردم
distribute
دسته دسته کردن
sorts
دسته دسته کردن
sort
دسته دسته کردن
sorted
دسته دسته کردن
group
دسته دسته کردن
sect
دسته دسته مذهبی
sects
دسته دسته مذهبی
trooped
دسته دسته شدن
troop
دسته دسته شدن
trooping
دسته دسته شدن
classify
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته شدن
windrow
دسته دسته کردن
in detail
مفصلا دسته دسته
regiment
دسته دسته کردن
groups
دسته دسته کردن
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
bundling
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
متمرکز کردن دسته کردن دسته
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
pygmy
قد کوتاه
pigmies
قد کوتاه
pigmies
کوتاه
stockier
کوتاه
stockiest
کوتاه
curtal
کوتاه
concise
کوتاه
down
کوتاه
pigmy
قد کوتاه
stocky
کوتاه
low
کوتاه
pygmy
کوتاه
dumpy
کوتاه
pygmies
قد کوتاه
pigmy
کوتاه
pygmies
کوتاه
of short duration
کوتاه
shortest
کوتاه
miniatures
کوتاه
liliputian
قد کوتاه
dwarfish
کوتاه
bas relif
کوتاه
puny
قد کوتاه
concise
<adj.>
کوتاه
curt
<adj.>
کوتاه
fleeting
<adj.>
کوتاه
short
<adj.>
کوتاه
succinct
<adj.>
کوتاه
short
کوتاه
stunting
کوتاه
succinct
کوتاه
miniature
کوتاه
scut
دم کوتاه
stunts
کوتاه
synoptic
کوتاه
stunt
کوتاه
little
کوتاه
shorter
کوتاه
short-list
فهرست کوتاه
scurries
مسابقه کوتاه
scurried
مسابقه کوتاه
clipping
کوتاه کردن
short-listed
فهرست کوتاه
mini-skirts
دامن کوتاه
hidebound
کوتاه فکر
novella
رمان کوتاه
stag
کوتاه کردن
To back down .
کوتاه آمدن
scurry
مسابقه کوتاه
drop in
<idiom>
دیدار کوتاه
dogmatist
کوتاه فکر
let us be brief
کوتاه کنیم
lie down
استراحت کوتاه
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
lie-down
استراحت کوتاه
narrow minded
کوتاه نظر
novelet
داستان کوتاه
morello
گیلاس دم کوتاه
wool of short staple
پشم نخ کوتاه
scurrying
مسابقه کوتاه
mini-skirt
دامن کوتاه
shortest
کوتاه کردن
short
کوتاه کردن
truncates
کوتاه کردن
short
کوتاه مدت
shorter
کوتاه کردن
short-lists
فهرست کوتاه
truncated
کوتاه کردن
shorter
کوتاه مدت
tutus
دامن کوتاه
truncate
کوتاه کردن
low frequency wave
موج کوتاه
manikin
ادم کوتاه قد
manakin
ادم کوتاه قد
mackinaw
کت کوتاه و سنگین
truncating
کوتاه کردن
tutu
دامن کوتاه
lop sided
کوتاه و بلند
punches
کوتاه قطور
punched
کوتاه قطور
punch
کوتاه قطور
short-listing
فهرست کوتاه
to cut short
کوتاه کردن
short period
دوره کوتاه
short precision
دقت کوتاه
shortwave
موج کوتاه
curtailment
کوتاه سازی
paddling
پاروی کوتاه
shortening in
کوتاه کردن
paddles
پاروی کوتاه
short return
برگشت کوتاه
short drop
دراپ کوتاه
spontoon
نیزه کوتاه
short circuit
اتصال کوتاه
scutter
دو باگامهای کوتاه
short blast
بوق کوتاه
short blast
سوت کوتاه
strop
طناب کوتاه
short brittle
شکننده- کوتاه
stichomythia
مکالمات کوتاه
steep taper
مخروط کوتاه
short burst
رگبار کوتاه
paddled
پاروی کوتاه
short run
کوتاه مدت
paddle
پاروی کوتاه
short shunt
شنت کوتاه
short splice
پیوند کوتاه
anecdotes
قصهء کوتاه
anecdote
قصهء کوتاه
short term
کوتاه مدت
short service line
خط سرویس کوتاه
truncheon
چماق کوتاه
short test bar
میله کوتاه
short run
مدت کوتاه
short-lived
کوتاه مدت
short-range
کوتاه مدت
short range
کوتاه مدت
truncheons
چماق کوتاه
short time
کوتاه مدت
short term
دوره کوتاه
curtails
کوتاه کردن
briefest
کوتاه مختصر
whiffet
سوت یا پف کوتاه
reef
کوتاه کردن
reefs
کوتاه کردن
briefed
کوتاه مختصر
brief
کوتاه مختصر
vamp
جوراب کوتاه
piaffer
یورتمه کوتاه
one track
کوتاه فکر
formulate
کوتاه کردن
formulated
کوتاه کردن
curtailing
کوتاه کردن
curtailed
کوتاه کردن
curtail
کوتاه کردن
formulating
کوتاه کردن
formulates
کوتاه کردن
undersize
اندازه کوتاه
shortens
کوتاه تر کردن
shortens
کوتاه کردن
catnapped
چرت کوتاه
catnap
چرت کوتاه
truncation
کوتاه سازی
playlet
نمایش کوتاه
transients
فانی کوتاه
transient
فانی کوتاه
razee
کوتاه کردن
to look in
کوتاه کردن
catnapping
چرت کوتاه
catnaps
چرت کوتاه
tunicle
لباس کوتاه
shortened
کوتاه تر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com