Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
metaphraze
به عبارت دیگر در آوردن
Other Matches
To phrase.
به عبارت در آوردن
in fact
به عبارت دیگر
to wit
<adv.>
به عبارت دیگر
namely
<adv.>
به عبارت دیگر
in other words
<adv.>
به عبارت دیگر
videlicet
به عبارت دیگر
i.e
مخفف به عبارت دیگر
cross elasticity of demand
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
estate in remainder
ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
search and replace
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
arrest of judgment
سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
phrases
عبارت
termed
عبارت
worded
عبارت
phrased
عبارت
word
عبارت
cl
عبارت
experssion
عبارت
expressions
عبارت
clause
عبارت
expression
عبارت
statement
عبارت
term
عبارت
statements
عبارت
phrase
عبارت
clauses
عبارت
terming
عبارت
wordage
عبارت
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
expression
افهار عبارت
involution
پیچدارکردن عبارت
trinomial
دارای سه عبارت
quotation
اقتباس عبارت
affirmative
عبارت مثبت
expressions
افهار عبارت
an exclamatory phrase
عبارت تعجبی
an idiomatic experssion
عبارت اصطلاحی
wording
عبارت سازی
the letter of the law
عبارت قانون
quotations
اقتباس عبارت
relational expression
عبارت رابطهای
paragrapher
عبارت نویس
passages
عبارت فقره
terming
جمله عبارت
doxology
عبارت تسبیحی
prolixity
عبارت زاید
termed
جمله عبارت
put into words
به عبارت دراوردن
mathematical term
عبارت
[ریاضی]
protext
عبارت پیشین
Namely …viz …it consists of…
عبارت است از ...
term
جمله عبارت
colloquialisms
عبارت مصطلح
range expression
عبارت دامنه
phraseology
عبارت پردازی
passage
عبارت فقره
context style of a expression
سیاق عبارت
Verbosity. Rhetoric.
عبارت پردازی
assignment statement
عبارت گمارشی
term
عبارت
[ریاضی]
phraseologist
عبارت پرداز
colloquialism
عبارت مصطلح
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
locution
سبک عبارت پردازی
it consists mainly
بیشتر عبارت است از
anastrophe
تعویض کلمات یک عبارت
locus classicus
عبارت نمونه ادبی
limitation clause
عبارت تعیین حدود
locutions
سبک عبارت پردازی
passages
عبارت منتخبه از یک کتاب
to express in worde
به سخن یا عبارت دراوردن)
landed a
که عبارت از زمین است
facies
عبارت مشخص یک طبقه
phrase
فراز عبارت سازی
phrases
فراز عبارت سازی
qualificative
کلمه یا عبارت توصیفی
escalation
ماده یا عبارت تعدیل
pull out quote
عبارت استخراج شده
verbalism
عبارت بی معنی پرحرفی
mixed mode experssion
عبارت امیخته یاب
phrased
فراز عبارت سازی
passage
عبارت منتخبه از یک کتاب
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
b. and b
مخفف عبارت 'breakfast and bed'
phraseography
نشان گذاری بجای عبارت
lambs wool
که عبارت از ابجوامیخته با سیب و قند
restrictive
جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
anastrophe
قلب عبارت کلمات مقلوب
equation of exchange
به این ترتیب معادله عبارت از : PQ=V
fisher equation
این رابطه عبارت است از :
anaphora
تکرار یک یا چند عبارت متوالی
B.Sc
مخفف عبارت 'Science of Bachelor'
tongue twister
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twister
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
Afro-American
نژاد آفریقایی آمریکایی
[عبارت قدیمی]
irishism
عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
well turned
خوب ادا شده خوش عبارت
worid
عبارت پیغام خبر قول عهد
tongue-twisters
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
inverting
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
invert
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
florulent
خوش عبارت دارای صنایع بدیعی
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
C.A.B.s
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
C.A.B
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
diction
عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
to knock head
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
parachronism
اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
C.I.A
مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
functional shift
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
kotow
سجودچینی که عبارت است ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
branch
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
semicolon
که انتهای خط برنامه یا عبارت را در برخی زبان ها نشان میدهد.
branches
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
kowtow
سجودچینی که عبارت است ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
multi statement line
خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
haplography
اشتباهی که عبارت است ازیکبارنوشتن چیزی که بایددوبارنوشته شود
vigmette
ارایشی که عبارت است ازبرگها و پیچکهای تاک سرلوحه
machine address
مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
legal
عبارت یا دستوری که در قوانین زبان قابل پذیرش است
statements
خط ی در برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
Bye and take care of yourself!
[leaving phrase]
خداحافظ و مواظب خودت باش!
[عبارت هنگام ترک ]
statement
خط ی در برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
mutatis mutandis
عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
paragram
جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
demurrer
عبارت از ان است که خوانده ضمن تصدیق اصل افهارات خواهان
ended
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
gongs
زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
ends
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
end
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
gong
زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
hatched moulding
گچ بری که عبارت است ازدورشته خطهای متوازی که همدیگر راقطع کر
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
بد آوردن
AFAIK
خلاصه عبارت انگلیسی: تا آنجایی که خبر دارم که در ایمیل یا چت استفاده می شود
good offices
عبارت است ازدخالت دولت ثالث به منظورپایان دادن به اختلافات دودولت
ignoratio elenchi
سفسطه منطقی که عبارت است از رد بیان یا افهار مخالف بابیان خود
direct objects
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
objects
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
objected
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
kedgeree
خوراک فرنگی که عبارت است ازماهی سردوبرنج جوشانده وتخم مرغ
objecting
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
indirect objects
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
gain
به دست آوردن
holdouts
دوام آوردن
to bring the water to the boil
آب را به جوش آوردن
find
به دست آوردن
conciliate
به دست آوردن
compass
به دست آوردن
achieve
به دست آوردن
vasbyt
تاب آوردن
fall on feet
<idiom>
شانس آوردن
play-act
ادا در آوردن
play-acted
ادا در آوردن
play-acting
ادا در آوردن
play-acts
ادا در آوردن
To cry out .
فریاد بر آوردن
To show a deficit . To run short .
کسر آوردن
To take into account (consideration).
بحساب آوردن
gains
بدست آوردن
gained
بدست آوردن
gain
بدست آوردن
to bring something
آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
آوردن چیزی
To cite an example .
مثال آوردن
To bring into existence .
بوجود آوردن
attenuation
بدست آوردن
get
به دست آوردن
song and dance
<idiom>
دلیل آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
carry into effect
به اجرا در آوردن
put into effect
به اجرا در آوردن
acquire
به دست آوردن
acquire
بدست آوردن
make something happen
به اجرا در آوردن
put inpractice
به اجرا در آوردن
put ineffect
به اجرا در آوردن
tough break
<idiom>
بدبیاری آوردن
wring
به دست آوردن
woo
به دست آوردن
win
به دست آوردن
take
به دست آوردن
step
به دست آوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com