English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
haul defilade تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
Other Matches
take cover حفاظ گرفتن
hull down قرار دادن تانک تالوله پشت حفاظ
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymie قرار گرفتن
lie قرار گرفتن
stand قرار گرفتن
stymieing قرار گرفتن
lied قرار گرفتن
stymied قرار گرفتن
stymies قرار گرفتن
lies قرار گرفتن
pews درنیمکت قرار گرفتن
surmount بالا قرار گرفتن
surmounts بالا قرار گرفتن
surmounting بالا قرار گرفتن
pew درنیمکت قرار گرفتن
surmounted بالا قرار گرفتن
grades در پایهای قرار گرفتن
grade در پایهای قرار گرفتن
heel در پاشنه قرار گرفتن
colocate کنار هم قرار گرفتن
to receive attantion مورد توجه قرار گرفتن
bears درسمت قرار گرفتن در سمت
bear درسمت قرار گرفتن در سمت
overlie قرار گرفتن خفه کردن
emotionalize تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
equitant رویهم قرار گرفتن برگها
bearing direction جهت قرار گرفتن یاطاقان
poise of head وضع قرار گرفتن سر روی تن
align دریک ردیف قرار گرفتن
thermal exposure در معرض حرارت قرار گرفتن
target pattern شکل قرار گرفتن هدف
aligns دریک ردیف قرار گرفتن
attitudes حالت قرار گرفتن رفتار
alignments قرار گرفتن مناسب در صفحه
snug بطور دنج قرار گرفتن
alignments قرار گرفتن نامناسب در صفحه
aligned دریک ردیف قرار گرفتن
in one's good books (graces) <idiom> موردعلاقه شخص قرار گرفتن
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
attitude حالت قرار گرفتن رفتار
aligning دریک ردیف قرار گرفتن
alignment قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignment قرار گرفتن مناسب در صفحه
averages میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging میانه قرار دادن میانگین گرفتن
trifle بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
luggage compartment محل قرار گرفتن جامه دان
trifles بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
venation ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
in situ [قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
take cover پشت جان پناه قرار گرفتن
format قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
overlap بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
overlapped بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
overlaps بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averaged میانه قرار دادن میانگین گرفتن
formats قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
superimposing روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
succeeded بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeds بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
disposure درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
battery groung pattern وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
succeed بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
pillows بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
pillow بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
superimposes روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
unwarned exposed به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
superimpose روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
chop زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
trails پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
chopped زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
exposure در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposures در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
texture طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
quiver بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivered بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivering بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
finish crossover طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
textures طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
cardinal points effect اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
extension کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extensions کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligns اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
caban طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
format روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
formats روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
sprocket holes مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
cover off پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
lool لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
coverings حفاظ
shelterless بی حفاظ
bleakly بی حفاظ
protected در حفاظ
mantelet حفاظ
bleakest بی حفاظ
coverture حفاظ
covers حفاظ
cover حفاظ
umbrellas حفاظ
unsheltered <adj.> بی حفاظ
bleak بی حفاظ
bleaker بی حفاظ
sconce حفاظ
awning حفاظ
safeguarding حفاظ
disposed بی حفاظ
safeguarded حفاظ
safeguard حفاظ
shelter حفاظ
sheltered حفاظ
sheltering حفاظ
safeguards حفاظ
shelters حفاظ
umbrella حفاظ
awnings حفاظ
shielding حفاظ کشیدن
defilade حفاظ مانع
exposing بی حفاظ گذاردن
magnetic screen حفاظ مغناطیسی
exposes بی حفاظ گذاردن
expose بی حفاظ گذاردن
biological shield حفاظ زیستی
guardrail سیم حفاظ
metal conduit لوله حفاظ
snow fence حفاظ برف
magnetic shield حفاظ مغناطیسی
soft missile base سکوی بی حفاظ
dunnage حفاظ کالاها
fender نرده حفاظ
overhead cover حفاظ بالای سر
heat shield حفاظ حرارتی
sight defilade حفاظ مگسک
spillway apron فرش حفاظ
shelterer دارای حفاظ
protective cover روپوش حفاظ
conduits لوله حفاظ
protective plating حفاظ فلزی
hangar پناهنگاه حفاظ
magnet keeper حفاظ اهنربا
keeper of magnet حفاظ اهنربا
hangars پناهنگاه حفاظ
conduit لوله حفاظ
rigid metal conduit لوله حفاظ سخت
conduit bushing adapter تبدیل لوله حفاظ
fiber conduit لوله حفاظ فیبری
shells عامل محافظ حفاظ
conduit elbow زانویی لوله حفاظ
shield حفاظ پوشش محافظ
shell عامل محافظ حفاظ
screens دیوار تخته حفاظ
depth charge armor حفاظ بمب زیرابی
hang up <idiom> حفاظ ،محکم کردن
scabbards حفاظ غلاف کردن
flexible conduit لوله حفاظ نرم
screening, screenings دیوار تخته حفاظ
shields حفاظ پوشش محافظ
flexible metal conduit لوله حفاظ خرطومی
hull down بدنه پشت حفاظ
facadism حفاظ جلو ساختمان
screened دیوار تخته حفاظ
screen دیوار تخته حفاظ
armor plate حفاظ یا پوشش زرهی
magnetic screening effect اثر حفاظ مغناطیسی
shields حفاظ پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com