Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
ulcerate
تولید قرحه کردن ریش شدن
Other Matches
ulcers
زخم معده قرحه دار کردن یا شدن ریش کردن
ulcer
زخم معده قرحه دار کردن یا شدن ریش کردن
ulcer
قرحه
ulcers
قرحه
noli me tangere
قرحه اکله
ozena
قرحه بینی
lupus vulgaris
قرحه اکله
lupus
قرحه اکله
knuckle
قرحه روده
ulcerous
قرحه دار
knuckles
قرحه روده
ulceration
ایجاد زخم یا قرحه
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
components
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
manufactured
تولید کردن
procreating
تولید کردن
fetch up
تولید کردن
inbreed
تولید کردن
begat
تولید کردن
generated
تولید کردن
ingenerate
تولید کردن
bring forward
تولید کردن
procreates
تولید کردن
manufacture
تولید کردن
generating
تولید کردن
manufactures
تولید کردن
procreate
تولید کردن
generates
تولید کردن
procreated
تولید کردن
generate
تولید کردن
generation
تولید کردن
begetting
تولید کردن
supplying
تولید کردن
production
تولید کردن
produced
تولید کردن
beget
تولید کردن
raise
تولید کردن
begets
تولید کردن
raises
تولید کردن
supply
تولید کردن
produces
تولید کردن
turn out
تولید کردن
generations
تولید کردن
produce
تولید کردن
put out
<idiom>
تولید کردن
productions
تولید کردن
supplied
تولید کردن
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
generating
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generates
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generated
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generate
حاصل کردن تولید نیرو کردن
set up
اقامه یا طرح کردن تولید کردن
engendered
تولید نسل کردن
engendering
تولید نسل کردن
rubefy
تولید قرمزی کردن در
vacuumize
تولید خلا کردن
process
تهیه و تولید کردن
engender
تولید نسل کردن
reproductions
تولید کردن مجدد
spawns
تولید مثل کردن
spawned
تولید مثل کردن
processes
تهیه و تولید کردن
spawn
تولید مثل کردن
produced
تولید کردن محصول
reproduction
تولید کردن مجدد
to raise up seed
تولید نسل کردن
spawning
تولید مثل کردن
produce
تولید کردن محصول
produces
تولید کردن محصول
engenders
تولید نسل کردن
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
stridulate
تولید صدای گوشخراش کردن
oversold
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
ovulated
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulating
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
oversell
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversells
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
ovulates
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulate
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
overselling
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
verminate
تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
crackle
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackles
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
breeds
تولید کردن تربیت کردن
breed
تولید کردن تربیت کردن
generated
تولید کردن احداث کردن
processes
تقویم کردن تولید کردن
generates
تولید کردن احداث کردن
generate
تولید کردن احداث کردن
process
تقویم کردن تولید کردن
generating
تولید کردن احداث کردن
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
clock
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clocks
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
spermary
غده تولید کننده منی محل تولید منی
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
pictures
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
processor
کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
pictured
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picture
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picturing
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
baud rate
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
gnp gap
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
clatters
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattered
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatter
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattering
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
incrossbreed
تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
dp
پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
cartels
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
producers burden of tax
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
machined
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machines
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
production technique
فن تولید
production rule
تولید
assembly line
خط تولید
assembly lines
خط تولید
progeniture
تولید
productions
تولید
assembly
تولید
production
تولید
total product
تولید کل
manufactured
تولید
generation
تولید
products
تولید
aggregate output
تولید کل
total output
تولید کل
output
تولید
genesis
تولید
manufactures
تولید
articulation
تولید
manufacture
تولید
low productivity
تولید کم
outputs
تولید
production line
خط تولید
production lines
خط تولید
generations
تولید
turn out
تولید
product
تولید
fabrication
تولید
production cost
هزینه تولید
production coefficient
ضریب تولید
production control
کنترل تولید
production capacity
فرفیت تولید
producer
تولید کننده
production process
فرایند تولید
production efficiency
کارائی در تولید
progenitive
تولید کننده
the procreative instinct
غریزه تولید
productive capacity
فرفیت تولید
production time
زمان تولید
production gap
شکاف تولید
production function
تابع تولید
production frontier
مرز تولید
production facility
سهولت تولید
production engineer
مهندس تولید
carcinogenesis
تولید سرطان
reproduction
تولید مجدد
production method
روش تولید
branches of production
رشتههای تولید
production management
مدیریت تولید
branches of production
شاخههای تولید
production index
شاخص تولید
producible
قابل تولید
procreation
تولید مثل
average product
تولید متوسط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com