English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
English Persian
detach جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detaches جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detaching جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
Other Matches
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
master menu برنامه غذایی اصلی یکان
cellular unit هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
analyzed موشکافی کردن جداکردن
analysing موشکافی کردن جداکردن
analyses موشکافی کردن جداکردن
analysed موشکافی کردن جداکردن
analyse موشکافی کردن جداکردن
divide پخش کردن جداکردن
abstract جداکردن تجزیه کردن
divides پخش کردن جداکردن
analyzes موشکافی کردن جداکردن
analyzing موشکافی کردن جداکردن
abstracts جداکردن تجزیه کردن
abstracting جداکردن تجزیه کردن
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
source 1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
DIMM سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
osteotomy برش استخوان و جداکردن و خارج کردن قسمتی از استخوان
VL local bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
regroup دور هم جمع کردن یکان
regrouped دور هم جمع کردن یکان
dismiss منفصل کردن یکان مرخص
dismisses منفصل کردن یکان مرخص
dismissing منفصل کردن یکان مرخص
regroups دور هم جمع کردن یکان
regrouping دور هم جمع کردن یکان
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
suppresses سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppressing سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
reinforcing در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
suppress سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
flanking پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flanked پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flank پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
exsind جداکردن
disassociating جداکردن
disassociates جداکردن
disject جداکردن
disassociated جداکردن
disassociate جداکردن
lixiviate جداکردن
dispart جداکردن
to break apart جداکردن
exscind جداکردن
disunites جداکردن
analyze جداکردن
dismembering جداکردن
dissever جداکردن
unzips جداکردن
dissevere جداکردن
disunited جداکردن
isolating جداکردن
part جداکردن
sunder جداکردن
isolate جداکردن
disuniting جداکردن
disunite جداکردن
unzipping جداکردن
dismembered جداکردن
dismember جداکردن
dissociate جداکردن
dissociates جداکردن
to break off جداکردن
dissociating جداکردن
to pull to pieces از هم جداکردن
unzip جداکردن
touse جداکردن
dismembers جداکردن
chopped جداکردن
isolates جداکردن
unzipped جداکردن
chop جداکردن
declass جداکردن از طبقه
excerpts برگزیدن و جداکردن
to unravel woven [knitted] fabric از هم جداکردن [الیاف]
excerpt برگزیدن و جداکردن
excide مجزاکردن جداکردن
to hew asunder ازهم جداکردن
ravel از هم جداکردن الیاف
unpick کندن - جداکردن
leading جداکردن سطرها
to draw out بیرون کشیدن جداکردن
masters سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
master سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
mastered سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
enisle بصورت جزیره دراوردن جداکردن
ravel شانه مخصوص جداکردن تارهای نخ
divide بریدن یا جداکردن به چند قیمت
separate the good ones from the bad ones. خوبها رااز بدها جداکردن
divides بریدن یا جداکردن به چند قیمت
acciaccatura نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
on board که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
decomposing تجزیه کردن و جدا کردن عناصر اصلی یک ماده مرکب
benday جداکردن دومنطقه بوسیله ایجادشیار بین انها
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
guiden پرچم یکان پرچم نماینده یکان
initial reserves ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
generations کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
first generation computer کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
stapled جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
generation کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
staple جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
prototypic وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
stapling جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
prototypal وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
suppression خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
duty with troops در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
break جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
marlinespike وسیله نوک تیزی برای جداکردن رشتههای طناب قایق
breaks جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
burster ماشینی که برای جداکردن انبوهی زا صفحات کاغذ به کار می رود
keynote نطق اصلی کردن
keynotes نطق اصلی کردن
mainstay مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstays مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
fundamental unit یکای اصلی واحد اصلی
master file فایل اصلی پرونده اصلی
base camp پایگاه اصلی کمپ اصلی
base unit یکای اصلی واحد اصلی
expansion slots شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
hit the high spots <idiom> روی نکته اصلی تمرکز کردن
to act through primary agents به وسیله پاسخگویان اصلی عمل کردن
matter بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
stapled فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
repristinate بصورت اصلی برگرداندن دوباره بکر کردن
staple فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
stapling فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
externals که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
refan جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
FEP پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
recompile کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
backout ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
vortex separation جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
formation یکان
units یکان
singly یکان یکان
unit یکان
self compiling compiler کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
pilot tunnel تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
support command یکان پشتیبانی
organizations یکان قسمت
base unit یکان مبنا
designations اسم یکان
separates یکان مستقل
joint command یکان مشترک
organization یکان قسمت
trains بنه یکان
organizational یکان سازمانی
parent یکان لاحق
administrative command یکان اداری
train بنه یکان
service قسمت یکان
parent یکان اولیه
serviced قسمت یکان
mechanized یکان مکانیزه
frontalier یکان مرزی
separated یکان مستقل
trains عقبه یکان
trained عقبه یکان
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com