Total search result: 301 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
welding |
جوش کاری |
|
|
Search result with all words |
|
consent |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consented |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consenting |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
consents |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
slur |
باعجله کاری را انجام دادن |
slurred |
باعجله کاری را انجام دادن |
slurring |
باعجله کاری را انجام دادن |
slurs |
باعجله کاری را انجام دادن |
active |
کاری |
enamel |
مینا کاری کردن |
backbone |
گروههای کاری و شبکههای کوچکتر به عنوان بخش هایی به آن وصل هستند |
backbones |
گروههای کاری و شبکههای کوچکتر به عنوان بخش هایی به آن وصل هستند |
application |
کاری که یک کامپیوتر انجام میدهد یا مشکلی که حل میکند |
applications |
کاری که یک کامپیوتر انجام میدهد یا مشکلی که حل میکند |
service |
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن |
serviced |
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن |
put |
تعبیرکردن عازم کاری شدن |
puts |
تعبیرکردن عازم کاری شدن |
putting |
تعبیرکردن عازم کاری شدن |
relief |
برجسته کاری |
job |
ایوب مقاطعه کاری کردن |
jobs |
ایوب مقاطعه کاری کردن |
desktop |
در یک GUI فضای کاری که نمایش گرافیک از میز کار واقعی ای با نشانههای تلفن |
global |
1-پشتیبان همه دادههای ذخیره شده گره ها یا ایستگاههای کاری متصل به شلکه 2-پشتیبان همه فایلهای دیسک سخت یا فایل سرور |
globally |
1-پشتیبان همه دادههای ذخیره شده گره ها یا ایستگاههای کاری متصل به شلکه 2-پشتیبان همه فایلهای دیسک سخت یا فایل سرور |
prime |
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن |
primed |
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن |
primes |
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن |
air |
دم ذوب کاری |
aired |
دم ذوب کاری |
airs |
دم ذوب کاری |
task |
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود |
tasks |
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود |
overtime |
اضافه کاری |
overtime |
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده |
area |
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری |
areas |
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری |
fail |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
failed |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
fails |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
advanced |
پروتکلهای IBM که امکان اتصال Peer-to-Peer را بین ایستگاههای کاری متصل به شبکه SNA فراهم می کنند که LU هم نامیده می شوند |
effective |
کاری |
distribute |
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی |
distributes |
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی |
distributing |
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی |
hand |
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب |
handing |
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب |
background |
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود |
backgrounds |
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود |
token |
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه |
tokens |
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه |
blank |
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد |
blankest |
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد |
capable |
توانایی انجام کاری |
wastage |
تفریط کاری |
conservatism |
محافظه کاری |
conservatism |
سیاست محافظه کاری |
goal |
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است |
goals |
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است |
finishing |
نازک کاری |
finishing |
پرداخت کاری |
finishing |
تمام کاری |
busied |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busier |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busies |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busiest |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busy |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busying |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
fingering |
پنجه گذاری انگشت کاری |
holiness |
پرهیز کاری لقب پاپ |
shift |
نوبت کاری |
shifted |
نوبت کاری |
shifts |
نوبت کاری |
authority |
توانایی انجام کاری |
part time |
برخه کاری |
part-time |
برخه کاری |
felonies |
تبه کاری |
felony |
تبه کاری |
freedom |
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت |
freedoms |
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت |
bobble |
اشتباه کاری لغزش |
bobbles |
اشتباه کاری لغزش |
blinding |
صیقل کاری ساختمان |
blindingly |
صیقل کاری ساختمان |
jig |
جست و خیز سریع شیرین کاری |
jigs |
جست و خیز سریع شیرین کاری |
engage |
دست زدن به کاری |
engages |
دست زدن به کاری |
vending machine |
ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود |
vending machines |
ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود |
backlog |
کاری که باید انجام شود |
backlogs |
کاری که باید انجام شود |
hobbies |
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد |
hobby |
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد |
bohemian |
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد |
bohemians |
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد |
plaster |
گچ کاری کردن اندود |
plasters |
گچ کاری کردن اندود |
stucco |
گچ کاری روی بنا |
stucco |
گچ کاری کردن |
Other Matches |
|
torched |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torches |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torching |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torch |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
blow torch |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
to know the ropes |
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن |
stringing |
خطوط خاتم کاری و منبت کاری |
pence for any thing |
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری |
glid |
تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.] |
drilling pattern |
نمونه مته کاری الگوی مته کاری |
plumbery |
سرب کاری کارخانه سرب کاری |
mosaics |
موزاییک کاری معرق معرق کاری |
slobbery |
تف کاری |
feckful |
کاری |
intent on doing anything |
کاری |
plastering |
گچ کاری |
electroplating |
اب کاری |
plasterwork |
گچ کاری |
hypofunction |
کم کاری |
flower piece |
گل کاری |
impotency |
کاری |
curry powders |
کاری |
impotence |
کاری |
curry powder |
کاری |
currie |
کاری |
malfunction |
کژ کاری |
malfunctioned |
کژ کاری |
curries |
کاری |
parget |
گچ کاری |
inaction |
بی کاری |
under employment |
کم کاری |
curry |
کاری |
malfunctions |
کژ کاری |
acting |
فعال کاری |
squalor |
کثافت کاری |
anaplasty |
پیوند کاری |
misconduct |
خلاف کاری |
cloisonne |
مینا کاری |
decorations |
زینت کاری |
acrography |
گچ کاری برجسته |
decoration |
زینت کاری |
active cell |
خانه کاری |
cladding |
روکش کاری |
cladding |
پوشش کاری |
an active man |
مرد کاری |
bas-relief |
برجسته کاری |
an active remedy |
درمان کاری |
mining |
معدن کاری |
argentation |
نقره کاری |
blindage |
صیقل کاری |
in return |
در تلافی [کاری] |
chromium plating |
اب کرم کاری |
compulsiveness |
مکرر کاری |
conservativeness |
محافظه کاری |
contouring operation |
فرم کاری |
contrasuggestibility |
وارون کاری |
cotton plantation |
پنبه کاری |
counterattack |
بدل کاری |
crypianalysis |
پنهان کاری |
cementation |
سیمان کاری |
cementation |
سمنت کاری |
sew |
سوزن کاری |
boo boo |
اشتباه کاری |
brick work |
سفت کاری |
brick work |
اجر کاری |
brickworks |
سفت کاری |
bumping tool |
ابزار خم کاری |
business hours |
ساعت کاری |
calk |
بتونه کاری |
canniness |
ملاحظه کاری |
cartwhip |
شلاق کاری |
caulking |
بتونه کاری |
cautiousness |
احتیاط کاری |
cutting off |
برش کاری |
plumbing |
سرب کاری |
extruded |
چکش کاری |
extrudes |
چکش کاری |
extruding |
چکش کاری |
hammering |
چکش کاری |
plating |
روکش کاری |
frustrate |
بدل کاری |
frustrates |
بدل کاری |
frustrating |
بدل کاری |
afforestation |
جنگل کاری |
workbench |
محیط کاری |
workbenches |
محیط کاری |
extrude |
چکش کاری |
metalwork |
فلز کاری |
burnishing |
پرداخت کاری |
energetic |
جدی کاری |
illumination |
تذهیب کاری |
illuminations |
تذهیب کاری |
latticework |
شبکه کاری |
metallurgy |
فلز کاری |
pique |
منبت کاری |
burnishing |
صیقل کاری |
forming |
فرم کاری |
Geometrical |
مشبک کاری |
amalgamate |
ملغمه کاری |
amalgamated |
ملغمه کاری |
amalgamates |
ملغمه کاری |
amalgamating |
ملغمه کاری |
fretwork |
منبت کاری |
frette |
منبت کاری |
fret |
منبت کاری |
Flugelaltar |
توری کاری |
brickwork |
سفت کاری |
glazing |
شیشه کاری |
elegance |
ریزه کاری |
smelting |
ذوب کاری |
forging |
چکش کاری |
illumination |
تذهیب کاری |
punching |
منگنه کاری |
workstation |
ایستگاه کاری |
workstations |
ایستگاه کاری |
compounding |
امیزه کاری |
farming |
اجاره کاری |
joinery |
نازک کاری |
lubrication |
روغن کاری |
graving |
کنده کاری |
drilling |
مته کاری |
fretwork |
منبت کاری |
extravagantly |
با افراط کاری |
neglectfulness |
غفلت کاری |
roughening by picking |
تیشه کاری |
scabbing |
تیشه کاری |
scrimshaw |
هنرمنبت کاری |
sinfulness |
خطا کاری |
stalactite work |
مقرنس کاری |
stannary |
قلع کاری |
steelwork |
فولاد کاری |
stonemasonry |
سنگ کاری |
studious of doing a thing |
بکردن کاری |
studious to do a thing |
بکردن کاری |
surgical operation |
دست کاری |
tessellation |
موزاییک کاری |
the manner of doing any thing |
طرزانجام کاری |
rice field |
برنج کاری |
reshaping |
روانه کاری |
reservedness |
احتیاط کاری |
parquetry |
موزاییک کاری |
patchery |
وصله کاری |
perfidiousness |
خیانت کاری |
plaster background |
دورنمای گچ کاری |
to be up to the task [to be equal to something] <idiom> |
از پس کاری برآمدن |
pomiculture |
میوه کاری |
treacherousness |
خیانت کاری |
probationership |
ازمایش کاری |
come to <idiom> |
شروع کاری |
purview of an occupation |
حدود کاری |
relievo |
برجسته کاری |
repetition of an act |
تکرار کاری |
the needful |
اصل کاری |
tinwork |
قلع کاری |
brushwork |
قلممو کاری |
dressing-down |
چوبه کاری |
off season |
در دوران کم کاری |
punch-up |
کتک کاری |
punch-ups |
کتک کاری |
tokenism |
نمونه کاری |
tour de force |
شیرین کاری |
prepared |
آمادهانجام کاری |
To follow up (trace) something. |
پی کاری را گرفتن |
touch off <idiom> |
شروع کاری |
you are welcome |
کاری نکردم |
workspace |
فضای کاری |
working storage |
انباره کاری |
to reproach an act |
کاری را بد دانستن |
toryism |
محافظه کاری |
trephination |
مته کاری |
trephine |
مته کاری |
turnery |
تراش کاری |
turnery |
منبت کاری |
ultraism |
افراط کاری |
wood carving |
منبت کاری |
work area |
ناحیه کاری |
work year |
سال کاری |
workgroup |
گروه کاری |
working set |
مجموعه کاری |
working storage |
حافظه کاری |
You dont seem to be with it . You dont know the half of it . |
تو کجای کاری |
d. touch |
نازک کاری |
factorage |
حق العمل کاری |
fairing |
صیقل کاری |
fal lal |
ریزه کاری |
fiendishness |
تبه کاری |
figuration |
شیرین کاری |
in return |
درعوض [کاری] |
finishing touches |
دست کاری |
flagitiousness |
تبه کاری |
folding machine |
دستگاه خم کاری |
folding press |
پرس خم کاری |
by way of reciprocation |
درعوض [کاری] |
by way of reciprocation |
به جای [کاری] |
in return |
به جای [کاری] |
delicacy of touch |
ریزه کاری |
brocade |
زری کاری |
disguised underemployment |
کم کاری پنهان |
discreetness |
احتیاط کاری |
discreetnss |
احتیاط کاری |