Total search result: 202 (20 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
attitude |
حالت قرار گرفتن رفتار |
attitudes |
حالت قرار گرفتن رفتار |
|
|
Other Matches |
|
lool |
لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.] |
postured |
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن |
posture |
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن |
posturing |
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن |
postures |
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن |
piezoelectric |
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند |
stand |
قرار گرفتن |
lie |
قرار گرفتن |
stymie |
قرار گرفتن |
stymies |
قرار گرفتن |
stymieing |
قرار گرفتن |
stymied |
قرار گرفتن |
lies |
قرار گرفتن |
lied |
قرار گرفتن |
attitudinize |
حالت خاصی بخود گرفتن |
pew |
درنیمکت قرار گرفتن |
colocate |
کنار هم قرار گرفتن |
pews |
درنیمکت قرار گرفتن |
surmount |
بالا قرار گرفتن |
surmounting |
بالا قرار گرفتن |
surmounts |
بالا قرار گرفتن |
surmounted |
بالا قرار گرفتن |
heel |
در پاشنه قرار گرفتن |
grade |
در پایهای قرار گرفتن |
grades |
در پایهای قرار گرفتن |
target pattern |
شکل قرار گرفتن هدف |
emotionalize |
تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن |
bearing direction |
جهت قرار گرفتن یاطاقان |
in one's good books (graces) <idiom> |
موردعلاقه شخص قرار گرفتن |
feel the pinch <idiom> |
در تنگنای مالی قرار گرفتن |
bear |
درسمت قرار گرفتن در سمت |
bears |
درسمت قرار گرفتن در سمت |
to receive attantion |
مورد توجه قرار گرفتن |
poise of head |
وضع قرار گرفتن سر روی تن |
thermal exposure |
در معرض حرارت قرار گرفتن |
overlie |
قرار گرفتن خفه کردن |
aligns |
دریک ردیف قرار گرفتن |
alignments |
قرار گرفتن مناسب در صفحه |
alignments |
قرار گرفتن نامناسب در صفحه |
snug |
بطور دنج قرار گرفتن |
equitant |
رویهم قرار گرفتن برگها |
alignment |
قرار گرفتن مناسب در صفحه |
align |
دریک ردیف قرار گرفتن |
aligning |
دریک ردیف قرار گرفتن |
alignment |
قرار گرفتن نامناسب در صفحه |
aligned |
دریک ردیف قرار گرفتن |
averaging |
میانه قرار دادن میانگین گرفتن |
venation |
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی |
averages |
میانه قرار دادن میانگین گرفتن |
averaged |
میانه قرار دادن میانگین گرفتن |
average |
میانه قرار دادن میانگین گرفتن |
overlap |
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک |
overlapped |
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک |
luggage compartment |
محل قرار گرفتن جامه دان |
overlaps |
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک |
take cover |
پشت جان پناه قرار گرفتن |
formats |
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها |
format |
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها |
trifles |
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن |
haul defilade |
تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن |
in situ |
[قرار گرفتن در جای طبیعی خود] |
trifle |
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن |
DD/D |
نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد |
battery groung pattern |
وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر |
superimposing |
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر |
chopped |
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو |
grain orientation |
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر |
disposure |
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن |
superimpose |
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر |
unwarned exposed |
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن |
chop |
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو |
succeed |
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن |
succeeds |
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن |
pillow |
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن |
trails |
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی |
appose |
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن |
trailing |
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی |
trailed |
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی |
pillows |
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن |
succeeded |
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن |
superimposes |
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر |
trail |
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی |
quivered |
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن |
interfere |
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن |
quiver |
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن |
textures |
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم |
texture |
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم |
quivering |
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن |
quivers |
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن |
interfered |
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن |
interferes |
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن |
finish style |
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه |
finish crossover |
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه |
exposures |
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور |
exposure |
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور |
lionize |
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن |
Act your age [and not your shoe size] ! |
به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !] |
cardinal points effect |
اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین |
the i |
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است |
preorbital |
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار |
mode |
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود |
modes |
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود |
hang |
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان |
hangs |
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان |
superinduce |
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن |
carpet beetle |
نوعی سوسک که در حالت لارو حشره الیاف پشم را مورد تغذیه خود قرار داده و اصطلاحا باعث بیدزدگی فرش می شود |
align |
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی |
aligned |
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی |
aligns |
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی |
extension |
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است |
aligning |
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی |
extensions |
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است |
skims |
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن |
formats |
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ |
skimmed |
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن |
skim |
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن |
format |
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ |
caban |
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه |
sprocket holes |
مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد |
cover off |
پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن |
foreground |
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری |
read time |
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری |
defective |
خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد |
vitrifying |
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور |
analogues |
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال |
squaring |
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع |
square |
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع |
squared |
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع |
squares |
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع |
analogue |
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال |
analog |
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال |
oblique case |
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی |
convertor |
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند |
printed |
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold |
prints |
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold |
print |
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold |
devitrify |
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن |
alternates |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
alternated |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
plebeianism |
حالت عوام یا مردم پست حالت توده |
state of rest |
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن |
alternate |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
arrested |
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن |
arrests |
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن |
arrest |
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن |
accent mark |
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد |
alignments |
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند |
alignment |
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند |
plasticity |
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی |
genitive |
حالت مالکیت حالت مضاف الیه |
uart |
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند |
marginal case |
حالت نهائی حالت حدی |
spectrality |
حالت طیفی حالت شبحی |
spectralness |
حالت طیفی حالت شبحی |
transitoriness |
حالت ناپایداری حالت بی بقایی |
cold forming |
حالت دهی در حالت سرد |
surface mount technology |
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند |
writ of error |
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است |
crude |
حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ] |
classify |
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن |
classifies |
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن |
classifying |
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن |
to take medical advice |
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن |
real mode |
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند |
cold strength |
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد |
countershaft |
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد |
treatments |
رفتار |
gestured |
رفتار |
gest |
رفتار |
misconduct |
رفتار بد |
bad conduct |
سو رفتار |
geste |
رفتار |
demeanor |
رفتار |
exploiting |
: رفتار |
treatment |
رفتار |
exploits |
: رفتار |
ergasia |
رفتار |
haviour |
رفتار |
havings |
رفتار |
treament |
رفتار |
exploit |
: رفتار |
thews |
رفتار |
demeanour |
رفتار |
behavior |
رفتار |
behaviour |
رفتار |
gesturing |
رفتار |
demarch |
رفتار |
gesture |
رفتار |
comportment |
رفتار |
conducted |
رفتار |
comports |
رفتار |
comporting |
رفتار |
comported |
رفتار |
comport |
رفتار |
ethic |
رفتار |
conducts |
رفتار |
conducting |
رفتار |
behaviuor |
رفتار |
actions |
رفتار |
demarche |
رفتار |