Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
to make a p of one's learing
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
Other Matches
to ingratite oneself
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
knowlege representation
نمایش دانش
knowledge representation
نمایش دانش
learning curve
نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
information
دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
insconce
خودرا جای دادن
to sun one self
خودرا افتاب دادن
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
to serve one's term
خدمت خودرا انجام دادن
get out of hand
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
take in stride
<idiom>
خودرا به باد سرنوشت دادن
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
go to pieces
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
formats
تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
format
تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
acted
بازی کردن نمایش دادن
enacting
تصویب کردن نمایش دادن
to put forth
بلند کردن نمایش دادن
performed
بازی کردن نمایش دادن
enacts
تصویب کردن نمایش دادن
enact
تصویب کردن نمایش دادن
act
بازی کردن نمایش دادن
performs
بازی کردن نمایش دادن
perform
بازی کردن نمایش دادن
enacted
تصویب کردن نمایش دادن
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
to perform one's oromise
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
turn kings evidence
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
scroll
حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scrolls
حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to do ones endeavour
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to put on the stage
بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
flip one's lid
<idiom>
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
straight "A " student
دانش آموزی
[دانش جویی]
که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
auto
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
bistros
اغذیه فروشی و مشروب فروشی
bistro
اغذیه فروشی و مشروب فروشی
to put oa a semblance of anger
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
screened
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screens
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screen
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screening, screenings
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
to pretend illness
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
To cast ones vote.
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to sow one's wild oats
چل چلی خودرا کردن
to breakin
خودرا داخل کردن
topull oneself together
خودرا جمع کردن
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
to a one's right
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
for all one is worth
<idiom>
تمام سعی خودرا کردن
to declare oneself
قصد خودرا افهار کردن
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
to addict oneself
عادت کردن خودرا معتادکردن
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
cls
در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
to bridle one's anger
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
to carry oneself
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to repeat oneself
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
To consume all ones energy .
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
to put in for
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
To perfect oneself in a foreign language .
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to lick one's
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
oversells
فزون فروشی کردن
overselling
فزون فروشی کردن
to prank out oneself
خود فروشی کردن
oversell
فزون فروشی کردن
to peacock oneself vref
خود فروشی کردن
retail
خرده فروشی کردن
oversold
فزون فروشی کردن
to secure a debtby a mortagage
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
ware
کالای فروشی پرهیز کردن از
wares
کالای فروشی پرهیز کردن از
macrobiotics
دانش طولانی کردن عمر
to show off
نمایش دادن
indicate
نمایش دادن
depicting
نمایش دادن
miscolour
بد نمایش دادن
depicts
نمایش دادن
showdowns
نمایش دادن
depicted
نمایش دادن
depict
نمایش دادن
indicated
نمایش دادن
demonstrating
نمایش دادن
showdown
نمایش دادن
demonstrated
نمایش دادن
exhibits
نمایش دادن
exhibiting
نمایش دادن
exhibited
نمایش دادن
exhibit
نمایش دادن
demonstrate
نمایش دادن
represent
نمایش دادن
depicture
نمایش دادن
represents
نمایش دادن
represented
نمایش دادن
demonstrates
نمایش دادن
garble
بد نمایش دادن
indicates
نمایش دادن
displays
نمایش دادن
displaying
نمایش دادن
displayed
نمایش دادن
display
نمایش دادن
to cry peccavi
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
analog
صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
text
حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
texts
حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
snuffling
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
wholesale
بطور یکجا عمده فروشی کردن
pedantize
از روی خامی علم فروشی کردن
snuffles
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
snuffle
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
snuffled
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
pontificate
اسقفی کردن فضل فروشی کردن
pontificated
اسقفی کردن فضل فروشی کردن
pontificates
اسقفی کردن فضل فروشی کردن
pontificating
اسقفی کردن فضل فروشی کردن
executes
نواختن نمایش دادن
guy
باتمثال نمایش دادن
guys
باتمثال نمایش دادن
to place in a good light
خوب نمایش دادن
to represent a play
داستانی را نمایش دادن
execute
نواختن نمایش دادن
executing
نواختن نمایش دادن
executed
نواختن نمایش دادن
showcase
درویترین نمایش دادن
showcased
درویترین نمایش دادن
showcases
درویترین نمایش دادن
showcasing
درویترین نمایش دادن
showboating
نمایش دادن مهارت
coact
باهم نمایش دادن
persistence
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
exposes
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
to license a play
اجازه نمایش داستانی را دادن
exposing
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
expose
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
focuses
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussed
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focusses
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focused
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussing
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focus
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
colours
شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colour
شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
list
چاپ یا نمایش دادن موضوعات اطلاعاتی خاص
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
screening, screenings
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screen
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screened
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screens
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
cursor tracking
حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
centre
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centered
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centers
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centering
عمل قرار دادن متن در مرکز صفحه نمایش
centred
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
recruits
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruiting
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruited
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruit
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
NDR
سیستم نمایش که حروف قبلی را هنگام نمایش حروف جدید نمایش میدهد
alerts
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alert
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
bubble help
خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
interactive
سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
dump
نشان دادن متن یا گرافیک روی صفحه نمایش بر روی چاپگر
scanned
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scan
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
screenful
فریم کامل اطلاعات نمایش داده شده روی صفحه نمایش
monitor
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitored
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitors
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com