English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
to make up درست کردن تکمیل کردن
Other Matches
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
complement تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complements تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
implements اجراء کردن تکمیل کردن
implemented اجراء کردن تکمیل کردن
implement اجراء کردن تکمیل کردن
implementing اجراء کردن تکمیل کردن
supplements تکمیل کردن
supplying تکمیل کردن
roundest تکمیل کردن
supplementing تکمیل کردن
supplemented تکمیل کردن
fill out تکمیل کردن
to top off تکمیل کردن
round تکمیل کردن
supplement تکمیل کردن
to eke out تکمیل کردن
put ineffect تکمیل کردن
actualise [British] تکمیل کردن
augments تکمیل کردن
augmented تکمیل کردن
actualize تکمیل کردن
carry ineffect تکمیل کردن
carry out تکمیل کردن
implement تکمیل کردن
put inpractice تکمیل کردن
put into effect تکمیل کردن
carry into effect تکمیل کردن
make something happen تکمیل کردن
augment تکمیل کردن
augmenting تکمیل کردن
supplied تکمیل کردن
supply تکمیل کردن
back up تکمیل کردن
completes تکمیل کردن
make up تکمیل کردن
fulfill تکمیل کردن
fulfills تکمیل کردن
completed تکمیل کردن
fulfilled تکمیل کردن
complete تکمیل کردن
perfect تکمیل کردن
fulfil تکمیل کردن
fulfilling تکمیل کردن
fulfils تکمیل کردن
back-up تکمیل کردن
perfecting تکمیل کردن
perfects تکمیل کردن
to post up تکمیل کردن
perfected تکمیل کردن
finish تکمیل کردن
completing تکمیل کردن
finishes تکمیل کردن
fill up تکمیل کردن
to fill up گرفتن تکمیل کردن
mature واجب الادا تکمیل کردن
supply تکمیل کردن موجودی ذخیره
perfects کاملا رسیده تکمیل کردن
supplied تکمیل کردن موجودی ذخیره
perfected کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting کاملا رسیده تکمیل کردن
matures واجب الادا تکمیل کردن
supplemented تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplementing تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplement تکمیل کردن ضمیمه شدن به
perfect کاملا رسیده تکمیل کردن
to fill out تکمیل کردن توسعه دادن
supplying تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplements تکمیل کردن ضمیمه شدن به
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
integrates کامل کردن درست کردن
mended مرمت کردن درست کردن
devised درست کردن اختراع کردن
mends مرمت کردن درست کردن
straightens درست کردن مرتب کردن
straighten درست کردن مرتب کردن
integrating کامل کردن درست کردن
integrate کامل کردن درست کردن
composes درست کردن تصنیف کردن
straightened درست کردن مرتب کردن
mend مرمت کردن درست کردن
compose درست کردن تصنیف کردن
straightening درست کردن مرتب کردن
devises درست کردن اختراع کردن
devise درست کردن اختراع کردن
devising درست کردن اختراع کردن
regulates میزان کردن درست کردن
right درست کردن اصلاح کردن
adapts جور کردن درست کردن
emending تصحیح کردن درست کردن
fixes درست کردن پابرجا کردن
adapting جور کردن درست کردن
righted درست کردن اصلاح کردن
regulating میزان کردن درست کردن
righting درست کردن اصلاح کردن
regulated میزان کردن درست کردن
regulate میزان کردن درست کردن
fix درست کردن پابرجا کردن
emended تصحیح کردن درست کردن
emend تصحیح کردن درست کردن
emends تصحیح کردن درست کردن
cleans درست کردن
weaves درست کردن
to put in to shape درست کردن
weave درست کردن
fettle درست کردن
concoct درست کردن
cleanest درست کردن
make up درست کردن
to erect into درست کردن از
fashion درست کردن
fashioned درست کردن
set right درست کردن
concocted درست کردن
to set in order درست کردن
fabricates درست کردن
fabricating درست کردن
trim درست کردن
to set درست کردن
indite درست کردن
to sct aright درست کردن
manufacture درست کردن
manufactured درست کردن
manufactures درست کردن
trims درست کردن
trimmest درست کردن
concocts درست کردن
to riven laths یا درست کردن
concocting درست کردن
fabricated درست کردن
to set to rights درست کردن
fashioning درست کردن
correct درست کردن
shape درست کردن
fix up درست کردن
redd درست کردن
makes درست کردن
adapt درست کردن
to get up درست کردن
buildings درست کردن
build درست کردن
set in order درست کردن
to put to rights درست کردن
make درست کردن
gullies درست کردن
correcting درست کردن
corrects درست کردن
to cleanvp درست کردن
gulleys درست کردن
shapes درست کردن
clean درست کردن
gully درست کردن
fashions درست کردن
cleaned درست کردن
to fix up درست کردن
fabricate درست کردن
builds درست کردن
manipulate با دست درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
exacted تحمیل کردن بر درست
orthoepy فن درست تلفظ کردن
exact تحمیل کردن بر درست
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
ponds حوض درست کردن
dresses درست کردن لباس
manipulates با دست درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
manipulates با استادی درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
scrambles املت درست کردن
teams دسته درست کردن
manipulated با دست درست کردن
frame پاپوش درست کردن
hedged خاربست درست کردن
hedges خاربست درست کردن
hedge خاربست درست کردن
team دسته درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com