English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
verb دستورالعمل انجام عملی
verbs دستورالعمل انجام عملی
Other Matches
letter of instruction دستورالعمل انجام کار
directive راهنمای انجام کار دستورالعمل
directives راهنمای انجام کار دستورالعمل
manual دستورالعمل راهنمای انجام کار
shift instruction دستورالعمل تغییر مکان دستورالعمل انتقال دستورالعمل جابجایی
stops انجام ندادن عملی
stopping انجام ندادن عملی
stopped انجام ندادن عملی
stop انجام ندادن عملی
registers انجام عملی به یک محرک
registering انجام عملی به یک محرک
register انجام عملی به یک محرک
interrupting انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupts انجام عملی پس از تشخیص وقفه
popped بسرعت عملی انجام دادن
pops بسرعت عملی انجام دادن
waste instruction دستوری که عملی انجام نمیدهد.
interrupt انجام عملی پس از تشخیص وقفه
pop بسرعت عملی انجام دادن
backwash اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
avalanches عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
avalanche عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
circuits ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuit ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
program نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
op code بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
thresholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
operated بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operate بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operates بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
connective نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
instructions کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
Boolean connective حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
instruction کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
steady state مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
briefing direction دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
go to sleep اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
statitizing فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
dynamically توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
instruction counter شمارنده دستورالعمل شمارشگر دستورالعمل
arithmetic instruction دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
pause instruction دستورالعمل وقفه دستورالعمل توقف
complete عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
do nothing instruction دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
keyword 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
retorsion عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
instructions دستورالعمل
operating manual دستورالعمل
functioned دستورالعمل
perscription دستورالعمل
ground rule دستورالعمل
function دستورالعمل
order دستورالعمل
recipe دستورالعمل
procedure دستورالعمل
instruction دستورالعمل
functions دستورالعمل
recipes دستورالعمل
directions دستورالعمل
instruction length طول دستورالعمل
repetition instruction دستورالعمل تکرار
instruction mix اختلاط دستورالعمل
instruction time زمان دستورالعمل
instruction foramt قالب دستورالعمل
prescriptions تجویز دستورالعمل
prescription تجویز دستورالعمل
stop instruction دستورالعمل توقف
halt instruction دستورالعمل توقف
ship husbandary manual دستورالعمل جرثقیل ها
instruction code رمز دستورالعمل
guidance دستورالعمل راهنما
instruction cycle چرخه دستورالعمل
action statement دستورالعمل اقدام
instruction register ثبات دستورالعمل
instruction repertoire موجودی دستورالعمل
push instruction دستورالعمل نشاندن
pull instruction دستورالعمل بازیابی
pseudo instruction شبه دستورالعمل
pseudo code شبه دستورالعمل
no op instruction دستورالعمل بی اثر
nonexecutable statement دستورالعمل اجراناپذیر
privileged instruction دستورالعمل ممتاز
conditional instruction دستورالعمل شرطی
order دستورالعمل دستور
null instruction دستورالعمل پوچ
direction دستورالعمل جهت
object code دستورالعمل مقصود
microcode ریز دستورالعمل
instruction set مجموعه دستورالعمل
instruction word کلمه دستورالعمل
ir ثبات دستورالعمل
code برنامه دستورالعمل ها
logic instruction دستورالعمل منطقی
logical instruction دستورالعمل منطقی
quasi instruction شبه دستورالعمل
decision instruction دستورالعمل تصمیم
machine instruction دستورالعمل ماشین
macro instruction درشت دستورالعمل
micro instruction ریز دستورالعمل
one address instruction دستورالعمل یک ادرسه
flight manual دستورالعمل پرواز
computer instruction دستورالعمل کامپیوتر
arithmetic instruction دستورالعمل حسابی
entry instruction دستورالعمل دخول
decision instruction دستورالعمل تصمیمی
call instruction دستورالعمل فراخوانی
command processing پردازش دستورالعمل
field order دستورالعمل رزمی
branch instruction دستورالعمل انشعاب
current instruction دستورالعمل جاری
dummy instruction دستورالعمل ساختگی
instruction lookahead پیش بینی دستورالعمل
instruction cycle سیکل یاچرخش دستورالعمل
computer instruction set مجموعه دستورالعمل کامپیوتر
instruction control unit واحد کنترل دستورالعمل
damage control bills دستورالعمل کنترل خسارات
effective date تاریخ شروداجرای دستورالعمل
assembly language instruction دستورالعمل زبان اسمبلی
mips یک میلیون دستورالعمل درثانیه
pop instruction دستورالعمل بازیابی از پشته
microcode دستورالعمل های ریز
budget directive دستورالعمل تهیه بودجه
airworthiness directive دستورالعمل صلاحیت پرواز
machine instruction set مجموعه دستورالعمل ماشین
looping instruction دستورالعمل حلقه زنی
multiple address instruction دستورالعمل چند ادرسه
variable instruction length دستورالعمل با طول متغیر
million instructions per second میلیون دستورالعمل در ثانیه
kips هزار دستورالعمل درثانیه
conditional jump instruction دستورالعمل پرش شرطی
initiating directive دستورالعمل شروع عملیات اب خاکی
macroprogramming برنامه نویسی با درشت دستورالعمل ها
programmed instruction دستورالعمل برنامه ریزی شده
four address instruction نتیجه و آدرس دستورالعمل بعدی
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
format داده و آدرس ها و دستورالعمل را نشان می دهند
formats داده و آدرس ها و دستورالعمل را نشان می دهند
bumf اسناد شامل اطلاعات دستورالعمل چیزی
commander's guidance دستورالعمل فرماندهی راهنمای طرح ریزی فرمانده
component change order دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
instructions راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instruction راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
boot اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
pointers متغیر در برنامه کامپیوتری که حاوی آدرس داده یا دستورالعمل است
pointer متغیر در برنامه کامپیوتری که حاوی آدرس داده یا دستورالعمل است
areas دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
area دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
user دستورالعمل شرح نحوه استفاده از بسته نرم افزاری یا سیستم
jump instruction موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
boot up اجرای خودکار مجموعهای از دستورالعمل ها در ROM پس از روشن شدن کامپییوتر
users دستورالعمل شرح نحوه استفاده از بسته نرم افزاری یا سیستم
booting اجرای خودکار مجموعهای از دستورالعمل ها در ROM پس از روشن شدن کامپییوتر
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
prescription دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
authors CI یا اموزش توسط کامپیوتر میباشدافرادی که تهیه کننده دستورالعمل ها برای سیستمهای
fetch ahead فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
prescriptions دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
operatives عملی
handy <adj.> عملی
de facto عملی
utilitarian [useful] <adj.> عملی
operative عملی
appropriate [for an occasion] <adj.> عملی
applied عملی
manageable <adj.> عملی
contrivable <adj.> عملی
applicatory <adj.> عملی
applicative عملی
useful <adj.> عملی
empirical عملی
business like عملی
suitable <adj.> عملی
purposive <adj.> عملی
purposeful <adj.> عملی
convenient <adj.> عملی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com