Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
overlapping
رویهم افتاده
obvolute
رویهم افتاده
Search result with all words
lap joint
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
Other Matches
overlapped
پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlaps
پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlap
پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
behind the times
<idiom>
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
wholly
رویهم
lap wound armature
ارمیچر رویهم
laps
رویهم قراردادن
lap weld
جوش رویهم
accumulate
رویهم انباشتن
pyramids
رویهم انباشتن
pyramid
رویهم انباشتن
overalls
رویهم رفته
overall
رویهم رفته
overhand
رویهم برعکس
overtype mode
تایپ رویهم
accumulating
رویهم انباشتن
lap seam
رویهم افتادگی
accumulates
رویهم انباشتن
lap joint
اتصال رویهم
overlapped
رویهم افتادن
overlay
رویهم قراردادن
overlays
رویهم قراردادن
overlap
رویهم افتادن
overlaying
رویهم قراردادن
overlaps
رویهم افتادن
roll up
رویهم جمع شدن
lap
رویهم قرار دادن
lap
زیرکار رویهم افتادگی
lapped
زیرکار رویهم افتادگی
lap winding
سیم پیچ رویهم
lapped
رویهم قرار دادن
lapped seam welding
جوشکاری درزی رویهم
laminate
رویهم قرار دادن
lap joint riveting
پرچ کاری اتصال رویهم
overlap of distillat curves
رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
bank
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
equitant
رویهم قرار گرفتن برگها
banks
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
girder bridge
پل چند تکه قابل نصب رویهم
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
tusk tenon
زبانه یا گیرهای که دارای زبانههای کوچکتری باشدبطوری که رویهم بشکل پله یاتضاریس پلهای درایند
sidelap
بالههای جانبی هواپیما پوشش جانبی عکسها رویهم
flagging
افتاده
crest fallen
افتاده
unassuming
افتاده
ripest
جا افتاده
riper
جا افتاده
old fashioned
از مد افتاده
archaic
<adj.>
از مد افتاده
out of date
از مد افتاده
downfallen
افتاده
footworn
از پا افتاده
low
افتاده
whacked
<adj.>
از پا افتاده
ripe
جا افتاده
whacked
از پا افتاده
fallen
افتاده
the meshes of a sieve mesh
در هم افتاده
modest
افتاده
meek
افتاده
mellow
جا افتاده
mellowed
جا افتاده
mellowing
جا افتاده
mellows
جا افتاده
old hat
از مد افتاده
elliptic
افتاده
remotely
دور افتاده
hanging gale
اجاره پس افتاده
dowm
از کار افتاده
compromised
در خطراکتشاف افتاده
compromised
به خطر افتاده
arrear
بدهی پس افتاده
hors de combat
از کار افتاده
back rent
اجاره پس افتاده
backrent
اجارهء پس افتاده
delayed
به تاخیر افتاده
cyma recta
موجی افتاده
decurrent
پایین افتاده
deferred credits
درامد پس افتاده
demimonde
عقب افتاده
installed
از کار افتاده
he fell prone
دمر افتاده
occurred
<past-p.>
اتفاق افتاده
happened
<past-p.>
اتفاق افتاده
noneffective
از کار افتاده
old hat
پیش پا افتاده
not operationally ready
از کار افتاده
nutant
پایین افتاده
copybook
پیشپا افتاده
with fingers interlocked
با انگشتان در هم افتاده
unregarded
ازقلم افتاده
out of order
از کار افتاده
outland
دور افتاده
short winded
از نفس افتاده
proleptic
پیش افتاده
mity
کزم افتاده
long face
لب و لوچه افتاده
tatty
پیش پا افتاده
unassertive
افتاده حال
impassionate
بهوس افتاده
in register
روی هم افتاده
jugate
روی هم افتاده
short of breath
از نفس افتاده
out-of-date
<idiom>
از مد افتاده (دمد)
winded
از نفس افتاده
protrudent
بیرون افتاده
outlying
دور افتاده
slack
جای افتاده یا شل
backwards
عقب افتاده
backs
بدهی پس افتاده
prostrates
بخاک افتاده
commonplace
پیش پا افتاده
prostrated
بخاک افتاده
backward
عقب افتاده
prostrate
بخاک افتاده
recluse
دور افتاده
recluses
دور افتاده
overlapping
روی هم افتاده گی
retarded
عقب افتاده
outstandingly
عقب افتاده
deadline
از کار افتاده
slackest
جای افتاده یا شل
slacks
جای افتاده یا شل
outstanding
عقب افتاده
ordinary
پیش پا افتاده
banal
پیش پا افتاده
back
بدهی پس افتاده
deferred
عقب افتاده
lowlier
صغیر افتاده
seedy
از کار افتاده
lame duck
از کار افتاده
deadlines
از کار افتاده
delayed
عقب افتاده
lowliest
صغیر افتاده
lowly
صغیر افتاده
trite
پیش پا افتاده
obsolete
ازکار افتاده
prostrating
بخاک افتاده
meshed
درهم جا افتاده
lame ducks
از کار افتاده
inferior calyx
کاسه پایین افتاده
interjacent
میانی در میان افتاده
slothful
دیرپای عقب افتاده
remote site
محل دور افتاده
seared
خشکیده از کار افتاده
stalled tank
تانک از کار افتاده
out of gear
ازدنده بیرون افتاده
outfield
مزرعه دور افتاده
leading current
شدت پیش افتاده
sear
خشکیده از کار افتاده
serotine
عقب افتاده دیر رس
sears
خشکیده از کار افتاده
inferior ovary
تخمدان پایین افتاده
allopatric
جداگانه اتفاق افتاده
back pay
حقوق عقب افتاده
outpost
پاسگاه دور افتاده
arrears
بدهیهای عقب افتاده
outposts
پاسگاه دور افتاده
Underdeveloped ( backward) countries .
کشورهای عقب افتاده
pulled
شکسته شده افتاده
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
back rent
کرایه عقب افتاده
logjam
کارهای عقب افتاده
arrear
دین عقب افتاده
seedy
بتخم افتاده مندرس
The coin is at the bottom of the pond .
سکه افتاده کف حوض
outback
جای دور افتاده
quotidian
روزمره پیش پا افتاده
self-effacing
باحیا افتاده فروتن
evader
دور افتاده از یکان
well worn
پیش پا افتاده معمولی
well-worn
پیش پا افتاده معمولی
to be out of luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
defeature
از شکل افتاده گی بیقوارگی
to have bad luck
<idiom>
از اسب افتاده بودن
My name has been left out .
اسم من از قلم افتاده است
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
My rent has been postponed.
اجاره ام عقب افتاده است
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
dead tired
<idiom>
خیلی خسته واز پا افتاده
The first line is left out.
سطر اول جا افتاده است
The show has been postponed.
نمایش عقب افتاده است
a quiet backwater
محل آرام و عقب افتاده
unfrequented
دور افتاده تکرار نشدنی
podunk
شهر کوچک ودور افتاده
islet
جای پرت ودور افتاده
down
میله افتاده واخراج توپزن
toddles
کودک تازه براه افتاده
orphans
جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned
جدا افتاده در صفحه اخر
demode
ازمد افتاده کهنه شده
deadlined equipment
لوازم و تجهیزات از کار افتاده
dead mines
مینهای بی اثر و از کار افتاده
orphan
جدا افتاده در صفحه اخر
toddlers
کودک تازه براه افتاده
impassioned
تهییج شده بهوس افتاده
toddling
کودک تازه براه افتاده
toddled
کودک تازه براه افتاده
toddle
کودک تازه براه افتاده
islets
جای پرت ودور افتاده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com