Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
cut across
<idiom>
عبور از وسط چیزی به جای دور زدن
Search result with all words
transduction
عبور از ماوراء چیزی
Other Matches
wading crossing
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
transmissions
عبور
road haulage
حق عبور
crossing
عبور
alpha canis majoris
عبور
transmittancy
عبور
transmittance
عبور
right of way
حق عبور
right of passage
حق عبور
cross-Channel
عبور
rights of way
حق عبور
transmittal
عبور
transit
عبور
tolls
حق عبور
tolling
حق عبور
toll
حق عبور
passages
حق عبور
passages
عبور
passage
عبور
passage of lines
عبور از خط
passage
حق عبور
transmission
عبور
fording
عبور از اب
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
trafficked
عبور و مرور
fordability
قابلیت عبور
fordable
قابل عبور
fordless
غیرقابل عبور
traffics
عبور و مرور
girdle traverse
عبور کمربندی
password
اسم عبور
trafficking
عبور و مرور
highway user tax
مالیات حق عبور
electron transition
عبور الکترون
traversed
عبور کردن
fares
هزینه عبور
traverses
عبور کردن
traversing
عبور کردن
band pass
نوار عبور
conge
اجازه عبور
counter sign
اسم عبور
crossing area
منطقه عبور
crossing the line
عبور از استوا
crossing the line
عبور از خط استوا
current passage
عبور جریان
traffic
عبور و مرور
deep fording
عبور از اب عمیق
traverse
عبور کردن
safe conduct
رخصت عبور
passed
اجازه عبور
passed
کلمه عبور
safe conducts
رخصت عبور
passed
گذر عبور
passed
عبور کردن
passageways
محل عبور
ford
محل عبور
forded
محل عبور
passes
عبور کردن
passageway
محل عبور
toll
عوارض عبور
tolling
عوارض عبور
safe-conducts
رخصت عبور
tolls
عوارض عبور
transit
راه عبور
transit
عبور کردن
passes
اجازه عبور
passes
کلمه عبور
passes
گذر عبور
fords
محل عبور
communication
عبور اطلاعات
crosser
عبور کردن
crosses
عبور کردن
crossest
عبور کردن
fare
هزینه عبور
fared
هزینه عبور
passwords
اسم عبور
faring
هزینه عبور
fleet
عبور سریع
fleets
عبور سریع
cross
عبور کردن
cruising
عبور کردن
passable
قابل عبور
pass
اجازه عبور
thoroughfare
راه عبور
thoroughfares
راه عبور
pass
کلمه عبور
pass
گذر عبور
pass
عبور کردن
cruise
عبور کردن
cruised
عبور کردن
cruises
عبور کردن
passage
عبور سفر
transduction
انقال عبور
penstock
مجرای عبور اب
transit bill
اجازه عبور
transit bill
پروانه عبور
transit error
خطای عبور
transit time
مدت عبور
transit time
زمان عبور
traject
عبور گذرگاه
passages
عبور سفر
passages
اجازه عبور
passage
راه عبور
through traffic
عبور یکسره
passage
اجازه عبور
practicableness
قابلیت عبور
tessera
کلمه عبور
shallow fording
عبور از اب کم عمق
passages
راه عبور
trafficability
قابلیت عبور
overfly
عبور کردن
oil passage
عبور روغن
transit traffic
عبور ترانزیتی
wading crossing
عبور از پایاب
light passing
عبور نور
laissez passer
پروانه عبور
passavani
سند عبور
traversable
قابل عبور
transoceanic
عبور از اقیانوس
transmittance
مقدار عبور
transmission grating
شبکه عبور
transmission factor
ضریب عبور
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
go
گذشتن عبور کردن
traffic density
شدت عبور و مرور
traffic flow
کشش عبور ومرور
traversing
تراورس عبور کمربندکوهنوردی
cut
عبور کردن گذاشتن
traffic density
تراکم عبور و مرور
traffic density
تکاشف عبور و مرور
traffic court
دادگاه عبور و مرور
I am just passing through.
از اینجا عبور میکنم.
traffic control
کنترل عبور و مرور
goes
گذشتن عبور کردن
cuts
عبور کردن گذاشتن
time distance
زمان عبور ستون
traffic intensity
شدت عبور و مرور
traffic lane
مسیر عبور و مرور
treadway bridge
پل عبور موقتی پیاده
transilluminate
عبور نور از یک عضو
transit
کنترل عبور و مرورکشتیها
transcutaneous
عبور کننده از پوست
vapor trail
مسیر عبور بخار
traject
از محلی عبور کردن
impassable
غیر قابل عبور
trafficability
قابلیت عبور ومرور
light transition loss
تلف عبور نور
ferryboat
قایق عبور از رودخانه
ferryboats
قایق عبور از رودخانه
overflight
عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
overflights
عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
traffic sign
علامت عبور و مرور
traffic peak
حداکثر عبور و مرور
wall entrance
عبور از داخل دیوار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com