English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
ungovernable غیر قابل اداره
Search result with all words
manageable قابل اداره کردن
governable فرمانبردار قابل اداره
Other Matches
yamen اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
scotland yard اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
headquarters اداره کل اداره مرکزی
personnel کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presentable قابل معرفی قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
combustible قابل سوزش قابل تراکم
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presumable قابل استنباط قابل استفاده
sensible قابل درک قابل رویت
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
observable قابل مشاهده قابل گفتن
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
workplaces اداره
workplace اداره
bureaus اداره
handling اداره
prefecture اداره
service اداره
serviced اداره
bureau اداره
cutcherry اداره
gestion اداره
cutchery اداره
directorates اداره
offices اداره
maladmidistration سو اداره
operation اداره
departments اداره
office اداره
managements اداره
management اداره
helm اداره
helms اداره
directorate اداره
department اداره
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
conduct اداره کردن
conducted اداره کردن
financial agency اداره مالیه
staffers کارمند اداره
officiating اداره کردن
housekeeping اداره منزل
officiates اداره کردن
mismanage بد اداره کردن
police اداره شهربانی
officiated اداره کردن
financial agency اداره دارایی
conducting اداره کردن
plays اداره مسابقه
playing اداره مسابقه
played اداره مسابقه
financial a اداره مالیه
finance office اداره دارایی
polices اداره شهربانی
penology اداره زندان
malpractices سوء اداره
play اداره مسابقه
staffer کارمند اداره
policed اداره شهربانی
depaartment of accounts اداره محاسبات
deparment of trusteeship اداره قیمومت
deparment of trusteeship اداره سرپرستی
manage اداره کردن
the police headquaters اداره کل شهربانی
department of publications اداره نگارش
criminal investigation department اداره اگاهی
registry offices اداره ثبت
registry office اداره ثبت
the d. poliee اداره اگاهی
department of publications اداره انطباعات
dipartment of publications اداره مطبوعات
tobacco department اداره دخانیات
malpractice سوء اداره
conducts اداره کردن
administrations اداره کردن
administration اداره کردن
prefecture اداره ریاست
managing اداره کردن
public health pepartment اداره بهداری
manages اداره کردن
managed اداره کردن
customs house اداره گمرک
mismanagement سوء اداره
customhouse اداره گمرک
custom house اداره گمرک
dipartment of publications اداره نگارش
porotocol department اداره تشریفات
manage اداره کردن
mans اداره کردن
man اداره کردن
directs اداره کردن
directed اداره کردن
direct اداره کردن
police headquarters اداره کل شهربانی
Near our office . نزدیک اداره ما
criminal i. department اداره اگاهی
department of trusteeship اداره سرپرستی
administer اداره کردن
department of trusteeship اداره قیمومت
administered :اداره کردن
maintain اداره کردن
proconsulate سمت یا اداره
administering :اداره کردن
administers :اداره کردن
officiate اداره کردن
mismanaged بد اداره کردن
security اداره امنیت
government office اداره دولتی
the relevant office اداره مسیول
misgovernment سوء اداره
operates اداره کردن
operated اداره کردن
misgovern بد اداره کردن
operate اداره کردن
run اداره کردن
ministration اداره خدمت
intelligence department اداره اطلاعات
director اداره کننده
directors اداره کننده
security force اداره امنیت
security service اداره امنیت
consulate اداره کنسولی
bureaus of census اداره سرشماری
bureaus of census اداره امار
strategy فن اداره جنگ
strategies فن اداره جنگ
customs اداره گمرک
audit office اداره حسابرسی
india office اداره امورهندوستان
audit departmant اداره حسابرسی
audit departmant اداره ممیزی
intelligence service اداره اطلاعات
runs اداره کردن
administrant اداره کننده
service bureau اداره خدماتی
labor service اداره کار
labour office اداره کارگزینی
labouroffice اداره کارگزینی
legal department اداره حقوقی
Department of labor [American English] اداره کار
misconduct سوء اداره
departments بخش اداره
maladminister بد اداره کردن
administration of estate اداره ترکه
maladministration سوء اداره
rule اداره کردن
steerage اداره تربیت
wieldy اداره شدنی
medical department اداره بهداری
helms اداره کردن
aminister اداره کردن
weather bureau اداره هواشناسی
helm اداره کردن
management system سیستم اداره
manageability قابلیت اداره
department بخش اداره
full command اداره کامل
gerent اداره کننده
gestion اداره کردن
wielding اداره کردن
wields اداره کردن
government house اداره حکومتی
paperless office اداره بی کاغذ
wielded اداره کردن
stage-managed اداره کردن
stage-manages اداره کردن
stage-managing اداره کردن
wield اداره کردن
stage manage اداره کردن
headquarters اداره کل شهربانی
office manager رئیس اداره
record office اداره بایگانی کل
misruled سوء اداره
household art فن اداره خانه
mishandles بد اداره کردن
misrule سوء اداره
mismanaging بد اداره کردن
mishandling بد اداره کردن
claimant agency اداره کارپردازی
mismanages بد اداره کردن
consulates اداره کنسولی
mishandled بد اداره کردن
misrules سوء اداره
misruling سوء اداره
stage-manage اداره کردن
mishandle بد اداره کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com