English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
hotwalker متصدی گرداندن اسب بعد ازمسابقه
Other Matches
necrologist متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
strain harden سخت گرداندن تغییر بعدی سخت گرداندن کشی
taximan متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
tech inspection بازرسی اتومبیلها پیش ازمسابقه
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
cooler پتوی سبک اسب برای بعد ازمسابقه
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
shave down کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
weigh-in وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی
paddocks منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
weigh in وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی
paddock منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
weigh-ins وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی
wields گرداندن
wielding گرداندن
wielded گرداندن
wield گرداندن
rebut بر گرداندن
revolve گرداندن
revolved گرداندن
rebutting بر گرداندن
revolves گرداندن
rebuts بر گرداندن
operates گرداندن
manage گرداندن
operate گرداندن
operation گرداندن
dials گرداندن
dialled گرداندن
dialed گرداندن
dial گرداندن
managed گرداندن
manages گرداندن
managing گرداندن
to turn about گرداندن
rebutted بر گرداندن
operated گرداندن
wrested گرداندن
wrest گرداندن
wheeling گرداندن
turns گرداندن
wheel گرداندن
rotation گرداندن
turn گرداندن
wresting گرداندن
mans گرداندن
wrests گرداندن
maintain گرداندن
manage گرداندن
wheels گرداندن
man گرداندن
repay بر گرداندن
repaying بر گرداندن
repays بر گرداندن
goggled چشم گرداندن
to tell ones beads تسبیح گرداندن
pronation درون گرداندن
to bid beads تسبیح گرداندن
goggle چشم گرداندن
shirking روی گرداندن از
shirk روی گرداندن از
shirks روی گرداندن از
shirked روی گرداندن از
goggling چشم گرداندن
refract بر گرداندن شکستن
refracted بر گرداندن شکستن
refracting بر گرداندن شکستن
refracts بر گرداندن شکستن
round about دور سر گرداندن مطلب
inflects منحنی کردن گرداندن
inflecting منحنی کردن گرداندن
carburize سخت گرداندن سطحی
inflected منحنی کردن گرداندن
inflect منحنی کردن گرداندن
trolls چرخیدن چرخاندن گرداندن
troll چرخیدن چرخاندن گرداندن
drive راندن گرداندن گرداننده
drives راندن گرداندن گرداننده
He turned away from me . ازمن روی گرداندن
MIDI sequencer ویرایش و جلوههای ویژه و گرداندن
cranking میل لنگ گرداندن چرخاندن
cranked میل لنگ گرداندن چرخاندن
cranks میل لنگ گرداندن چرخاندن
crank میل لنگ گرداندن چرخاندن
cranked هندل زدن گرداندن میل لنگ
lynch درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن
lynched درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن
lynches درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن
cranking هندل زدن گرداندن میل لنگ
cranks هندل زدن گرداندن میل لنگ
crank هندل زدن گرداندن میل لنگ
to face somebody [something] چهره خود را بطرف کسی [چیزی] گرداندن
recalled بر گرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی
recall بر گرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی
reconvey بمحل اولیه باز گرداندن دوباره جمل کردن
recalls بر گرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی
pronate بداخل گرداندن روی چهار دست وپا خم شدن
deblock باز گرداندن بلاک ذخیره شده داده به حالت اصلی
starter وسیلهای برای گرداندن محرک اصلی در طول مدت استارت
starters وسیلهای برای گرداندن محرک اصلی در طول مدت استارت
to show one round کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
incumbent متصدی
quartermasters متصدی
clerks متصدی
clerk متصدی
vacant بی متصدی
operator متصدی
warden متصدی
quartermaster متصدی
incumbents متصدی
operator متصدی
operators متصدی
operators متصدی ها
in charge متصدی
responsible متصدی
users متصدی ها
runners متصدی
runner متصدی
user متصدی
freshwater king متصدی اب شیرین کن
groundskeeper متصدی زمین
harbour master متصدی بندر
acting کفیل متصدی
machine operator متصدی ماشین
signal man متصدی علائم
litter bearer متصدی برانکارد
infirmarian متصدی بیمارستان
operator command فرمان متصدی
radar man متصدی رادار
radar operator متصدی رادار
radarman متصدی رادار
radio operator متصدی بی سیم
ammunition handler متصدی مهمات
cataloger متصدی کاتالوگ
radioman متصدی بی سیم
cataloguer متصدی کاتالوگ
chartulary متصدی بایگانی
adman متصدی اعلانات
operator console پیشانه متصدی
suppliers متصدی ملزومات
supplier متصدی ملزومات
signalman متصدی علائم
turf accountants متصدی شرطبندی
yard man متصدی محوطه
operator متصدی دستگاه
operator متصدی ماشین
operators متصدی دستگاه
operators متصدی ماشین
winch driver متصدی دوار
receptionist متصدی پذیرش
auctioneer متصدی مزایده
auctioneer متصدی حراج
auctioneers متصدی حراج
auctioneers متصدی مزایده
salesperson متصدی فروش
rulings رایج متصدی
officers مامور متصدی
officer مامور متصدی
fitter متصدی نصب
salespersons متصدی فروش
salespeople متصدی فروش
fitters متصدی نصب
unattended بدون متصدی
curators نگهبان متصدی
curator نگهبان متصدی
ruling رایج متصدی
receiver متصدی دریافت
receivers متصدی دریافت
time keeper متصدی اوقات
liftman اسانسورچی متصدی اسانسور
stoker متصدی سوخت کوره
watertender متصدی مخازن اب ناو
my p متصدی پیش ازمن
majordomo متصدی امور خانوادگی
word processing operator متصدی پردازش کلمه
mess treasurer متصدی صندوق باشگاه
oilking متصدی سوخت و اب کشتی
orchardist متصدی باغ میوه
teletypist متصدی دوره نگاره
time keeper متصدی اوقات کار
titular charge daffaires متصدی شغل سیاسی
wagoner متصدی حمل ونقل
prothonotary متصدی امضاء احکام
prontonotary متصدی امضاء احکام
plate layer متصدی تعمیر خط اهن
peripheral equipment operator متصدی تجهیزات جانبی
orchardman متصدی باغ میوه
heater متصدی گرم کردن
church warden متصدی دارایی کلیسا
boiler maker متصدی دیگ بخار
pressmen متصدی ماشین چاپ
stevedore متصدی بارگیری و تخلیه
biddy متصدی نظافت خانه
army postal clerk متصدی پست ارتشی
ammunition handler متصدی جابجایی مهمات
stevedores متصدی بارگیری و تخلیه
titular متصدی دارای عنوانی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com