English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (13 milliseconds)
English Persian
reside مستقر بودن
resided مستقر بودن
resides مستقر بودن
Search result with all words
site قرار داشتن مستقر بودن
sited قرار داشتن مستقر بودن
sites قرار داشتن مستقر بودن
Other Matches
established مستقر
deep seated مستقر
based مستقر
put مستقر
puts مستقر
putting مستقر
residents مستقر
resident مستقر
established right حق مستقر
occupiers مستقر مستاجر
fix مستقر شدن
applied <adj.> <past-p.> مستقر شده
occupier مستقر مستاجر
plant oneself مستقر شدن
deployed <adj.> <past-p.> مستقر شده
inserted <adj.> <past-p.> مستقر شده
installed <adj.> <past-p.> مستقر شده
appointed <adj.> <past-p.> مستقر شده
positioner مستقر کننده
stabile مستقر وپایدار
determinate مستقر شده
plant مستقر کردن
fixes مستقر شدن
dynamically نیروی مستقر
dynamic نیروی مستقر
localized bond پیوند مستقر
inposition مستقر در موضع
plants مستقر کردن
delocalized electron الکترون غیر مستقر
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
theater army ارتش مستقر در صحنه عملیات
army in the field ارتش مستقر در صحنه عملیات
guides post نفر هادی مستقر شوید
conus armies ارتشهای مستقر در قاره امریکا
locates مستقر ساختن مکان یابی کردن
located مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate مستقر ساختن مکان یابی کردن
emplacement پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
settles مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
deployed مستقر گسترش یافته در روی زمین
settle مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
bottom mine مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
staged crews پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
zmarker beacon نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
target system سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
vectored attacks تک غیر مستقیم هواپیما به هدف با استفاده از هدایت یک یکان زمینی مستقر دراطراف هدف
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
carrier air group دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
garrison مقیم کردن مستقر کردن
inducts مستقر کردن دریافت کردن
inducting مستقر کردن دریافت کردن
induct مستقر کردن دریافت کردن
inducted مستقر کردن دریافت کردن
garrisons مقیم کردن مستقر کردن
colony گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
abut مماس بودن مجاور بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
include شامل بودن متضمن بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
agree متفق بودن همرای بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
agrees متفق بودن همرای بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
abler لایق بودن مناسب بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
ablest لایق بودن مناسب بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
wanted فاقد بودن محتاج بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
resides ساکن بودن مقیم بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
settling rounds گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
ground signals سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
stand بودن واقع بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
sufficed بس بودن
consecutiveness پی در پی بودن
juddering لق بودن
juddered لق بودن
justness حق بودن
judder لق بودن
incompactness ول بودن
wobbled لق بودن
lackvt کم بودن
concentricity بودن
suffices بس بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. دو دل بودن
To be all adrift. سر در گم بودن
suffice بس بودن
wobbles لق بودن
wobbling لق بودن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
sufficing بس بودن
wobble لق بودن
dubiosity در شک بودن
to be بودن
to kick the beam کم بودن
intending بر ان بودن
intend بر ان بودن
teems پر بودن
reach بس بودن
teeming پر بودن
teemed پر بودن
to think ill of any one بودن
teem پر بودن
to chop and change دو دل بودن
judders لق بودن
intends بر ان بودن
to be in a bad [foul] temper بد خو بودن
stinks بد بودن
stink بد بودن
be adequate بس بودن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com