English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (33 milliseconds)
English Persian
hinder ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders ممانعت کردن جلوگیری کردن
Search result with all words
arrest جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
obstruction حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstructions حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
Other Matches
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
impede ممانعت کردن
impeded ممانعت کردن
impedes ممانعت کردن
check ممانعت کردن
forfend ممانعت کردن
checked ممانعت کردن
checks ممانعت کردن
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
liberalises رفع ممانعت کردن
liberalised رفع ممانعت کردن
liberalising رفع ممانعت کردن
stall ماندن ممانعت کردن
liberalizes رفع ممانعت کردن
liberalized رفع ممانعت کردن
liberalizing رفع ممانعت کردن
liberalize رفع ممانعت کردن
stalling ماندن ممانعت کردن
forestalls پیش افتادن ممانعت کردن
blocking and chocking ممانعت و راه بندی کردن
forestall پیش افتادن ممانعت کردن
prevent مانع شدن ممانعت کردن
prevented مانع شدن ممانعت کردن
forestalled پیش افتادن ممانعت کردن
prevents مانع شدن ممانعت کردن
preventing مانع شدن ممانعت کردن
interdiction ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
interdict ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
realistic deterrence میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
to keep in توقیف کردن جلوگیری کردن
bridling جلوگیری کردن از
inhibit جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن از
holds جلوگیری کردن
checks جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن
hold جلوگیری کردن
inhibits جلوگیری کردن
keep جلوگیری کردن
rule out جلوگیری کردن
keeps جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن از
hinder جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن
bridles جلوگیری کردن از
bridled جلوگیری کردن از
rebuffs جلوگیری کردن
prohibits جلوگیری کردن
prohibiting جلوگیری کردن
prohibit جلوگیری کردن
hindering جلوگیری کردن
hinders جلوگیری کردن
hold in جلوگیری کردن
to provide against جلوگیری کردن
rebuff جلوگیری کردن
arrests جلوگیری کردن
arrested جلوگیری کردن
arrest جلوگیری کردن
rebuffed جلوگیری کردن
rebuffing جلوگیری کردن
pull up جلوگیری کردن
to keep back جلوگیری کردن از
hindered جلوگیری کردن
checked جلوگیری کردن از
restrains جلوگیری کردن از
prevent جلوگیری کردن از
prevented جلوگیری کردن
check جلوگیری کردن از
restraining جلوگیری کردن از
bridle جلوگیری کردن از
restrain جلوگیری کردن از
prevent جلوگیری کردن
nails از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nail از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubbed جلوگیری سرزنش کردن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
snub جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent برای جلوگیری کردن
snubbing جلوگیری سرزنش کردن
nailed از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubs جلوگیری سرزنش کردن
repelling نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repel نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to avoid bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
inhibit از بروزاحساسات جلوگیری کردن
inhibits از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repelled نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repels نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to resist heat از نفوذگرما جلوگیری کردن
holds متصرف بودن جلوگیری کردن از
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
hold متصرف بودن جلوگیری کردن از
get by ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
justifies دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justify دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
spill wind سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
control lock وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
bacteriolysis مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
semaphore مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
redundancy نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
suspension تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
restraints ممانعت
withheld ممانعت
obstructions ممانعت
withhold ممانعت
withholding ممانعت
obstruction ممانعت
prevention ممانعت
withholds ممانعت
block age ممانعت
restraint ممانعت
exclusion ممانعت
molestation ممانعت
debarment ممانعت
forbiddance ممانعت
interdiction ممانعت
interdict ممانعت
blockage ممانعت دریایی
trade barrier ممانعت تجاری
blockages ممانعت دریایی
preventer ممانعت کننده
annoyance ممانعت ازردگی
liberalizer رافع ممانعت
turn a deaf ear to <idiom> ممانعت از شنیدن
denial measures اصول ممانعت
area interdiction ممانعت منطقهای
interference ممانعت غیرمجاز
hanging prevention ممانعت از تعلیق
steric hindrance ممانعت فضایی
area interdiction ممانعت در منطقه
prohibition تحریم ممانعت
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
write inhibit ring حلقه ممانعت از نوشتن
rein ممانعت لجام زدن
hindered rotation چرخش ممانعت شده
blankest ممانعت از امتیاز گیری حریف
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
denial measures تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
blank ممانعت از امتیاز گیری حریف
mutual exclusion ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
denial ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
denials ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
forclosure سلب حق اقامه دعوی ممانعت
stramline flow جریان موازی یابی ممانعت
precluded مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
surviving ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
clearing block قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
survives ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
preclude مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survived ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
precludes مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
stickers اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
sticker اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com