Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English
Persian
accredit
مورد اطمینان بودن یا شدن
accrediting
مورد اطمینان بودن یا شدن
accredits
مورد اطمینان بودن یا شدن
Other Matches
trusty
موتمن مورد اطمینان
dependable
قابل اطمینان مورد اعتماد
balance
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
balances
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
aligner
وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
to admit of d
مورد بحث بودن
draw fire
<idiom>
مورد هدف بودن
steal the show
<idiom>
دراجرا مورد توجه بودن
to be in great request
مورد احتیاج زیاد بودن
siege mentality
احساس مورد حمله و خصومت بودن
disliking
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislike
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability
اطمینان قابلیت اطمینان
usage
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
safety
اطمینان
trusts
اطمینان
trusted
اطمینان
certainty
اطمینان
security
اطمینان
certainties
اطمینان
surety
اطمینان
trust
اطمینان
sureties
اطمینان
assuredness
اطمینان
trustingly
با اطمینان
confidence limit
حد اطمینان
assurance
اطمینان
fideism
اطمینان
confidences
اطمینان
certitude
اطمینان
instable
بی اطمینان
confidence
اطمینان
assurances
اطمینان
certes
اطمینان
affiance
اطمینان
ensuring
اطمینان یافتن
overconfidence
اطمینان بیش از حد
insures
اطمینان یافتن
liable
قابل اطمینان
assurer
اطمینان دهنده
ensure
اطمینان یافتن
ensures
اطمینان یافتن
unreliability
عدم اطمینان
valid
قابل اطمینان
fiducial interval
فاصله اطمینان
figure on
اطمینان داشتن
uncertainty
عدم اطمینان
ensured
اطمینان یافتن
relief valve
شیر اطمینان
factor of safety
عامل اطمینان
insuring
اطمینان یافتن
trusty
اطمینان بخش
interval confidence
فاصله اطمینان
assurance factor
ضریب اطمینان
quality assurance
اطمینان از کیفیت
solid
قابل اطمینان
solids
قابل اطمینان
reputable
قابل اطمینان
assurable
قابل اطمینان
assuring
اطمینان دادن
assures
اطمینان دادن
assure
اطمینان دادن
i'll warrant
اطمینان میدهم
fire escapes
پلکان اطمینان
positiveness
قطعیت اطمینان
insurance stockage
ذخیره اطمینان
limits of confidence
حدود اطمینان
safety belt
کمربند اطمینان
safety belts
کمربند اطمینان
reassurance
اطمینان مجدد
reassurance
اطمینان افرینی
reassurances
اطمینان مجدد
reassurances
اطمینان افرینی
level of confidence
سطح اطمینان
failure safety
قابلیت اطمینان
assuror
اطمینان دهنده
play up
اطمینان دادن به
interval confidence
دامنه اطمینان
fire escape
پلکان اطمینان
cretain
تاحدی اطمینان
confide
اطمینان کردن
accrediting
اطمینان کردن
confidence interval
فاصله اطمینان
reliability
قابل اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
accredit
اطمینان کردن
safety valve
دریچه اطمینان
accredits
اطمینان کردن
truster
اطمینان کننده
reliable
قابل اطمینان
coniviction
عقیده اطمینان
sicker
قابل اطمینان
aplomb
اطمینان بخود
dependability
قابلیت اطمینان
bleeder valve
شیر اطمینان
trustful
معتمد اطمینان
confidence limits
حدود اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
confidence level
درجه اطمینان
safety lamp
چراغ اطمینان
safety hook
قلاب اطمینان
safety glass
شیشه اطمینان
confidence coefficicent
ضریب اطمینان
safety fuse
فیوز اطمینان
confidence belt
کمربند اطمینان
safe valve
دریچه اطمینان
coefficient of safety
ضریب اطمینان
confided
اطمینان کردن
uncertainties
عدم اطمینان
safety-valves
دریچه اطمینان
safety-valve
دریچه اطمینان
confidingly
از روی اطمینان
dependable
قابلیت اطمینان
confides
اطمینان کردن
unpromising
غیرقابل اطمینان
safety plug
پولک اطمینان
factor of safety
ضریب اطمینان
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
reasure
دوباره اطمینان یا قوت
trusts
اطمینان پشت گرمی
trusted
اطمینان پشت گرمی
qualms
عدم اطمینان بیم
qualm
عدم اطمینان بیم
misgiving
عدم اطمینان ترس
misgivings
عدم اطمینان ترس
checked
اطمینان از صحت چیزی
reassures
دوباره اطمینان دادن
checks
اطمینان از صحت چیزی
area of uncertainity
منطقه عدم اطمینان
check
اطمینان از صحت چیزی
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
persuasions
اطمینان عقیده دینی
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
reassured
دوباره اطمینان دادن
reliability
قابلیت اطمینان اعتبار
safe
صحیح اطمینان بخش
safer
صحیح اطمینان بخش
ultimate factor of safety
ضریب اطمینان اختیاری
safes
صحیح اطمینان بخش
safest
صحیح اطمینان بخش
safe yield
بده قابل اطمینان
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
fiduciary
اطمینان بخش ثقه
I am positive that ...
من اطمینان کامل دارم که ...
persuasion
اطمینان عقیده دینی
trust
اطمینان پشت گرمی
reassure
دوباره اطمینان دادن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
persuasion
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
anti flood valve
شیر اطمینان مانع طغیان
persuasions
نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
quality assurance
عملیات اطمینان از کیفیت جنس
i rely or your secrecy
من به رازداری شما اطمینان میکنم
bleeder type steam engine
ماشین بخار با شیر اطمینان
i reckon
اطمینان به دوستی کسی داشتن
unreliable
غیر قابل اطمینان نامعتبر
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
avouch
اقرار کردن اطمینان دادن
vouch
اطمینان دادن تایید کردن
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
i assured him of that
به او در این باره اطمینان دادم
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
mistrustfully
ازروی بدگمانی از روی عدم اطمینان
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
confidence man
کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
controls
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controlling
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
I'm sure we can come to some arrangement.
من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
maintained
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
maintains
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
chunking along
عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com