Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (10 milliseconds)
English
Persian
solution
پاسخ یک مشکل
solutions
پاسخ یک مشکل
Search result with all words
calculate
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
calculated
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
calculates
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
solve
یافتن پاسخ یک مشکل
solved
یافتن پاسخ یک مشکل
solves
یافتن پاسخ یک مشکل
solving
یافتن پاسخ یک مشکل
problem
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problems
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
calculation
پاسخ به یک مشکل در ریاضی
Other Matches
reply
[answer]
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
ScanDisk
که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back
<idiom>
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
answered
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
originates
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
problem
مشکل
uphill
مشکل
difficult
مشکل
scarc ely
مشکل
jigsaws
مشکل
quandary
مشکل
problems
مشکل
quandaries
مشکل
jigsaw
مشکل
What's the problem?
مشکل کجاست؟
ills
مشکل سخت
ill-
مشکل سخت
ill
مشکل سخت
fastidious
مشکل پسند
knots
مشکل عقده
head above water
<idiom>
آشکاری مشکل
picksome
مشکل پسند
f.in taste
مشکل پسند
fastidiousness
مشکل پسندی
feeding problem
مشکل تغذیه
finicality
مشکل پسندی
finically
مشکل پسندانه
floorer
سوال مشکل
hard to please
مشکل پسند
problem identification
بازشناسی مشکل
miminy piminy
مشکل پسند
bisexuals
خنثی مشکل
bisexual
خنثی مشکل
in a jam
<idiom>
مشکل داشتن
in a bind
<idiom>
به مشکل افتادن
up the creek
<idiom>
به مشکل برخودن
off the hook
<idiom>
دورشدن از مشکل
kick up a fuss
<idiom>
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
fun and games
<idiom>
وفیفه مشکل
exquisite taste
مشکل پسندی
deep water
<idiom>
مشکل سخت
hardly
مشکل بزحمت
open sesame
مشکل گشا
knot
مشکل عقده
free from error
<adj.>
بدون مشکل
hardest
مشکل شدید
hard
مشکل شدید
harder
مشکل شدید
immaculate
<adj.>
بدون مشکل
faultless
<adj.>
بدون مشکل
defect description
توضیح مشکل
description of error
توضیح مشکل
impeccable
<adj.>
بدون مشکل
fault description
توضیح مشکل
sound
<adj.>
بدون مشکل
error description
توضیح مشکل
flawless
<adj.>
بدون مشکل
in a world of one's own
<idiom>
مشکل عمیق داشتن
to put the a. in the helve
مشکل یامعمائی را حل کردن
raise eyebrows
<idiom>
ایجاد مشکل و زحمت
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
turn tail
<idiom>
فرار از خطر یا مشکل
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
no picnic
<idiom>
ناخوش آیند ،مشکل
to resolve a doubt
حل مشکل یاشبهه کردن
unhandy
مشکل بدست امده
ends
در انتها یا پس از چندین مشکل
ended
در انتها یا پس از چندین مشکل
end
در انتها یا پس از چندین مشکل
catastrophic error
خطا یا مشکل در کل سیستم
can of worms
<idiom>
مشکل پیچیده وسردرگم
Gordian knots
مشکل معما مانند
mystification
مشکل وپیچیده سازی
mooney problem checklist
مشکل سنج مونی
resource person
فرد مشکل گشا
problem child
کودک مشکل افرین
Gordian knot
مشکل معما مانند
problem behavior
رفتار مشکل افرین
mattered
مشکل یا مساله قابل بحث
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
difficult terrain
زمین مشکل برای عبور
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
intricate design
نقش پیچیده، درهم و مشکل
hardens
مشکل کردن سخت شدن
i can add rapidly
مشکل مارا زیاد کرد
matters
مشکل یا مساله قابل بحث
clear up
<idiom>
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
Problem - solving .
گره گشایی ( رفع مشکل )
last straw
<idiom>
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
harden
مشکل کردن سخت شدن
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
finicking
جلوه فروش مشکل پسند
matter
مشکل یا مساله قابل بحث
iteration
تکرار یک برنامه برای حل مشکل
it is particularly difficult
بیک طرزمخصوصی مشکل است
mattering
مشکل یا مساله قابل بحث
formulas
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
complicated
با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
complex
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complexes
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
formulae
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formula
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
advanced
بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
he can scarcely have done that
مشکل این کار را کرده باشد
degree of difficulty
درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
procedure
روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
break
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
breaks
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
getting
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
get
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
auxiliary
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
gets
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
cross that bridge when you come to it
<idiom>
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
squirelly
اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
conference
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
auxiliaries
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
tide (someone) over
<idiom>
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
bugging
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
problem
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
bugs
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bug
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
problems
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
graveyard
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
graveyards
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
Is that enough to be a problem?
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
frame
خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
real time
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
yorker
توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
alternates
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternate
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
seamless integration
فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
A problem is a chance for you to do your best.
مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
caught between two stools
<idiom>
[زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
alternated
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
in reply to
در پاسخ
answerback
در پاسخ
replication
پاسخ
responsions
پاسخ
counterplea
پاسخ رد
rebutter
پاسخ رد
answer
پاسخ
response
[commentary]
پاسخ
answering
پاسخ
responded
پاسخ
respond
پاسخ
responds
پاسخ
replying
پاسخ
statement
پاسخ
reply
پاسخ
replies
پاسخ
replied
پاسخ
answered
پاسخ
negative reply
پاسخ رد
representation
[statement]
پاسخ
reaction
[answer, commentary]
پاسخ
in answer to
در پاسخ به
answers
پاسخ
item of written comment
پاسخ
response
پاسخ
no
: پاسخ نه
responses
پاسخ
blue ribbon program
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
real time
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
components
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
scalogram
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
scallywag
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
component
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
linear
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
color response
پاسخ رنگ
response strength
نیرومندی پاسخ
response threshold
استانه پاسخ
responsorial
پاسخ دهنده
anticipatory response
پاسخ انتظاری
delayed response
پاسخ درنگیده
response intensity
شدت پاسخ
response latency
نهفتگی پاسخ
content response
پاسخ محتوایی
frequency respone
پاسخ فرکانس
response time
زمان پاسخ
correct response
پاسخ درست
conditioned response
پاسخ شرطی
right answer
پاسخ درست
response set
امایه پاسخ
consummatory response
پاسخ پایانی
discriminatory response
پاسخ افتراقی
distal response
پاسخ دوربرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com