Total search result: 201 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
carry ship |
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد |
|
|
Other Matches |
|
cartel ship |
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی |
large ship |
کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد |
convoy |
کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد |
convoys |
کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد |
acrostolium |
[قسمتی از دماغه کشتی در ناو جنگی باستان مه معمولا مدور، مارپیچ یا شکلی شبیه حیوانات داشته است.] |
light ship |
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی |
quarterdeck |
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره |
quarterdecks |
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره |
capital ship |
کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد |
slaver |
کشتی حامل بردگان |
victualler |
کشتی حامل خواربار |
flag ship |
ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار |
flagship |
کشتی حامل پرچم امیرالبحری |
flagships |
کشتی حامل پرچم امیرالبحری |
warships |
کشتی جنگی ناو جنگی |
warship |
کشتی جنگی ناو جنگی |
battleship |
کشتی جنگی |
battleships |
کشتی جنگی |
combatant vessel |
کشتی جنگی |
war vessel |
کشتی جنگی |
navy |
کشتی جنگی |
navies |
کشتی جنگی |
war ship |
کشتی جنگی |
topgallant |
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی |
bareboat charter |
ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان |
destination carrier |
کشتی حامل ناو تعمیراتی بمقصد یاتعمیرگاه |
man of war |
کشتی جنگی رزمناو |
armement |
مهمات کشتی جنگی |
ship of the line |
کشتی جنگی بزرگ |
orlop |
عرشه زیرین کشتی جنگی |
ward room |
اطاق افسران در کشتی جنگی |
orlop deck |
عرشه زیرین کشتی جنگی |
ship influence |
تاثیر عبور کشتی |
trireme |
کشتی جنگی روم و یونان باستان |
dromond |
کشتی جنگی یا بازرگانی قرون وسطی |
ship influence |
عامل محرکه عبور کشتی |
sea pass |
پروانه عبور که به کشتی بی طرف میدهند |
lockage |
هزینه عبور کشتی ازسد بالابر |
lockage |
عبور کشتی از دریچه سد میان بالابر |
hawse hole |
سوراخ دماغه کشتی مخصوص عبور طناب |
prizes |
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود |
prized |
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود |
prizing |
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود |
prize |
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود |
inbound traffic |
مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور |
scupper |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
scuppers |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
scuppered |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
scuppering |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
ship's manifest |
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی |
load line |
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد |
respondentia |
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود |
hawse |
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه |
supercargo |
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود |
waterline |
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب |
keel |
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن |
embarkation |
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو |
keels |
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن |
lazar housek |
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی |
dan runner |
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر |
gunroom |
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی |
hush ship |
کشتی جنگی که درجنگ بزرگ پیشین نهانی ساخته شده وبسیار کلان و تندرو بود |
bill of health |
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود |
usura maritima |
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است |
the vessel was put a bout |
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند |
windjammer |
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی |
prisoner of war cage |
زندان زندانیان جنگی |
gopher wood |
چوبی که کشتی نوح ازان ساخته شدوحدس میزنندسرویاکاج باشد |
concentration camps |
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی |
concentration camp |
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی |
slip rope |
مهاری که دوسرش درکشتی ومیانش بکرانه بسته باشد.....کشتی رها شود |
yaw |
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان |
yawed |
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان |
rehabilitation training center |
مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن |
sailboats |
کشتی بادبانی کشتی بادی |
sailboat |
کشتی بادبانی کشتی بادی |
overboard |
از کشتی بدریا روی کشتی |
One day I want to have a horse of my very own. |
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد. |
transit bearing |
گرای انتقالی گرای عبور کشتی یا هواپیما |
piracy |
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره |
bank note |
چک تضمین شده سند در وجه حامل |
free on boand |
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی |
innocent passage |
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد |
semi naufragium |
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی |
orthodromics |
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی |
orthodromy |
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی |
holdees |
پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد |
prow |
کشتی عرشه کشتی |
prows |
کشتی عرشه کشتی |
keelage |
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر |
armistise |
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد |
imperfect competition |
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد |
dock receipt |
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر |
keep your peck up |
دل داشته باشد |
hydroxide |
داشته باشد |
worksheet |
ی داشته باشد |
black endorsement |
براتی که در وجه حامل فهرنویسی شده باشد |
if any |
اگر داشته باشد |
frothily |
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد |
the u states |
کشوری که پادشاه داشته باشد |
the u kingdom |
کشوری که پادشاه داشته باشد |
ineffectively |
بی انکه اثری داشته باشد |
irrelatively |
بی انکه وابستگی داشته باشد |
roundelay |
تصنیف یاسرودی که برگردان داشته باشد |
unauthorized |
آنچه باید مجوز داشته باشد |
carbuncle |
لعلی که تراش محدب داشته باشد |
for no p reason |
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد |
irrelevantly |
بدون اینکه وابستگی داشته باشد |
numbly |
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد |
incomparably |
بدون اینکه نظر داشته باشد |
off the point |
بدون اینکه وابستگی داشته باشد |
carbuncles |
لعلی که تراش محدب داشته باشد |
skag |
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی |
skeg |
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی |
corporator |
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد |
corporate town |
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد |
gazebo |
عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد |
reefers |
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد |
pointlessly |
بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد |
nutritively |
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد |
on occasion |
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد |
four in hand |
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد |
inefficaciously |
ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد |
reefer |
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد |
four by four |
خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد |
nutritiously |
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد |
titular charge daffaires |
کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد |
charge |
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند |
charges |
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند |
What effect do you think the changes will have on you? |
فکر می کنید تغییرات چه تاثیری بر شما داشته باشد؟ |
lugger |
زورق بادبانی که یک یا چندبادبان چهار گوش داشته باشد |
lagan |
کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد |
fractional reserve banking |
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد |
pay d. |
خاک زرداریاسیم دارکه شستن ان صرف داشته باشد |
set in <idiom> |
تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد |
borough |
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد |
toneme |
لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد |
convalescent center |
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد |
boroughs |
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد |
double coincidence of wants |
نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد |
over voltage protection |
وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد |
nominative subject |
اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد |
to drag in a subject |
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن |
I don't think there's any question about it. |
من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد. |
laid paper |
کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد |
powers |
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد |
powering |
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد |
cons |
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد |
interlocking directorate |
حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد |
powered |
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد |
rates |
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد |
CD quality |
چیزی که میتواند کیفیت ضبط مشابه با دیسک فشرده داشته باشد |
quantum meruit |
هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما |
power |
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد |
conned |
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد |
rate |
بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد |
con |
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد |
controlling company |
موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany |
nunc pro tunc |
حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد |
conning |
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد |
addressing |
بزرگترین محلی که یک برنامه مشخص یا CPU میتواند مستقیما به آن دستیابی داشته باشد |
reserves |
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد |
reserve |
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد |
id |
کلمه رمز یا کلمهای کاربری را مشخص میکند تا به سیستم دستیابی داشته باشد |
doubled up |
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد |
fix |
فضایی در رکورد ذخیره شده که یک حجم خاص داده میتواند داشته باشد |
doubled |
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد |
double |
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد |
universal time |
زمان که به گردش زمین بستگی داشته باشد و لذا بطورمطلق یکسان نمیباشد |
fixes |
فضایی در رکورد ذخیره شده که یک حجم خاص داده میتواند داشته باشد |
reserving |
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد |
passwords |
کلمه یا مجموعه حروف که کاربر را معرفی میکند تا بتواند به سیستم دستیابی داشته باشد |
password |
کلمه یا مجموعه حروف که کاربر را معرفی میکند تا بتواند به سیستم دستیابی داشته باشد |
monitored |
مداری که منبع الکتریسیته را قط ع میکند اگر خطا داشته باشد یا قطعهای را خراب کند |
monitor |
مداری که منبع الکتریسیته را قط ع میکند اگر خطا داشته باشد یا قطعهای را خراب کند |
monitors |
مداری که منبع الکتریسیته را قط ع میکند اگر خطا داشته باشد یا قطعهای را خراب کند |
customs of war |
اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست |
addressable |
ترمینالی که دادهای را می پذیرد که آدرس صحیح و شماره شناسایی در ابتدای پیام داشته باشد |
equitable mortgage |
بدون انکه موضوع این عمل یاتاسیس صراحتا" یا منجزا"به رهن دلالت داشته باشد |
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> |
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد . |
argo |
کشتی |
hulk |
کشتی |
carina |
کشتی |
carinae |
کشتی |
decks |
پل کشتی |
flat |
پل کشتی |
ship |
کشتی |
by water |
با کشتی |
aft |
در پس کشتی |
boarded |
کشتی |
board |
کشتی |
foreship |
سر کشتی |
ark |
کشتی |
hulks |
کشتی |
flattest |
پل کشتی |
ship haven |
یک کش کشتی |
afloat |
در کشتی |
catch |
کشتی کج |
on shipboard |
در کشتی |
puppis |
کشتی دم |