Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English
Persian
lessen
کمتر کردن تقلیل دادن
lessened
کمتر کردن تقلیل دادن
lessening
کمتر کردن تقلیل دادن
lessens
کمتر کردن تقلیل دادن
Other Matches
cut down
خلاصه کردن تقلیل دادن
disrate
پست کردن تقلیل رتبه دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
cuts
تقلیل دادن
reduce
تقلیل دادن
reduces
تقلیل دادن
cut
تقلیل دادن
weakens
تقلیل دادن
cut back
تقلیل دادن
weakening
تقلیل دادن
reducing
تقلیل دادن
weakened
تقلیل دادن
weaken
تقلیل دادن
scrimp
نحیف تقلیل دادن
attenuated
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuate
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating
تقلیل دادن دقیق شدن
choke bore
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
short-changing
کمتر پول دادن
short-changes
کمتر پول دادن
short-change
کمتر پول دادن
short-changed
کمتر پول دادن
underquote
کمتر مظنه دادن
underlet
کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
to shunt somebody aside
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
refan
جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
reductions
تقلیل
reductional
تقلیل
reduction
تقلیل
cut back
تقلیل
diminution
تقلیل
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
depletable
تقلیل یافتنی
reducible
تقلیل پذیر
lessen
تقلیل یافتن
deceleration lane
خط تقلیل سرعت
lessened
تقلیل یافتن
reducer
تقلیل دهنده
lessening
تقلیل یافتن
data reduction
تقلیل داده ها
depauperate
تقلیل یافته
lessens
تقلیل یافتن
reduction coefficient
ضریب تقلیل
reducing
تقلیل یافتن
reduces
تقلیل یافتن
reduce
تقلیل یافتن
diminish
تقلیل یافتن
depopulation
تقلیل نفوس
diminishes
تقلیل یافتن
depletion
رگ زنی تقلیل
deflation
تقلیل قیمتها
reductive
تقلیل دهنده
reduction of armamentes
تقلیل تسلیحات
reduction ratio
ضریب تقلیل
monetary contraction
تقلیل پول
depleting
تقلیل درامد ملی
deplete
تقلیل درامد ملی
reduction of capital
تقلیل سرمایه شرکت
reduced form
فرم تقلیل یافته
diminished
[قوس تقلیل یافته]
diminished
: تقلیل یافته کاسته
irreducible
غیر قابل تقلیل
partial reduction coefficient
ضریب تقلیل جزئی
depletion
تقلیل درامد ملی
deflation
تقلیل میزان پول
single reduction
تقلیل سرعت تکی
depletes
تقلیل درامد ملی
depleted
تقلیل درامد ملی
cost saving
درامد حاصل از تقلیل هزینه
cost reduction
تقلیل قیمت تمام شده
hypothermal
وابسته به تقلیل درجه حرارت
reductase
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
diminishing utility
قانون تقلیل تمایل به مصرف
uncurtailed bars
ارماتور بدون تقلیل مقطع
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
conversion
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
haplosis
تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
in a less degree
کمتر
less than
کمتر از
less
کمتر
shortest
کمتر
minor
کمتر
much less
کمتر
minus
کمتر
lesser
کمتر
infrequently
کمتر
shorter
کمتر
Lt
کمتر از
short
کمتر
trojan horse
برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
laborsaving
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
betterment
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
inside of a week
در یک هفته کمتر
cut back
<idiom>
استفاده کمتر
A smaller number . Fewer .
تعداد کمتر
low price
قیمت کمتر
minority
بخش کمتر
minorities
بخش کمتر
sub-
در معنای کمتر
he would not accept less
دو روز کمتر
inside of a week
کمتر از یک هفته
ammo minus
مهمات کمتر از نصف
hypotrophy
رشد کمتر ازمعمول
underexpose
کمتر از حد لزوم در معرض
le
to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
shoat
خوک کمتر از یک سال
stroked
راندن کمتر از فرفیت
strokes
راندن کمتر از فرفیت
stroke
راندن کمتر از فرفیت
stroking
راندن کمتر از فرفیت
shorthanded
ادامه با بازیگر کمتر
below par
کمتر از بهای اسمی
less than container load
کمتر از فرفیت کانتینر
under
پایین تراز کمتر از
underprice
قیمت کمتر از رقیب
under-
پایین تراز کمتر از
below par
کمتر از ارزش اسمی
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
design strength
مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
less developed countries
کشورهای کمتر توسعه یافته
lessen
کمتر شدن تخفیف یافتن
infants
بچه کمتر ازهفت سال
lessened
کمتر شدن تخفیف یافتن
weanling
کره اسب کمتر از یک سال
infant
بچه کمتر ازهفت سال
he is well preserved
کمتر نشان پیری در او پیداست
embryos
جنین کمتر از هشت هفته
lessens
کمتر شدن تخفیف یافتن
embryo
جنین کمتر از هشت هفته
lessening
کمتر شدن تخفیف یافتن
reduced charge
خرج کمتر یا پایین تر توپ
eagles
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
undersexed
دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
undervaluing
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
multipass overlap
بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
fasted
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
eagle
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
factorial
حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
fastest
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undermanned
دارای نفرات کمتر از میزان لازم
undervalues
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
nursery schools
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
undercool
خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
undervaluation
تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
fasts
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undervalue
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
ultralight aircraft
هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
low speed communications
ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
nursery school
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
fast
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
Is there a road with little traffic?
آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
Is there a road with little traffic?
آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
bench warmer
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
underrated
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
anticlimaxes
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
anticlimax
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
underrate
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
larceny petty
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
bench jockey
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
roundest
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
infants
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
roundest
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
infant
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
hood
پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
runs
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
By
[In]
comparison with the French, the British eat far less fish.
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
run
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
hoods
پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
diminished radix complement
نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
hypoventilation
تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
few
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewest
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
small claim
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
man down
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
fewer
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
diminishing utility
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
bravo, pattern
شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
underdistance
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com