Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
puff ball
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
Other Matches
non breaking space
حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
divided fire
زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatters
پراکنده شدن پراکنده کردن
scatter
پراکنده شدن پراکنده کردن
similar to that
مانندان
suchlike
مانندان
fly bane
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
fly amanita
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
fly agaric
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
noseing
لبه گرد در پله و مانندان
prunt
بته مینایی روی گلدان و مانندان
pocket piece
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
top
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
sectors
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
far-flung
پراکنده
sparsely
پراکنده
scatterd
پراکنده
sparse
پراکنده
diffuse
پراکنده
diffused
پراکنده
far flung
پراکنده
diffuses
پراکنده
scattered
پراکنده
dispersoid
پراکنده
diffusing
پراکنده
dissipated
پراکنده
dash
پراکنده کردن
disperses
پراکنده کردن
dispersed
پراکنده شدن
sporadic
پراکنده انفرادی
dispersed
پراکنده کردن
disperse
پراکنده شدن
disperse
پراکنده کردن
disperses
پراکنده شدن
dashed
پراکنده کردن
wild shot
تیر پراکنده
sporadically
پراکنده انفرادی
interspersion
پراکنده کردن
stray current
جریان پراکنده
dashes
پراکنده کردن
outspread
بسط پراکنده
dispersing
پراکنده کردن
dispersing
پراکنده شدن
interspersing
پراکنده کردن
intersperses
پراکنده کردن
dissipative
پراکنده سازنده
fragmentary delusion
هذیان پراکنده
straggly
پراکنده اواره
disject
پراکنده کردن
scatterings
چیزهای پراکنده
scatterer
پراکنده ساز
scattered radiation
تشعشع پراکنده
scatter read
پراکنده خوانی
scatter program
نمودار پراکنده
scatter plot
ترسیم پراکنده
distributed practices
تمرینهای پراکنده
magnetic stray field
میدان پراکنده
scattering
پراکنده کردن
interspersed
پراکنده کردن
sparse population
جمعیت کم یا پراکنده
intersperse
پراکنده کردن
logorrhea
پراکنده گویی
seme
افشانده پراکنده
diaspora
جماعت یهودیان پراکنده
zigzag leakage flux
شار پراکنده زیگزاگ
energy dissipation
پراکنده سازی انرژی
scattered clouds
ابرهای پراکنده
[هواشناسی]
dispersal
پراکندگی پراکنده سازی
cloudy with sunny intervals
<idiom>
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
effuse
پخش کردن پراکنده و متفرق
sunny with cloudy intervals
<idiom>
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
magnetic leakage flux
فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
to send things flying
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
riot act
قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
to rally scattered troops
جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
fracted
شکسته
zigzags
شکسته
shakier
شکسته
zigzagging
شکسته
zigzagged
شکسته
zigzag
شکسته
disrupted
شکسته
fragmentary
شکسته
broken-hearted
<adj.>
دل شکسته
fragmental
شکسته
shakiest
شکسته
heart broken
دل شکسته
heartbroken
دل شکسته
cursive
خط شکسته
downhearted
دل شکسته
wrecked
شکسته
broken
شکسته
in pieces
شکسته
running hand
خط شکسته
shaky
شکسته
heartsick
دل شکسته
haze
غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
lyophobic
دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
german giant swing
افتاب شکسته
fyloft
صلیب شکسته
split-screen
صفحه شکسته
ballast
مصالح شکسته
broken
شکسته شده
shards
کوزه شکسته
osteopathist
شکسته بند
orthopedics
شکسته بندی
orthopaedics
شکسته بندی
shard
کوزه شکسته
wrecked
کشتی شکسته
cold short
شکسته سرد
giant circle
افتاب شکسته
cauliflower ear
گوش شکسته
castway
کشتی شکسته
a broken arm
بازوی شکسته
bone setter
شکسته بند
bonesetter
شکسته بند
shatter
قطعات شکسته
wrech
کشتی شکسته
bone setting
شکسته بندی
split screen
صفحه شکسته
shatters
قطعات شکسته
broken stone
سنگ شکسته
to run upon the rocks
شکسته شدن
taxis
شکسته بندی
haken kreuz
صلیب شکسته
sherd
کوزه شکسته
flinders
قطعات شکسته
red short
شکسته سرخ
fracture
سطح شکسته
fractured
سطح شکسته
deject
دل شکسته کردن
fractures
سطح شکسته
fracturing
سطح شکسته
doddered
شکسته سست
broken
<adj.>
شکسته
[دستگاهی]
angle bracket
پرانتز شکسته
pointed bracket
پرانتز شکسته
raddled
شکسته شده
chevron
پرانتز شکسته
modesty
شکسته نفسی
punctured
شکسته شدن
puncturing
شکسته شدن
hot short
شکسته گرم
puncture
شکسته شدن
framentary
شکسته ناقص
crushed stone
سنگ شکسته
distorts
شکسته شدن
distort
شکسته شدن
punctures
شکسته شدن
broken english
انگلیسی دست و پا شکسته
refracted
شکسته شدن نور
bowed down by grief
شکسته شده ازغم
refract
شکسته شدن نور
stone ballast
مصالح شکسته سنگی
brick ballast
مصالح شکسته اجری
broken hardening
سخت گردانی شکسته
refracting
شکسته شدن نور
shipwreck
کشتی شکسته شدن
humblest
شکسته نفسی کردن
jargon
سخن دست و پا شکسته
humble
شکسته نفسی کردن
shipwrecks
کشتی شکسته شدن
cast away
کشتی شکسته مطرود
chippings
سنگ شکسته ریز
shipwrecked
کشتی شکسته شدن
fragmentarily
بطور شکسته یا ناقص
ballast
شن ریزی مصالح شکسته
brokenly
بطور شکسته یا بریده
potsherd
تکه سفال شکسته
refracts
شکسته شدن نور
to humble oneself
شکسته نفسی کردن
splint
وسایل شکسته بندی
infirmly
بطور علیل یا شکسته
agmatology
علم شکسته بندی
zircon
سخن دست و پا شکسته
splint
چوب شکسته بندی
pulled
شکسته شده افتاده
echoed
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoing
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
formed
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
perfoliate
درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
forms
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
averaged
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
traced
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
traces
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
averages
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
trace
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
averaging
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
loads
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
to be humbled
احساس شکسته نفسی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com