English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
scramble املت درست کردن
scrambled املت درست کردن
scrambles املت درست کردن
scrambling املت درست کردن
Other Matches
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
omelet املت
omelettes املت
omelets املت
omelette املت
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
to sct aright درست کردن
to set درست کردن
to cleanvp درست کردن
make درست کردن
set in order درست کردن
buildings درست کردن
to riven laths یا درست کردن
fashioned درست کردن
fashioning درست کردن
fashions درست کردن
set right درست کردن
fashion درست کردن
make up درست کردن
makes درست کردن
weaves درست کردن
concoct درست کردن
to set to rights درست کردن
correcting درست کردن
cleanest درست کردن
correct درست کردن
to set in order درست کردن
fettle درست کردن
clean درست کردن
to put in to shape درست کردن
weave درست کردن
concocted درست کردن
to put to rights درست کردن
builds درست کردن
cleaned درست کردن
concocts درست کردن
fix up درست کردن
concocting درست کردن
cleans درست کردن
corrects درست کردن
build درست کردن
manufactured درست کردن
shape درست کردن
shapes درست کردن
redd درست کردن
fabricate درست کردن
adapt درست کردن
indite درست کردن
fabricated درست کردن
gully درست کردن
to fix up درست کردن
fabricates درست کردن
gullies درست کردن
fabricating درست کردن
trim درست کردن
trimmest درست کردن
to get up درست کردن
gulleys درست کردن
to erect into درست کردن از
trims درست کردن
manufacture درست کردن
manufactures درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
ponds حوض درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
manipulate با دست درست کردن
teams دسته درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
recondition دوباره درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
pond حوض درست کردن
hedges خاربست درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
exact تحمیل کردن بر درست
dresses درست کردن لباس
to make something چیزی را درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
team دسته درست کردن
dress درست کردن لباس
exacted تحمیل کردن بر درست
To put things straight(right). کارها را درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
hedged خاربست درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
frame پاپوش درست کردن
hedge خاربست درست کردن
die sink خزینه درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
manipulates با دست درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
re form دوباره درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
dowel میخچه درست کردن
image erection درست کردن تصویر
stage craft فن درست کردن نمایش
blow down بافوت درست کردن
to toss up زود درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
manipulated با دست درست کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
makes درست کردن ساختن اماده کردن
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
to play up درست و حسابی بازی کردن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
agree ترتیب دادن درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
rig با خدعه وفریب درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
spelled املاء کردن درست نوشتن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
addled <adj.> گیج و ناتوان در درست فکر کردن
to tick کار کردن به نحوه ویژه یا درست
To fake an oil – painting . یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
to set up somebody [for something] پاپوش درست کردن برای کسی
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
straight from the horse's mouth <idiom> درست از خود شخص نقل قول کردن
melodramatist کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
straightened درست کردن مرتب کردن
integrating کامل کردن درست کردن
righted درست کردن اصلاح کردن
regulated میزان کردن درست کردن
mended مرمت کردن درست کردن
fix درست کردن پابرجا کردن
regulating میزان کردن درست کردن
emend تصحیح کردن درست کردن
emended تصحیح کردن درست کردن
emending تصحیح کردن درست کردن
regulates میزان کردن درست کردن
emends تصحیح کردن درست کردن
straightening درست کردن مرتب کردن
to make up درست کردن تکمیل کردن
mend مرمت کردن درست کردن
adapting جور کردن درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com