English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
Other Matches
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
He left a large fortuue. ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
differentiator وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
regenerative memory رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
strip حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
controlled thermonuclear reaction جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
unconditional دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
prescan خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
decision دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
outsold بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
contention سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contentions سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
quote تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quotes تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quoted تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
repeater coil سیم پیچ تکرار کننده صدا کوبیل تکرار
discrimination instruction دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
recidivism تکرار جرم یا تکرار عمل ضداجتماعی
malthusian theory of population فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
repeat تکرار کردن تکرار شدن
repeats تکرار کردن تکرار شدن
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
cascade control چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
carrier پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
carriers پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
residue check بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
inputted درون گذاشت
overlay جای گذاشت
She just left ( went ) . off she went . گذاشت ورفت
overlays جای گذاشت
overlaying جای گذاشت
feeds درون گذاشت
feed درون گذاشت
negligence فرو گذاشت
input درون گذاشت
he put orlaid the blame me تقصیر را به گردن من گذاشت
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
outputs برون گذاشت برونگذار
output برون گذاشت برونگذار
The fellow just took off. طرف گذاشت دررفت
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
drew دریافت کرد ناتمام گذاشت
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
The professor stepped into the classroom. استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
Mother left me 500 tomans . مادرم برایم 500 تومان گذاشت
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
extensiontable میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
research پژوهش
investigations پژوهش
investigation پژوهش
researched پژوهش
experiment پژوهش
experimented پژوهش
experimenting پژوهش
appeals پژوهش
appealed پژوهش
appeal پژوهش
experiments پژوهش
researches پژوهش
monographs تک پژوهش
monograph تک پژوهش
researching پژوهش
hand وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
unappealabe پژوهش ناپذیر
research design طرح پژوهش
research method روش پژوهش
inappealable پژوهش ناپذیر
inappellable پژوهش ناپذیر
research method شیوه پژوهش
boarding parties گروه پژوهش
boarding party گروه پژوهش
court of appeal دادگاه پژوهش
pure research پژوهش محض
courts of appeal دادگاه پژوهش
object of appeal پژوهش خواسته
psychical research پژوهش فراروانی
researching پژوهش کردن
chemical research پژوهش شیمیایی
researches پژوهش کردن
researched پژوهش کردن
operation research پژوهش عملیاتی
field work پژوهش میدانی
herborization پژوهش درگیاهان
appellee پژوهش خوانده
research پژوهش کردن
appellant پژوهش خواه
identity of indiscernibles یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
survey research پژوهش زمینه یاب
action research پژوهش عمل نگر
herborize پژوهش درگیاهان کردن
appealable قابل پژوهش خواهی
differentiating cicuit مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
gyro repeater تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
psychognosy تحقیقات روانی روان پژوهش
psychognosis تحقیقات روانی روان پژوهش
respondents پژوهش خواه مستانف علیه
Scientific research. تحقیقات ( پژوهش های ) علمی
respondent پژوهش خواه مستانف علیه
rough handling of a thing گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
electronic مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
tokens بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
tasks نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
token بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
apt زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
processor پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
control panel صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
control and reporting center تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
loop عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executive دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
executives دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
looped عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loops عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
radio control کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
circulation control کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
after mentioned پس آینده
rolleron کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
doctor-to-be پزشک آینده
not now or ever نه اکنون و نه در آینده
after ages ادوار آینده
sustainable <adj.> آینده گرا
future-oriented <adj.> آینده گرا
remote future آینده دور
fear of the future وحشت از آینده
morrow [Old English] فردا [ آینده]
ex nunc برای آینده
in the near future در آینده نزدیک
for the future <adv.> برای آینده
dead-end job شغلی بی آینده
IRQ سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
time will tell در آینده معلوم می شود
I am hopeful about the future. درباره آینده امیدوارهستم
a rosy future آینده امید بخشی
sustainable <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
in the long run <idiom> آینده دور،درآخر
future-oriented <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
inventory control کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
control سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controls سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controlling سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
Take no thought of the morrow. نگران فردا [آینده] نباش.
to look forward expectantly to the future با انتظار به آینده نگاه کردن
to mortgage one's future خسارت زدن به آینده خود
The future of the team is shrouded in uncertainty. آینده این تیم بلاتکلیف است.
lay up <idiom> ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
all the better چه بهتر
better than بهتر از
so much the better چه بهتر
better بهتر
so much the better for me بهتر من
the more better the best بهتر
projects پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projected پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
project پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
The subsidy will be phased out next year. یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
ctrl کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
to change to the better بهتر شدن
So much the better. دیگه بهتر
cote بهتر بودن از
above rubies بهتر از یاقوت
the best of all از همه بهتر
preferably بطور بهتر
ameliorative بهتر شونده
ameliorator بهتر کننده
modify بهتر کردن
meliorative بهتر شونده
modifies بهتر کردن
ameliorate بهتر کردن
on the mend <idiom> بهتر شدن
might as well <idiom> ترجیحا بهتر
ameliorated بهتر کردن
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
ameliorating بهتر کردن
meliorate بهتر شدن
modifying بهتر کردن
ameliorates بهتر کردن
amelioration بهتر شدن
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
control sheet صفحه کنترل چارت کنترل
control statement حکم کنترل دستور کنترل
One of these fin days . انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com