Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
cynical
<adj.>
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
cynically
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
cynic
<adj.>
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
Other Matches
suspicious
بدگمان
defiant
بدگمان
distrustful
بدگمان
mistrustful
بدگمان
suspect
بدگمان شدن از
misdoubt
بدگمان شدن
suspecting
بدگمان شدن از
suspects
بدگمان شدن از
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
preciseness
درستی
soundness
درستی
justness
درستی
integrality
درستی
imprecision
نا درستی
genuineness
درستی
correctitude
درستی
fidelity
درستی
integrity
درستی
correctness
درستی
exactness
درستی
accuracy
درستی
exactitude
درستی
validity
درستی
legitimacy
درستی
rightfulness
درستی
trueness
درستی
rightly
<adv.>
به درستی
rightfully
<adv.>
به درستی
properly
<adv.>
به درستی
justly
<adv.>
به درستی
duly
<adv.>
به درستی
aright
<adv.>
به درستی
uprightness
درستی
rightness
درستی
straightness
درستی
correctly
<adv.>
به درستی
justly
به درستی
precision
درستی
justice
درستی دادگستری
truth value
ارزش درستی
rectitude
راستی درستی
validation
تنفیذ درستی
approximately
تقریبا به درستی
truths
درستی صداقت
propriety of behaviour
درستی رفتار
the a of a trans lation
درستی ترجمه
to verifty a staement
درستی ونادرستی
damchi
راستی و درستی
truth table
جدول درستی
honestly
از روی درستی
honesty
درستکاری درستی
truth
درستی صداقت
functioned
انجام عمل به درستی
functions
انجام عمل به درستی
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
to foel
حال درستی نداشتن
in the wrong
<idiom>
اشتباه ،درستی حقیقت
uprightaess
درستی راستی عدالت
function
انجام عمل به درستی
accuracy
درجه دقت درستی
bona fide
به طور جدی به درستی
tracked
دنبال کردن یک مسیر به درستی
Veitch diagram
نمایش گرافیکی جدول درستی
truth table
جدول درستی جذول صحت
track
دنبال کردن یک مسیر به درستی
to vouch for any one's honesty
ضمانت درستی کسی را کردن
true false test
ازمایش درستی ونادرستی چیزی
accurately
به درستی و بدون هر گونه خطا
tracks
دنبال کردن یک مسیر به درستی
He seems to be an honest man.
آدم درستی بنظرمی آید
to prove a will
درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
Are we on the right road for ... ?
آیا ما در جاده درستی برای ... هستیم؟
timed
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
checked
بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
checks
بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
hyphenation
تنظیم خط وط با پهنای مشخص به تقسیم کلمات طولانی در انتهای هر خط به درستی
one element
تابع منط قی که در صورت درستی ورودی خروجی درست میدهد
check
بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
supervises
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervise
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervising
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
partial RAM
قطعه RAM که فقط یک بخش آن به درستی کار میکند در قط عات جدید
comparator
وسیله منط قی که درستی خروجی آن درست است که ورودیها با هم فرق کنند
probabiliorism
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
stopping
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stopped
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stops
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
acknowledging
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
aligns
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
acknowledge
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
aligning
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
acknowledges
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
nonaligned
که به درستی در ارتباط با یکیدرگ قرار نگرفته اند تا کار این بهینه داشته باشند
drops
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropping
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
soak
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
dropped
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
soaks
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
drop
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
justifying
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justify
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justifies
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
supervisor
ن میشود که قطعه به درستی کار می رود. 2-بخشی از سیستم عامل کامپیوتر که استفاده از رسانههای جانبی و عملیات cpvرا مرتب میکند
supervisors
ن میشود که قطعه به درستی کار می رود. 2-بخشی از سیستم عامل کامپیوتر که استفاده از رسانههای جانبی و عملیات cpvرا مرتب میکند
parameter
استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
parameters
استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
looped
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
loop
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
loops
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
to prove my vow i give my hand
برای اینکه شما را از درستی قول خود مطمئن سازم به شما دست میدهم
the propriety of a term
درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
carriages
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
carriage
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
zone
محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
read
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
zones
محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
proportions
نسبت
ratio
نسبت
kinship
نسبت
formats
نسبت
format
نسبت
proportion
نسبت
relation
نسبت
in the ratio of
به نسبت
in respect of
نسبت به
in respect of
به نسبت
in relation to
نسبت به
in regard to
نسبت به
in regard of
نسبت به
in proprotion to
نسبت به
in connexion with
نسبت به
proportional
به نسبت
to
تا نسبت به
cognation
نسبت
as compared to
نسبت به
ratios
نسبت
apropos of
نسبت به
rates
نسبت
uncross
نسبت
relational
نسبت
t ratio
نسبت تی
In what proportion ?
به چه نسبت ؟
the rat of to
نسبت دو به سه
rapport
نسبت
quotient
نسبت
respects
نسبت
In the ration lf one to ten .
به نسبت یک به ده
with respect to
نسبت به
rate
نسبت
quotients
نسبت
than
نسبت به
bearing
نسبت
towards
نسبت به
respect
نسبت
factor proportion
نسبت عوامل
feedback ratio
نسبت فیدبک
feedback ratio
نسبت پس خوراند
fineness ratio
نسبت فرافت
impedance ratio
نسبت امپدانس
connection
بستگی نسبت
image ratio
نسبت تصویر
nines complement
متمم نسبت به 9
two's complement
متمم نسبت به دو
hit ratio
نسبت اصابت
he is faithful to me
نسبت به من باوفاست
velocity ratio
نسبت سرعت
gyromagnetic ratio
نسبت ژیرومغناطیسی
glide ratio
نسبت سریدن
regarded
باره نسبت
void ratio
نسبت منفذها
error ratio
نسبت خطا
distribution ratio
نسبت توزیع
aspect ratio
نسبت تصویر
cash ratio
نسبت نقدینگی
bypass ratio
نسبت کنارگذاری
bear on
نسبت داشتن
baud rate
نسبت باود
assion
نسبت دادن
aspect ratio
نسبت دید
aspect ratio
نسبت صفحه
ascribable
نسبت دادنی
affine
نسبت ازدواجی
affine
نسبت سلبی
compression ratio
نسبت تراکم
regards
باره نسبت
deposit ratio
نسبت سپرده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com