English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (7 milliseconds)
English Persian
someplace جایی
Other Matches
wherever جایی که
someplace یک جایی
n tuple N جایی
minx زن هر جایی
charnel house جایی که
inopportunity بی جایی
inopportuneness بی جایی
scratch where it itches هر جایی را که میخاردبخارانید
banal همه جایی
gas log جایی که گازمیسوزد
immutability پا بر جایی ثبات
from the outside از خارج [از جایی]
shifts جابه جایی
commonplace همه جایی
shift جابه جایی
transposition جابه جایی
shifted جابه جایی
translocation جابه جایی
displacement جابه جایی
to install oneself in a place در جایی برقرار شدن
transposition of affect جابه جایی عاطفه
attender شخص حاضر در جایی
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
lie in wait <idiom> جایی قیم شدن
locomotor behavior رفتار جابه جایی
p.of the ways جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
stand clear جایی را ترک کردن
somewheres یک جایی دریک محلی
synaesthesia جابه جایی حسی
to hunker down in a place در جایی پناه بردن
synesthesia جابه جایی حسی
to go about ازجایی به جایی رفتن
rettery جایی که بذرک را می خیسانند
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
locomotion جابه جایی حرکتی
drop by <idiom> بازدید از کسی با جایی
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
drive displacement جابه جایی سائق
come from <idiom> بومی جایی بودن
displacement of affect جابه جایی عاطفه
to stay overnight مدت شب را [جایی] گذراندن
somewhere یک جایی دریک محلی
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
tourist trap <idiom> جایی که جذب توریست میکند
to stay away from something دور ماندن از چیزی یا جایی
strict enclosure انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
to admit sombody [into a place] راه دادن کسی [به جایی]
to stay away from something اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to tow a vehicle [to a place] یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
berthed جایی که قایق به لنگربسته میشود
i am at my wit's end دیگر عقلم به جایی نمیرسد
boarding house جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
rotation about ... دوران دور ... [محوری یا جایی]
berths جایی که قایق به لنگربسته میشود
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
berthing جایی که قایق به لنگربسته میشود
break fresh ground <idiom> از راهی تازه به جایی رسیدن
get out from under <idiom> از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
boarding houses جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
berth جایی که قایق به لنگربسته میشود
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
to head back برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to languish پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
there is time and place for everything <proverb> هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
plate rack جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
Mind your head! مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
exchanged جابه جایی داده بین دو محل
exchange جابه جایی داده بین دو محل
exchanges جابه جایی داده بین دو محل
exchanging جابه جایی داده بین دو محل
stamping grounds <idiom> پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
to bar somebody from entering the place مانع کسی وارد جایی شدن
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to languish هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
bone dry جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
tie down <idiom> منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
to a in باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
pentarch یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
an accessible place جایی که راه یافتن بدان ممکن است
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
varicosity جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
to ride on the bus سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
to retire from [to] a place از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
souvenir یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
picklock دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
cat burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
rug delivery [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
intruder دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
hang up <idiom> جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
The library is the obvious place for the after-dinner hours. کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
to take the a بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
dump جابه جایی داده از یک وسیله یافضای ذخیره سازی به چاپگر
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
funny bone <idiom> جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
no-show <idiom> شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
altar-stair [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
altar-steps [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
regional breakpoint نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
overlaps جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
scarf weld جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
overlapped جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlap جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
insert مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserts مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserting مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
gas fittings اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
to vote plump رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
to buzz off گم شدن [به چاک زدن] [دور شدن] [از جایی یا کسی]
colony گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
to prospect for gold جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
Nomatic rugs قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
Pazyryk rug فرش پازیریک [این فرش از قدیمی ترین فرش های بافته شده که در منطقه ای به هم نام در یخچال های طبیعی سیبری می باشد بود. دانشمندان معتقدند محل بافته شدن جایی غیر از سیبری بوده است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com