Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
accuracy
درجه دقت درستی
Other Matches
beam attack
تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch
درجه روی بازوی درجه داران
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third-class
درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation
درجه ارتفاع درجه بلندی
third class
درجه سوم بلیط درجه 3
sighting leaf
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
duly
<adv.>
به درستی
correctly
<adv.>
به درستی
aright
<adv.>
به درستی
fidelity
درستی
uprightness
درستی
justly
<adv.>
به درستی
properly
<adv.>
به درستی
rightfully
<adv.>
به درستی
rightly
<adv.>
به درستی
correctitude
درستی
accuracy
درستی
precision
درستی
validity
درستی
justly
به درستی
imprecision
نا درستی
integrality
درستی
justness
درستی
straightness
درستی
integrity
درستی
soundness
درستی
exactness
درستی
correctness
درستی
preciseness
درستی
rightness
درستی
exactitude
درستی
genuineness
درستی
rightfulness
درستی
legitimacy
درستی
trueness
درستی
truth
درستی صداقت
to verifty a staement
درستی ونادرستی
rectitude
راستی درستی
damchi
راستی و درستی
propriety of behaviour
درستی رفتار
truth table
جدول درستی
honesty
درستکاری درستی
truth value
ارزش درستی
justice
درستی دادگستری
validation
تنفیذ درستی
truths
درستی صداقت
the a of a trans lation
درستی ترجمه
honestly
از روی درستی
approximately
تقریبا به درستی
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
function
انجام عمل به درستی
functioned
انجام عمل به درستی
in the wrong
<idiom>
اشتباه ،درستی حقیقت
functions
انجام عمل به درستی
bona fide
به طور جدی به درستی
to foel
حال درستی نداشتن
uprightaess
درستی راستی عدالت
true false test
ازمایش درستی ونادرستی چیزی
He seems to be an honest man.
آدم درستی بنظرمی آید
to vouch for any one's honesty
ضمانت درستی کسی را کردن
truth table
جدول درستی جذول صحت
tracks
دنبال کردن یک مسیر به درستی
accurately
به درستی و بدون هر گونه خطا
cynic
<adj.>
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
track
دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracked
دنبال کردن یک مسیر به درستی
Veitch diagram
نمایش گرافیکی جدول درستی
to prove a will
درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
Are we on the right road for ... ?
آیا ما در جاده درستی برای ... هستیم؟
cynically
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
cynical
<adj.>
بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
timed
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
brevet
درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
checked
بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
checks
بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
hyphenation
تنظیم خط وط با پهنای مشخص به تقسیم کلمات طولانی در انتهای هر خط به درستی
check
بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
one element
تابع منط قی که در صورت درستی ورودی خروجی درست میدهد
supervise
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
comparator
وسیله منط قی که درستی خروجی آن درست است که ورودیها با هم فرق کنند
supervises
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
partial RAM
قطعه RAM که فقط یک بخش آن به درستی کار میکند در قط عات جدید
supervising
بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
probabiliorism
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
stopping
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stopped
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stops
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
aligning
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
nonaligned
که به درستی در ارتباط با یکیدرگ قرار نگرفته اند تا کار این بهینه داشته باشند
aligns
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
acknowledging
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
acknowledge
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
acknowledges
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
drops
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropping
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropped
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drop
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
soaks
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
soak
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
master at arms
درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
justifies
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justify
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justifying
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
supervisors
ن میشود که قطعه به درستی کار می رود. 2-بخشی از سیستم عامل کامپیوتر که استفاده از رسانههای جانبی و عملیات cpvرا مرتب میکند
supervisor
ن میشود که قطعه به درستی کار می رود. 2-بخشی از سیستم عامل کامپیوتر که استفاده از رسانههای جانبی و عملیات cpvرا مرتب میکند
parameters
استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
parameter
استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
loop
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
looped
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
loops
برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
to prove my vow i give my hand
برای اینکه شما را از درستی قول خود مطمئن سازم به شما دست میدهم
the propriety of a term
درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
carriage
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
carriages
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
zone
محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
read
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
zones
محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
reads
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
defective
خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
rank
درجه
mark
درجه
nobby
درجه یک
length
درجه
clinical thermometer
درجه
marks
درجه
lengths
درجه
third-rate
درجه سه
third rate
درجه سه
proportions
درجه
echelon
درجه
echelons
درجه
gauge
درجه
proportion
درجه
ranks
درجه
grade
درجه
ranked
درجه
gauges
درجه
gauged
درجه
copacetic
درجه یک
chinical t.
درجه
grades
درجه
first class
درجه یک
copesetic
درجه یک
degree
درجه
low grade
کم درجه
kyu
درجه
degrees
درجه
gauge=gage
درجه
gauge glass
درجه اب
gage=gauge
درجه
gage
درجه
first string
درجه یک
top hole
درجه یک
aquastat
درجه
pitches
درجه
pitch
درجه
equally
<adv.>
به یک درجه
title
درجه
titles
درجه
rates
درجه
second rate
درجه دو
rate
درجه
second-rate
درجه دو
top-notch
درجه یک
slap-up
درجه یک
second class
درجه دو
number one
درجه یک
high-class
درجه یک
top
درجه یک
topnotch
درجه یک
tophole
درجه یک
scale
درجه
just as well
<adv.>
به یک درجه
second class
درجه 2
scalage
درجه
run of the mine
بی درجه
elevation
درجه
classy
درجه یک
elevations
درجه
coarse wool
پشم درجه دو
swiftness
درجه تندی
high grade product
محصول درجه یک
centigrade degree
درجه صدبخشی
brick layer
بنای درجه دو
comparatives
درجه تفضیلی
speed of action
درجه تندی
scaling
درجه بندی
battle sight
درجه جنگی
rapidness
درجه تندی
battle sight
شکاف درجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com