Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
scheduling
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
Other Matches
priority
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priorities
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
scheduled
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
job
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
jobs
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
dispose
ترتیب کارها رامعین کردن
batch
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batches
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
random processing
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
sequence
به ترتیب مرتب کردن دنباله
sequences
به ترتیب مرتب کردن دنباله
selectively
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
alphasort
مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
jobs
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
job
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
semi processed data
داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
hierarchical communications system
روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
jobs
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
job
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
dp
پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
diagram
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
diagrams
نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
assembly
نمایش یک برنامه اسمبلی که به ترتیب مکانهای حافظه مرتب شده است
queues
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queue
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queueing
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queue
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queues
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
tabulating
پانچ کارت پردازش شده مثل عمل مرتب سازی
queueing
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
manager
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
managers
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queued
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
jobs
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
queued
تعداد فایل هایی که مرتب ذخیره شده اند پیش از پردازش
queues
تعداد فایل هایی که مرتب ذخیره شده اند پیش از پردازش
streamed
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
job
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
streams
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
queueing
تعداد فایل هایی که مرتب ذخیره شده اند پیش از پردازش
queue
تعداد فایل هایی که مرتب ذخیره شده اند پیش از پردازش
list
1-محاسبه مجموعهای از موضوعات داده مثل جمع و حذف و مرتب کردن و بهنگام سازی ورودی ها. 2LISP- یا زبان سطح بالا برای پردازش لیست دستورات یا داده و در یک محیط هوش مصنوعی
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
information
داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
sequential
داده یا دستوراتی که به ترتیب پردازش می شوند , به ترتیبی که دستیابی می شوند
filing
1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
draw up
کارها را تنظیم کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
formats
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
format
روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
to make things hum
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
sorts
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchanged
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange
روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
merge sorting algorithm
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
postprocessor
برنامهای که داده را از برنامه دیگر پردازش میکند که پردازش شده است
piracy
کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
photocomposition
کاربرد پردازش الکترونیکی درتهیه چاپ که مستلزم تعریف و تنظیم تحریر و تولید ان به وسیله پردازش از طریق عکاسی میباشد
sorted
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
interactive processing
پردازش فعل و انفعالی پردازش محاورهای
chain
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
backing
رسانه ذخیره سازی موقت که داده روی آن قابل ضبط است پیش از اینکه پردازش شود یا پس از پردازش و برای باز یابی
justifications
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
justification
مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
regularized
مرتب کردن
regularizes
مرتب کردن
lineup
مرتب کردن
set in order
مرتب کردن
order
مرتب کردن
regularize
مرتب کردن
regularising
مرتب کردن
tidiest
مرتب کردن
concert
مرتب کردن
graduating
مرتب کردن
fix up
مرتب کردن
collocate
مرتب کردن
to cleanvp
مرتب کردن
to put to rights
مرتب کردن
concerts
مرتب کردن
regularizing
مرتب کردن
tidies
مرتب کردن
tidier
مرتب کردن
arranging
مرتب کردن
draw up
مرتب کردن
arranges
مرتب کردن
collate
مرتب کردن
cleans
مرتب کردن
arranged
مرتب کردن
arrange
مرتب کردن
tidy
مرتب کردن
clear up
مرتب کردن
cleaned
مرتب کردن
tidied
مرتب کردن
straighten up
<idiom>
مرتب کردن
clean
مرتب کردن
put straight
مرتب کردن
tidying
مرتب کردن
graduate
مرتب کردن
regularises
مرتب کردن
collated
مرتب کردن
to map out
مرتب کردن
collates
مرتب کردن
cleanest
مرتب کردن
collocating
مرتب کردن
marshals
مرتب کردن
marshal
مرتب کردن
collocates
مرتب کردن
marshalled
مرتب کردن
marshaled
مرتب کردن
collocated
مرتب کردن
graduates
مرتب کردن
marshaling
مرتب کردن
regularised
مرتب کردن
collating
مرتب کردن
untune
بی ترتیب کردن
serviced
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
service
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
ripple sort
مرتب کردن موجی
quicksort
مرتب کردن سریع
reorder
دوباره مرتب کردن
data processing
مرتب کردن داده ها
oscillating sort
مرتب کردن نوسانی
redd
مرتب کردن رهاساختن
distributive sort
مرتب کردن توزیعی
tree sort
مرتب کردن درختی
selection sort
مرتب کردن گزینشی
sets
نهادن مرتب کردن
setting up
نهادن مرتب کردن
set
نهادن مرتب کردن
squaring
مرتب کردن کلاه
squares
مرتب کردن کلاه
squared
مرتب کردن کلاه
square
مرتب کردن کلاه
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
collating sort
مرتب کردن داده
shipshape
مرتب کردن منظم
bubble sort
مرتب کردن حبابی
insertion sorting algorithm
الگوریتم مرتب کردن
block sort
مرتب کردن بلاکی
to fix up
مرتب کردن جادادن
internal sort
مرتب کردن درونی
phase out
به ترتیب خارج کردن
gpr
ثبات داده در واحد پردازش کامپیوتر که میتواند داده را برای عملیات ریاضی و منط ق مختلف پردازش کند
edp
پردازش داده در سطحی گسترده توسط کامپیوترهای دیجیتالی الکترونیکی پردازش داده به صورت الکتریکی
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
pipelines
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
collection
و مرتب کردن در پایگاه داده
collections
و مرتب کردن در پایگاه داده
clear the decks
<idiom>
همه جارا مرتب کردن
sorting network
شبکه مرتب کردن داده ها
radix sorting algorithm
الگوریتم مرتب کردن مبنایی
multifile sorting
مرتب کردن چند فایلی
exchange sorting algorithm
مرتب کردن به روش حبابی
juxtaposition
مرتب کردن موضوعات در کنار هم
polyphase sort
مرتب کردن چند فازی
multireel sorting
مرتب کردن چند حلقهای
multipass sort
مرتب کردن چند گذری
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
agreeing
ترتیب دادن درست کردن
agrees
ترتیب دادن درست کردن
circuitry
مداربندی کردن ترتیب مدارها
agree
ترتیب دادن درست کردن
to phase out something
به ترتیب خارج کردن چیزی
sorted
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
processes
پردازش کردن
process
پردازش کردن
organises
مرتب کردن ارایش دادن موضع
adjust
مرتب کردن مهره شطرنج ژادوب
organizes
مرتب کردن ارایش دادن موضع
organising
مرتب کردن ارایش دادن موضع
quicksort
روش مرتب کردن سریع فایل
organize
مرتب کردن ارایش دادن موضع
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com