English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
icicle یخ پاره قطعه یخ
icicles یخ پاره قطعه یخ
Search result with all words
sett قطعه سنگ پاره سنگ
tear sheet قطعه یا مقاله پاره شده ازمجله یا روزنامه
Other Matches
tear down پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
segmentation تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
tatter لباس پاره پاره ژنده پوش
slats پاره پاره شدن چادر
slat پاره پاره شدن چادر
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
to cut to pieces پاره پاره کردن
to part in pieces پاره پاره کردن
to tear to pieces پاره پاره کردن
scalpel پاره پاره کردن
scalpels پاره پاره کردن
to pick to piece پاره پاره کردن
analyze پاره پاره کردن
tatter پاره پاره کردن
tearoff پاره پاره کردن
shredders پاره پاره کننده
shredder پاره پاره کننده
pick to pieces پاره پاره کردن
lobation قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
analysed پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzing پاره پاره کردن تشریح کردن
analyse پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzes پاره پاره کردن تشریح کردن
analyzed پاره پاره کردن تشریح کردن
analysing پاره پاره کردن تشریح کردن
analyses پاره پاره کردن تشریح کردن
fasted قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
segment قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segments قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
fragments قطعه قطعه کردن
fragmentation قطعه قطعه شدن
fritters قطعه قطعه کردن
fragmenting قطعه قطعه کردن
segments قطعه قطعه کردن
mainland قطعه اصلی قطعه
segment قطعه قطعه کردن
fritter قطعه قطعه کردن
sectional قطعه قطعه بخشی
fragment قطعه قطعه کردن
shreds پاره
scrappiest پاره پاره
scrappier پاره پاره
shredding پاره
shred پاره
the golden پاره
peaked line خط پاره پاره
scrapped پاره
scrapping پاره
duds پاره
scappy پاره پاره
scraps پاره
fragmentary پاره پاره
raggle پاره
shredded پاره
bit پاره
bits پاره
scrap پاره
fragment پاره
line segment پاره خط
fragmenting پاره
out at elbows پاره
framentary پاره پاره
pieces پاره
fragments پاره
part پاره
mammock پاره
members پاره
piece پاره
isomer هم پاره
isomerous هم پاره
tatters پاره
scrappy پاره پاره
in rags پاره
member پاره
rending پاره کردن
rends پاره کردن
tears پاره کردن
break پاره کردن
rend پاره کردن
tear پاره کردن
breaks پاره کردن
lacerable پاره شدنی
look before your leap پاره نکن
bat پاره اجر
lancinate پاره کردن
partially ordered پاره مرتب
lay open پاره کردن
bats پاره اجر
lancination پاره سازی
batted پاره اجر
split up پاره شدن
scrappiness پاره پارگی
fragmentary پاره پاره جزء جزء
partial function پاره تابع
shards پاره سفال
quarry stone پاره سنگ
shard پاره سفال
partial order پاره ترتیب
partial sum پاره مجموعه
brickbat پاره اجر
caruncle گوشت پاره
firebrand اتش پاره
case shot چار پاره
divulsion پاره کردن
fragmented چند پاره
equulei پاره اسب
middle fraction پاره میانی
mitraille چاره پاره
broken bricks پاره اجر
lacerating پاره کردن
fragmental پاره پاره جزء جزء
fire brand اتش پاره
scrap iron اهن پاره
lacerates پاره کردن
equuleus پاره اسب
lacerate پاره کردن
ballast پاره سنگ
partial fraction پاره کسر
dilacerate پاره کردن
tatty پاره پوره
fragments تکه پاره
tattered پاره پوره
cut پاره کردن
cuts پاره کردن
rip پاره کردن
wear and tear <idiom> پاره پوره
rips پاره کردن
ripped پاره کردن
fragmenting تکه پاره
part-time پاره وقت
fragment تکه پاره
firebrands اتش پاره
part time پاره وقت
bits پاره خبر
bit پاره خبر
to cut down پاره کردن
tear up پاره کردن
partial derivative مشتق پاره ای [ریاضی]
breaking پاره گی قطع شدگی
partially defined پاره تعریف شده
tear up <idiom> (پاره کردن)ریزریزکردن
rupture limit مرز پاره شدن
come apart تکه پاره شدن
caruncular دارای گوش پاره
carunculate دارای گوشت پاره
stub nail میخ نعل پاره
snippy مغرور تکه پاره
driftwood تخته پاره روی اب
gastrotomy پاره کردن شکم
to tear a hole in سوراخ یا پاره کردن
overwear پاره ومندرس کردن
termed پاره سال تحصیلی
term پاره سال تحصیلی
to darn socks جوراب [پاره] را دوختن
terming پاره سال تحصیلی
part-time weaver بافنده پاره وقت
anatomize قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
partial migrant کوچگر پاره ای [پرنده شناسی]
rubble قلوه سنگ پاره اجر
torn پاره شده درهم دریده
broken fibres تار عضلانی پاره شده
fritter خاگینه گوشت دار پاره
Several pages have been torn out. چندین صفحه اش پاره شده
shreds پاره کردن باریک بریدن
shredded پاره کردن باریک بریدن
shredding پاره کردن باریک بریدن
shred پاره کردن باریک بریدن
It is only a scrap of paper . یک تیکه ورق پاره است
extra-mural ویژهی دانشجویان پاره وقت
junk طناب کهنه کاغذ پاره
screed تکه پاره باریکه زمین
junk اهن پاره خرده شیشه
oddment تکه و پاره چیز باقیمانده
bribery رشوه خواری پاره ستانی
fritters خاگینه گوشت دار پاره
Full ( part) time employees . کارمندان تمام (پاره ) وقت
She interrupted the train of my thoughts. رشته افکارم را پاره کرد
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
partial differential equation [PDE] معادله دیفرانسیل با مشتقات پاره ای [ریاضی]
evisceration عمل شکم پاره کردن یاروده دراوردن
ultimate tensile strength حد نهایی کشش و استحکام نخ [قبل از پاره شدن]
This contract is in fact ascrap of paper . این قرار داد درواقع یک کا غذ پاره است
cesarean زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
braking length طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
healing by first intention جوش خوردن زخم یاشکستگی بوسیله دوباره بهم پیوستن پاره ها
junk ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
perforations خط سوراخهای کوچک در یک ورقه کاغذ یا کاغذهای پیاپی برای کمک به پاره کردن آنها
stretched قطعه
piece قطعه
stretches قطعه
stretch قطعه
fragmenting قطعه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com