Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
to pull short
یک مرتبه جلوگیری کردن
Other Matches
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
deflate
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
restrain
جلوگیری کردن از
prohibits
جلوگیری کردن
restraining
جلوگیری کردن از
restrains
جلوگیری کردن از
inhibit
جلوگیری کردن
prohibiting
جلوگیری کردن
prohibit
جلوگیری کردن
keeps
جلوگیری کردن
keep
جلوگیری کردن
rebuffs
جلوگیری کردن
hold
جلوگیری کردن
rebuffing
جلوگیری کردن
inhibits
جلوگیری کردن
hold in
جلوگیری کردن
rebuff
جلوگیری کردن
rebuffed
جلوگیری کردن
holds
جلوگیری کردن
to provide against
جلوگیری کردن
rule out
جلوگیری کردن
bridled
جلوگیری کردن از
preventing
جلوگیری کردن از
prevents
جلوگیری کردن
prevents
جلوگیری کردن از
checks
جلوگیری کردن از
hindering
جلوگیری کردن
bridles
جلوگیری کردن از
hindered
جلوگیری کردن
arrests
جلوگیری کردن
arrested
جلوگیری کردن
arrest
جلوگیری کردن
hinder
جلوگیری کردن
bridling
جلوگیری کردن از
bridle
جلوگیری کردن از
checked
جلوگیری کردن از
prevented
جلوگیری کردن
check
جلوگیری کردن از
hinders
جلوگیری کردن
prevent
جلوگیری کردن
prevent
جلوگیری کردن از
pull up
جلوگیری کردن
to keep back
جلوگیری کردن از
prevented
جلوگیری کردن از
preventing
جلوگیری کردن
to avert bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to resist heat
از نفوذگرما جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
inhibits
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
snub
جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
inhibit
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
snubbed
جلوگیری سرزنش کردن
repel
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelled
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelling
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repels
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
nailed
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nail
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubbing
جلوگیری سرزنش کردن
snubs
جلوگیری سرزنش کردن
nails
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
hold
متصرف بودن جلوگیری کردن از
to pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
get by
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
holds
متصرف بودن جلوگیری کردن از
obstructions
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
obstruction
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to try to stop the march of time
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
justifying
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation
چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justifies
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justify
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
thrice
سه مرتبه
ranks
مرتبه
echelon
مرتبه
echelons
مرتبه
all of a sudden
یک مرتبه
once in a whiled
یک مرتبه
order
مرتبه
enmasse
یک مرتبه
rank
مرتبه
ranked
مرتبه
hindering
ممانعت کردن جلوگیری کردن
to keep in
توقیف کردن جلوگیری کردن
hinder
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders
ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
pooh bah
عالی مرتبه
first order reflection
انعکاس مرتبه یک
bond order
مرتبه پیوند
place
وهله مرتبه
first order transition
گداز مرتبه یک
first order reaction
واکنش مرتبه یک
position
مرتبه مقام
positioned
مرتبه مقام
low order
مرتبه پایین
elevated
بلند مرتبه
third order reaction
واکنش مرتبه سه
places
وهله مرتبه
ninths
نهمین مرتبه
second order
مرتبه دوم
second class
دومین مرتبه
three fold
سه دفعه سه مرتبه
stair
مرتبه درجه
order of magnitude
مرتبه بزرگی
hierarchies
مرتبه بندی
order of matrix
مرتبه ماتریس
first order
مرتبه اول
nth
در مرتبه بیشمار
placing
وهله مرتبه
ninth
نهمین مرتبه
hierarchy
مرتبه بندی
manyfold
چندین مرتبه
exalted
بلند مرتبه
semidiurnal
دو مرتبه در روز
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
higher order factor
عامل مرتبه بالا
sphere
مرتبه حدود فعالیت
low order bit
بیت مرتبه پایین
spheres
مرتبه حدود فعالیت
pseudo first order reaction
واکنش شبه مرتبه یک
flare up
<idiom>
یک مرتبه عصبانی شدن
top flight
اعلی ترین مرتبه
baronetcy
مقام و مرتبه بارونی
second derivative
مشتق مرتبه دوم
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
m
مرتبه دوازدهم یاسیزدهم
second order factor
عامل مرتبه دوم
second order reaction
واکنش مرتبه دوم
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
derivatives of higher order
مشتقهای مرتبه بالا
[ریاضی]
vellicate
دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
ring a bell
<idiom>
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
etesian
سالی یک مرتبه واقع شونده
nineteens
نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
third long period
تناوب بزرگ مرتبه سوم
nineteen
نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
exchange control
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
bacteriolysis
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
maintenance
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
control lock
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
knight bachelor
پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
debutant
دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
semaphore
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
outclass
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
redundancy
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
spline
در گرافیک کامپیوتری کثیرالجملهای چند قطعهای با تدوام مرتبه اول بین قطعههای ان
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
suspensions
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
berber knot
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
arrest
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
interdiction
جلوگیری
debarment
جلوگیری
prevention
جلوگیری
restraints
جلوگیری
restraint
جلوگیری
countercheck
جلوگیری
contraception
جلوگیری
stoppages
جلوگیری
obstructions
جلوگیری
forbiddance
جلوگیری
arrests
سد جلوگیری
stoppage
جلوگیری
premunition
جلوگیری
interception
جلوگیری
suppression
جلوگیری
obstruction
جلوگیری
arrest
سد جلوگیری
arrested
سد جلوگیری
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
inhibitive
وابسته به جلوگیری
inhibiter
جلوگیری کننده
controlment
اختیارداری جلوگیری
noise suppression
جلوگیری ازپارازیت
preventive
عامل جلوگیری
inhibitor
جلوگیری کننده
birth control
جلوگیری از ابستنی
arrests
جلوگیری از سقوط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com