English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
English Persian
use اجرای چیزی
uses اجرای چیزی
Search result with all words
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
Other Matches
chaining اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipelines اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
application of fire اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
feasibility study مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
performance standard معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
post attack بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
runs اجرای
Sound Blaster و پس اجرای آن
run اجرای
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
enforcement of a judgment اجرای حکم
dry run اجرای ازمایشی
machine run اجرای ماشین
execution of judgments اجرای احکام
performance of a contract اجرای قرارداد
execution of wills اجرای وصایا
ground work اجرای فن در خاک
fulfilment of an obligation اجرای تعهد
auto da fe اجرای رای
administration of justice اجرای عدالت
concurrent execution اجرای همزمان
program execution اجرای برنامه
parallel run اجرای موازی
conduct of fire اجرای اتش
budget execution اجرای بودجه
plan implementation اجرای برنامه
test run اجرای ازماینده
test run اجرای ازمایشی
concurrently اجرای همزمان
conduct of fire اجرای تیراندازی
post strike بعد از اجرای تک
administer justice اجرای عدالت
rerun اجرای مجدد
carry out the obligations اجرای تعهدات
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
operate دستورات اجرای کامپیوتر
multi tasking اجرای چندین کار
task element عنصر اجرای عملیات
reprieve تعلیق اجرای مجازات
self aid اجرای کمکهای اولیه
launch an attack اجرای حمله شروع تک
reprieves تعلیق اجرای مجازات
technique روش یا فن اجرای کار
reprieving تعلیق اجرای مجازات
reprieved تعلیق اجرای مجازات
check اجرای خشک یک برنامه
operated دستورات اجرای کامپیوتر
methode of fire روش اجرای تیراندازی
involve آغاز با اجرای یک برنامه
transattack period زمان اجرای تک اتمی
checks اجرای خشک یک برنامه
operates دستورات اجرای کامپیوتر
task forces نیروی اجرای عملیات
task force نیروی اجرای عملیات
checked اجرای خشک یک برنامه
war game اجرای بازی جنگ
pursuance of a plan اجرای نقشه یا طرحی
multitasking اجرای چندین کار
policy instrument ابزار اجرای سیاست
wargaming اجرای بازی جنگ
involving آغاز با اجرای یک برنامه
involves آغاز با اجرای یک برنامه
techniques روش یا فن اجرای کار
launching شروع یا اجرای یک برنامه
administration of a will اجرای وصیت نامه
enforcement of a judment اجرای حکم دادگاه
enforcement of judgement اجرای احکام قضایی
class ii activity اجرای اماد طبقه 2
class i activity اجرای اماد طبقه 1
final process دستور اجرای حکم
enforcement by writ اجرای حکم دادگاه
legal enforcement اجرای حکم دادگاه
by the number اجرای فرمان با شماره
launch شروع یا اجرای یک برنامه
law enforcement اجرای قوانین [حقوقی]
implementation of the decisions اجرای قرار [رای]
concept of operations روش اجرای عملیات
desk اجرای خشک برنامه
desks اجرای خشک برنامه
apply a correct holt اجرای فن صحیح کشتی
insubordination سرپیچی از اجرای دستور
launches شروع یا اجرای یک برنامه
launched شروع یا اجرای یک برنامه
concurrent program execution اجرای همزمان برنامه
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
staged اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
precedence ترتیب اجرای عملیات ریاضی
mission request درخواست اجرای ماموریت هوایی
operator ترتیب اجرای عملیات ریاضی
textbooks اجرای حرکت کامل و فنی
passes 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
operators ترتیب اجرای عملیات ریاضی
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
fire time زمان اجرای اتش یا انفجار
concept تدبیر روش اجرای یک چیز
concepts تدبیر روش اجرای یک چیز
exempted , adressee گیرنده معاف از اجرای دستور
collectivism اجرای اصول اشتراکی درزندگی
specific performance نحوه اجرای معین در قرارداد
executes اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
passives وقت کشی بدون اجرای فن
launched اجرای حمله شروع عملیات
executed اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
pass 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
task element قسمت مامور اجرای عملیات
launches اجرای حمله شروع عملیات
phase دوره زمانی اجرای برنامه
phased دوره زمانی اجرای برنامه
phases دوره زمانی اجرای برنامه
execution اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
execute اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
high angle pit چاله مخصوص اجرای تیرقائم
launching اجرای حمله شروع عملیات
ambuscade دام محل اجرای کمین
enterprises اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprise اقدام به اجرای قوانین کردن
suspend به عقب انداختن اجرای حکم
passed 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
executing اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
to guarantee a contract اجرای قراردادی راضمانت کردن
textbook اجرای حرکت کامل و فنی
suspending به عقب انداختن اجرای حکم
suspends به عقب انداختن اجرای حکم
launch اجرای حمله شروع عملیات
sword dance اجرای رقص در اطراف شمشیر
passive وقت کشی بدون اجرای فن
guarantee a contract اجرای قراردادی را ضمانت کردن
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
delay position موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
intermittent اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر
run duration که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
run duration مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه
command of execution فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
rerun اجرای برنامه یا چاپ مجدد کار
compile and go بار کردن و اجرای یک برنامه کامپایل
e hour وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
task group ناو گروه مامور اجرای عملیات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com