English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
Other Matches
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
to protrude one's tongue زبان خودرا بیرون انداختن
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to d. oneself up خودرا گرفتن
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
to slake one's revenge انتقام خودرا گرفتن
back-pedal حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling حرف خودرا پس گرفتن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
to get in the way جلوی راه را گرفتن
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
to take up one'sindentures سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
to be even witn any one انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
to secure a debtby a mortagage با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
to let rip حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
translators برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
assembly زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targeting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
mealymouthed ادم چرب زبان شیرین زبان
professional slang زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
bal زبان ساده شده زبان اسمبلی
He is speechless (inarticulate). سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
interpreted ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpret ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
Arabic زبان تازی زبان عربی
interprets ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
glib چرب زبان زبان دار
to rangeoneself خودرا
to suppress one's propensities خودرا فرونشاندن
to dress up خودرا اراستن
to a onself خودرا اراستن
he pretended to be asleep خودرا بخواب زد
frontward جلوی
former جلوی
feont جلوی
to try one's luck بخت خودرا ازمودن
to busy oneself خودرا مشغول کردن
to express one self مقاصد خودرا فهماندن
to compromise oneself خودرا مظنون یا رسواکردن
to veil oneself روی خودرا پوشاندن
to pay one's way خرج خودرا دراوردن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to plume oneself با پیرایه خودرا اراستن
to a one's right حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to boure one's way راه خودرا بزوربازکردن
flattens روحیه خودرا باختن
to breakin خودرا داخل کردن
self assertion خودرا جلو اندازی
To step aside . to shy from . To withdraw . خودرا کنا رکشیدن
off one's chest <idiom> خودرا خالی کردن
to a. one selt انتقام خودرا کشیدن
one's accomplice همدست خودرا لودادن
pontify خودرا مقدس نمودن
minces حرف خودرا خوردن
mince حرف خودرا خوردن
To go through fire and water. خودرا به آب وآتش زدن
insconce خودرا جای دادن
to sun one self خودرا افتاب دادن
to show ones cards قصد خودرا اشکارکردن
he betray himself او خودرا رسوا ساخت
to sow one's wild oats چل چلی خودرا کردن
flatten روحیه خودرا باختن
topull oneself together خودرا جمع کردن
prior پیشین جلوی
forwarded جلوی گستاخ
forward جلوی گستاخ
sincipital واقع در جلوی سر
at the fore در جلوی کشتی
fore جلوی درجلو
fore جلوی قایق
in the way جلوی راه
before my very eyes جلوی چشمهایم
scottish gaelic زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
get out of hand <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
to cut ones way راه خودرا ازموانع بازکردن
to stay one's stomach شکم خودرا اندکی سیرکردن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
to change one's course خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
take in stride <idiom> خودرا به باد سرنوشت دادن
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
underplay دست خودرا ادا نکردن
underplaying دست خودرا ادا نکردن
underplays دست خودرا ادا نکردن
o bey your parents والدین خودرا اطاعت کنید
To set ones hopes on something. امید خودرا به چیزی بستن
to detain one's due بدهی خودرا نگه داشتن
to declare oneself قصد خودرا افهار کردن
go to pieces <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
hold one's ground موقعیت خودرا حفظ کردن
wrathful عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to recover damages خسارت خودرا جبران کردن
to use one's d. عقل یا نظر خودرا بکاربردن
for all one is worth <idiom> تمام سعی خودرا کردن
hold one's own موقعیت خودرا حفظ کردن
to addict oneself عادت کردن خودرا معتادکردن
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
do one's best <idiom> تمام تلاش خودرا کردن
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
to keep the wolf from the door خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to play possum خودرا بنا خوشی زدن
underplayed دست خودرا ادا نکردن
windshield شیشه جلوی اتومبیل
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
head sail بادبان جلوی دکل
cambers انحنای جلوی اسکی
camber انحنای جلوی اسکی
anticum جرز جلوی معبد
bow قسمت جلوی قایق
bowed قسمت جلوی قایق
bowing قسمت جلوی قایق
bows قسمت جلوی قایق
decked سکوی جلوی تانک
decks سکوی جلوی تانک
windshields شیشه جلوی اتومبیل
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
afterleech بادبان جلوی قایق
forward echelon رده جلوی نبرد
foresheets فضای جلوی قایق
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
prowords کلمات جلوی جملات
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
nose spray بسکهای جلوی گلوله
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
deck سکوی جلوی تانک
forward area منطقه جلوی رزم
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
turn kings evidence شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to perform one's oromise پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to repeat oneself کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to carry oneself خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
he lost his reason عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to calculate on فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
slosh خودرا بالجن وگل ولای الودن
to bridle one's anger خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
sloshing خودرا بالجن وگل ولای الودن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
sloshes خودرا بالجن وگل ولای الودن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
To extend the scope of ones activities . میدان عملیات خودرا گسترش دادن
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
show him your ticket بلیط خودرا باو نشان دهید
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
forebody بدنه قسمت جلوی ناو
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
metopon قسمت جلوی زائده جلومغز
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com